خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی،َ فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش: ( قسمت سی وسوم دکتر سید ابولقاسم بهشتی بخش ۱)

دکتر بهشتی

مطالبی که در ذیل ملاحظه میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت (تربت ما) درج شده و انشاالله پس از تکمیل ، مانند کتاب ( قند و قرووت ) مرحوم تهرانچی در دسترس همشهریان قرار گیرد .
دراین راستا منتظر انتقادات ، پیشنهادات و اطلاعات تکمیلی همشهریان هستیم .
تلفنهای تماس:۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳بختیاری

۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴آقای خطیبی
باسپاس از همکاری صمیمانه شما

(دکتر سید ابوالقاسم بهشتی)
ظاهری متین ، قیافه ایی آرام ، چهره ایی گندم گون ، قدی متوسط ،همراه با لباسی مرتب و کلماتی شمرده و مُطَنطَن …
تنها متخصص شهر و به گمان ، تنها متخصص استان که در دهه ۴۰، تخصص خود را در رشته کودکان از فرانسه می گیرد .
…سیدمحمد ،پدر دکتر ، سه پسر داشت :
۱-سید جواد ۲- سید ابوالقاسم ۳- سید علی اکبر .
هرسه، تا ششم ابتدایی را در دبستان احمدیه ( رضائیه ) می خوانند .
برادر بزرگترمتولد۱۲۹۶ ( سید جواد ) به عنوان شاگرد وارد داروخانه (شفا ) که توسط حاج علی اکبر ، پدر و پدر بزرگ آقایان (مدرّسی) که فعلا به کار داروهای گیاهی مشغولند، می گردد .
در آن دوره، داروها به صورت نیمه آماده وارد میشد و براساس نظر پزشک معالج و به دستور او ، داروخانه ، موادرا ترکیب می کرد و چنانچه محصول به صورت گَرد بود ، داخل کپسولهای خالی آماده از قبل می ریخت و چنانچه به صورت مایع بود در شیشه ها ریخته می شد .
این داروخانه بعدها توسط (سیدجواد )خریداری می شود و به نام داروخانه ( اطمینان )به بیماران ارائه خدمت می کند .
داروخانه ،بعدها توسط مرحوم سید علی بهشتی ( پدر بزرگوار جناب آقای دکتر خلیل بهشتی )خریداری شد و به نام ( داروخانه بهشتی ) ادامه کار می داد .
(سید علی اکبر)متولد سال ۱۳۰۴ وارد کار بازار شده و بنا به ذوقی که داشت ، علاوه بر کار بازار ، به سرودن شعر و کنکاش در دواوین شعراپرداخته و اندک اندک به سرودن شعر ، و به تدریج مر جعی برای جوانان شائق به شعر می گردد .
مرحوم سید علی اکبر بهشتی – که در صورت توفیق الهی – بخشی از مطالب ( نام داران تربت) را به ایشان اختصاص خواهیم داد . یکی از شعرای نامی شهر در دهه های اخیر می گردد.
از ایشان اشعار زیادی مانده است که متاسفانه تنها مجموعه اندکی به نام ( محفل بهشتی ) به زیور طبع آراسته شده است .
(سید ابوالقاسم)برادر وسطی ومتولد ۱۳۰۰، بر خلاف نظر پدر که اصرار بر کفایت تحصیل او داشت ، بنا به علاقه شدیدش به درس ونیز با و ساطت و اصرار فراوان مادر، رضایت پدر را برای رفتن به مشهد و ادامه تحصیل جلب می کند و در آنجا موفق به اخذ مدرک سیکل اول ( کلاس نهم) فعلی می گردد .
با توجه به عدم وجود دبیرستانی در مشهد که بتواند مدرک دیپلم به دانش آموزان ارائه دهد !… راهی بیرجند شده و در دبیرستانی که توسط مرحوم شوکت الملک ( امیر قاین ) در آنجا تاسیس شده بود، تا کلاس یازدهم ادامه تحصیل داده و ( دپیلم ناقص) میگیرد.
سید ابوالقاسم دراین حین ،از برگزاری کنکوری درتهران اطلاع میبابد که افراد دارای دیپلم ناقص ، در آن می توانند در عرض سه سال تحصیل، ( پزشکیار ) گردند .
علاقه وافر او به تحصیل ،سرزنش خار مغیلان طی کردن صدها کیلومتر راه بین بیرجند و تهران را برایش آسان می نماید و درتهران موفق به اخذ مدرک (پزشکیاری) می شود .
وی با همین مدرک ،مجوز مطب گرفته و راهی (بجستان ) میشود و با کار درآنجا در زمینه های جراحی های محدود ، امراض پوستی ، دندان پزشکی و… پزشک تجربی بسیار ماهری می شود و بعد از چند سال به جهت اخذ مدرک دکترا ،راهی تهران می گردد ،که به خاطر نداشتن دیپلم با مانع روبرو میشود .
سید ، ناچارا به مشهد برگشته و با داشتن مدرک پزشکیاری و اجازه مطب و چند سال کار به عنوان پزشکیار در بجستان ، ناچاراًهمراه دانش آموزانی که سال قبل کلاس یازده را پشت سرگذرانیده اند ، به کلاس رفته و موفق به اخذ (دیپلم کامل) می شود و باز راهی تهران شده و شروع به تحصیل به جهت اخذ مدرک دکتری مینماید.
دکتر پس از اخذ مدرک به تربت بازگشته و به عنوان پزشک عمومی به کار مشغول می شود .

البته تمام این مطالب ، هم خواندنش و هم نوشتنش راحت است ولی یک لحظه اگر دانش پژوهان ما خود را به زمانی ببرند که حتی مرکز استانی مانند خراسان ، فاقد دبیرستانی بوده است که دیپلم بدهد و افراد قادر بودند با داشتن مدرک ششم ابتدایی وارد شغل معلمی شوند و اگر کسی قانع به مراحل اولیه زندگی می بود ، همان ششم ابتدایی کفایت میکرد . همینطور سختی سفر بین شهرها ،که مرحوم ابوی می گفت :
…ما بار سفر به مقصد مشهد می بستیم و پس از خداحافظی به گاراژ اتوبوسها رفته ، ولی می دیدیم چهار چرخ اتوبوس بالا است !
چی شده ؟
– هیچ …ماشین ( پُلُس )بریده …
– فردا ، خدا حافظی …گاراژ….
– ماشین (سگ دست )بریده !!!!
و جالب است که مرحوم پدر می گفت : از رباط سفید به تربت نامه می نوشتیم !!!…
سختی این مسافرتها ،حتی برای کارهای بسیار ضروری، مشخص می شود .چه رسد به بحث ادامه تحصیل که در آن زمان چندان ضرورتی برای آن احساس نمی گشت …
ادامه دارد…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *