در پی شیوع ویروس کووید ۱۹، آسیب های بزرگ بر مردم ایران وارد شد و از جمله استاد محمدرضا حکیمی که مدتی قبل به کرونا مبتلا شده بود در شامگاه روز ۳۱ مردادماه به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت. کشور و فرهنگ ما، واپسین نمایندۀ فکر بدیع و تحول خواه و عدالت طلب دینی را که از قلب سنّت و دروس حوزه و پرسش های قرن بیستم برون آمده بود از دست داد. دریغ، دریغ!
پس از درگذشت استاد حکیمی، یکی از نویسندگان معاصر نوشت: « …آن جستوجوگر گوهر اصیل اسلام در میان پیرایهها و پیرامونها، چشم بر جهان دروغ و بیعدالتی بسته و رخت به سرای دیگر کشیده است. از او میراثی باقی است مکتوب و واقعی، که هر کس از مخالف و موافق را به یک اقرار مشترک واخواهد داشت: اینکه او «چنان بود که مینمود».
استاد محمدرضا حکیمی متولد ۱۴ فروردین ۱۳۱۴ شمسی (۱۳۵۴ قمری) در مشهد است. پدرش عبدالوهاب، که از یزد به مشهد مهاجرت کرده بود، از معتمدین و محترمین بازار مشهد بود. حکیمی در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ وارد حوزه علمیه خراسان شد و ۲۰ سال از عمر خود را در این حوزه به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم گذراند.
محمد تقی ادیب نیشابوری، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، سید محمدهادی میلانی، احمد مدرس یزدی، اسماعیل نجومیان، حاج سید ابوالحسن حافظیان و حاجیخان مخیری از مهمترین اساتید وی بودند. او علوم غریبه، رمل و اوفاق را نزد ابوالحسن حافظیان و شیخ مجتبی قزوینی آموخت. حکیمی اجازه اجتهادش را از آقا بزرگ تهرانی در سال ۱۳۴۸ شمسی دریافت کرد.
از میان وقایع جالب زندگی استاد محمد رضا حکیمی خراسانی، خطاب وصیت دکتر علی شریعتی، خطیب و اسلام شناس معروف بود. دکتر شریعتی نامه ای با عنوان «وصیت شرعی» در آذر ۱۳۵۵ هجری شمسی خطاب به استاد محمدرضا حکیمی نوشته، و شش ماه قبل از مرگش شخصاً به دست ایشان رساندهاست.
این متن که تا اواسط دهه ۸۰ شمسی در اختیار محمدرضا حکیمی قرار داشت و سپس به خانواده سپرده شد، محلّ تفسیر، موضعگیری و تنشهای بسیاری در میان موافقین و منتقدین شریعتی اینک طی بیش از چهل سالی از عمر این متن میگذرد. «تجدید نظر»، «غنی شدن از نظر علمی»، «غلط گیری معنوی» چه معنایی دارد و اینکه بر اساس چه روشی چنین ضرورتی میتواند مُحَقَّق شود؟ در فاصله میان تابستان ۵۶ تا پایان سال ۵۷ هجری شمسی، کمیتهای با مدیریت حکیمی و حضور استاد مطهری و دکتربهشتی، برگزار میشود تا چنانچه متن وصیت خواهان آن است، به تنظیم و تصحیح آثار شریعتی مشغول شود. به موازات، دفتر تنظیم آثار شریعتی در اروپا نیز اقدام به چاپ آثار شریعتی میکند. این کمیته به دنبال اوجگیری مبارزات سیاسی علیه نظام شاهنشاهی و چاپ و تکثیر وسیع آثار شریعتی به شکل مخفی عملاً مُنْحَل میشود و محمدرضا حکیمی عملاً فلسفه وجودی چنین کمیتهای را منتفی میداند. در اینجا بخشی از این نوشته را
میآوریم:
وصیت شرعیر مشهد-آذر ماه ۱۳۵۵ر علی سربداری
برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمد رضا حکیمی.
در این فصل بد که هر خبری میرسد شوم است، و هرچه روی میدهد فاجعه، و «هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم»، نام شما بر این دو «یادنامه» برای من یادآور آن آرزوی دیرینه و شیرین بود، که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و بر گردن فردا بسته بودم، در این ترکتاز زمانه گسست، و به یغما رفت، و آن آرزو، در یک کلمه، بازگشت شما به میدان بود، میدانی که اینچنین خالی ماندهاست و در پیرامون، نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده، و چشم انتظار…
علیرغم «این سموم که بر طَرْف بوستان ما میگذرد»، هنوز بوی گل و نسترن هست؛ هنوز نسل جوان که همه توطئههای استعمار فرهنگی برای پوچ و پلید و بیگانه کردن وی به کار میرود، تب و تاب حقپرستی را دارد و برای مقابله با این سموم -که از همه سو وزیدن گرفته، و یادآور همداستانی احزاب است و داستان خندق – در جستجوی پایگاه اسلام راستین خویشاند، و ایستادن بر روی دو پای خویش، و هنوز حوزه ما-که سیصدسال است از درون، بیمارِ خواب و خرافهاش کردهاند و پنجاه سال است که از بیرون محاصرهاش کردهاند و در هَمَش میکوبند-استعداد معجزآسای خویش را در خَلق انسانهای بزرگ و نیرومند و خلّاق و چهرههای تابان و تابناک انسانی- حتی در عصر انحطاط و سقوط و رواج بیشخصیتی و تولید و تکثیر ماسکهای مسخره، و آدمکهای مقوایی و تکراری و هم پوک و دروغ و بیروح- نشان میدهد و نقش انقلابی و انسانی ویژه خویش را- که جذب روحهای عاشق و نبوغ پنهان، از اعماق محرومترین تودههای شهری و بیشتر روستایی است و سپس پیرایش و پرورش آنها در چهره بزرگترینِ مراجع علمی و فکری مردم، و والاترینِ رهبران و مسئولان جامع، و درخشانترین حجتهای زمان، و آنگاه، سپردن زمام سرنوشت عصر خویش به دست آنان-همچنان به دست دارد. در چنین یأس و با چنین مایههای امید، خاموش ماندن کسی چون شما پیدا است که تا کجا یأسآور است؟ درست به همان اندازه که اکنون شکست سکوتتان، و شنیدن سخنان امیدبخش است.
قدرت قلم، روشنی اندیشه، رِقَّت روح، اخلاص نیت، آشنایی با رنج مردم و زبان زمان و جبهه بندیهای جهان، و داشتن فرهنگ انسانی اسلام شیعی، و زیستن با آن”روح” که ویژه ”حوزه”بود و یادگار «صومعه خالیِ آن روزهاً و سرچشمه زاینده آن همه نبوغها و جهادها و اجتهادها و میراث آن تمدنی که با علم و عشق و تقوی بنا شده بود، همگی در شما جمع است و میدانید که این صفاتْ بسیار کم با هم جمع میشدند و این «ویژگی» -آنچه را امروز» مسئولیت” مینامند – بر دوش شما سنگین تر میسازد و سکوت و انزوا را – به هر دلیل – بر شما نه خدا میبخشاید و نه خلق.
… تنها رنجم این است که نتوانستم کارم را تمام کنم و بهتر بگویم، ادامه دهم و این دریغی است که برایم خواهد ماند. اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلیام به همان علتِ همیشه، زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید میشود، آنچه هم از من نشر یافته، به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت، خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شدهاست و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی-تحقیقی، که فریادهایی از سر درد، نشانههایی از یک راه، تکانهایی برای بیداری، ارائه طریق، طرحهایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایدهها و بالأخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد و آن هم در شرایطی تبعیدی، فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای میرفت.
آنها همه باید تجدید نظر شود، از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد، غلطگیری معنوی و لفظی و چاپی شود. اینک، من، همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستیام و همه اندوختهام و میراثم را با این وصیت شرعی، یکجا به دست شما میسپارم و با آنها هر کاری که میخواهی بکن. ”
فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم … ودیعه ام را بهدست کسی میسپارم که از خودم شایستهتر است. … همه این عزیزترْ از کودکانم را به تو میسپارم و تو را به خدا و…خود در انتظار هرچه خدا بخواهد. علی
نامه به فیدل کاسترو
استاد حکیمی در طول عمر برای استمرار و ارتقای پروژه عدالت و برابری، فعالیتهای بسیار داشته اند، ازجمله نوشتن نامه به رهبر کوبا؛ که مرام نامه اجتماعی و اقتصادی او را بازگو می کند و عدالت را گوهر و زیرساخت معارف و آموزه های اسلامی می داند. قسمتی از نامه حکیمی به فیدل کاسترو به شرح زیر است: «اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن و اسلام را در دو کلمه، خلاصه کنیم، چنین میشود: ۱. توحید ۲. عدل. «توحید» یعنی: «تصحیح رابطه انسان با خدا». «عدل» یعنی: «تصحیح رابطه انسان با انسان».
و اکنون شما به هر شناخت اسلامی یا حکم اسلامی، یعنی اسلام از جنبههای نظری و جنبههای عملی آن که نگاه کنید، هیچ چیز را خارج از دو موضوع بالا نمیبینید؛ و خوب توجه داریم که برای سعادت کامل (یعنی دنیوی و اخروی، یا به تعبیر دیگر: سعادت فانی و سعادت باقی) انسان، همین دو اصل و رعایت دقیق نظری و عملی آن – در ضمن انواع تربیتها و برنامهریزیهایی که باید عملی گردد – کافی و بسندهاست. انسان، پس از اعتقاد به خدا، با ادای تکلیف نسبت به آفریدگار خویش، در بعد ابدی کامیاب است؛ و پس از اعتقاد به اهمیت عدالت و اجرای آن (که آزادی معقول نیز در دل آن خفتهاست)، در سعادت اجتماعی و رسیدن به زندگی سالم اجتماعی به چیزی نیازمند نیست. کدام جامعهای است که در آن به فریاد قرآن، درباره توحید و عدل ترتیب اثر دهند و از سقوطهای بزرگ نرهند؟ و در هر کشور اسلامی و در هر مجتمع قرآنی که دیده شود، وضع جز این است که گفته شد. در آنجا اسم اسلام است نه رسم اسلام. درگیریها به نام اسلام است نه برای اسلام. در این گونه اجتماعات، ایمان توحیدی و عمل عدلانی از قوت و قدرت افتادهاست؛ و باید – در آنجاها – فریادگران فریاد توحید و عدل سر دهند تا جامعههای خراب را بیدار کنند و حاکمیتهای غافل را بلرزانند. در رسالت قرآنی، دو مسئله، دو رکن بنیادین است:
تربیت سالم، یعنی «فردسازی» (به منظور جامعهسازی).ر سیاست عدل، یعنی: «جامعهپردازی» (به منظور فردسازی).
و بطور خلاصه، جامعه قرآنی، «جامعه قائم بالقسط» است، و حاکمیت قرآنی، «حاکمیت عامل بالعدل». هر چه جز این باشد، نام اسلامی و قرآنی بر آن روا نیست.»
نبرد با بی عدالتی و تظاهر:
در همین راستا و بر اساس روحیات عمل گرایانه و کوشش در رهایی از ظاهر گرایی، استاد حکیمی ناقد کارها و تبلیغات نامناسب بود و گاه به عتاب از این شیوههای بدعت آلود گلایه می کرد و کاش گوش شنوایی می بود. از جمله خودداری از دریافت جایزه فارابی و نقد به دفن شهدای دفاع مقدس در دانشگاهها؛ وی در این باره در یکی از آثارش چنین بیان کرده:
«آیا خون این همه شهید، از زبان لحظات و تاریخ سخن نمیگویند… آیا به همین بسنده میکنند، که جنازه مطهر چند شهید را، در جاهایی که اصلاً مناسب نیست دفن کنند. اگر راست میگویند، چند جنازه هم در بازار، در دستگاه قضایی، در کنار کاخهای اشراف، در دامنههای توچال – نه قله توچال- در میدان بار، در اتاق اصناف و … و در مجلس و در میان هیئت مجریه (دولت) دفن نمایند.
فقه تشیع -میراث خون شهیدان بزرگ بشریت- در برابر این اتفاقات، که چه بسا ایادی استعمار و اجانب آنها را کارگردانی میکنند، مسئول است… ببینید اینگونه میراثی را نمیشود، به دست عدهای ناآگاه، یا مومنانی ساده انگار، یا مرتجعانی بسته ذهن سپرد یا نفوذیانی مرموز (والمسئول الاصلی هو الفقه).»
پس از انتخاب حکیمی به عنوان یکی از اساتید برگزیده برای خدمت پنجاه ساله به علوم انسانی در جشنواره فارابی (آذر ۸۸) وی رد پذیرش این عنوان و جایزه را طی پیامی اعتراضی اعلام کرد. در قسمتی از این پیام آمدهاست:
همان گونه که پیشتر هم یادآور شدهام، بار دیگر تأکید میکنم که تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی و نامرئی بیداد میکند، برگزاری چنین جشنوارههایی از نظر اینجانب در اولویت نیست. در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت ۵۰ ساله به علوم انسانی تجلیل شدهاست. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟…
یکی دیگر از اظهارات منتقدانه استاد حکیمی، پاسخ به تفاسیر ناصواب یکی از وعاظ بود که پیامبر و ائمه را صاحبان ثروت و گردآوری ثروتهای افسانه ای را مباح و صواب دانسته و معرفی کرده بود. استاد حکیمی در پاسخ کوتاهی نوشت: در سخنرانی شب عاشورای امسال (سال۹۷) در مسجد دانشگاه امام صادق در بخشهایی از سخنان خود با نقل روایتی از اموال امام علی میگوید: «طلحه و زیبر گفتند علی بن ابی طالب پول ندارد میخواهد خلیفه شود. امیرالمومنین علی علیهالسلام دستور داد به عمالش که پولهای من را که دستتان است و دارید با آن کار میکنید بیاورید. یک تپه ای از پول نقد شد.» و در جای دیگر خطاب به حاضرین با طرح پرسشی بلاغی و یک استفهام انکاری میگوید: «حضرت علی باغهایی که درست کرد، چاههایی که کند، کشاورزیای که میکرد، پولی که به دست میآورد به اندازه نیازش بود یا بیش از نیازش؟»
گویا علامه حکیمی سالیان پیش که در دایره المعارف حدیث الحیات از اقتصاد اسلامی مینوشت این روزها را میدید که کسانی بر سر منبر رسول خدا برای توجیه اشرافیت مذهبی چهره نورانی علی را نیز هزینه خواهند کرد، که این گونه پاسخ داده بود: «و از جمله انفاقهاى گرانبار امیر المؤمنین«ع» به مردم نیازمند و کمک رسانى به آنان چنین است که در منابع حدیث و تاریخ آمده است: «درآمد على«ع» چهل هزار دینار بود، او همه را صدقه قرار داد (و وقف کرد) و شمشیرش را فروخت و فرمود: “لو کان عندی عشاء ما بعته” اگر خوراک شام را میداشتم آن را نمیفروختم» و از غفلت است که این موضوع با عنوان «کثره مال امیر المؤمنین فراوانى مال امیر المؤمنین» یاد شود، یا بگویند که آن امام مال فراوان داشته است، که در آن صورت براى اشخاص بی اطلاع این توهّم پیش آید، که او این اموال را براى خود نگاه میداشت و آنها را صرف معیشت و رفاه گرایىخود و نزدیکانش میکرد. و این امر دستاویزى فراهم سازد براى نیکو جلوه دادن تکاثر و ثروتمندى. و حق آن است که گفته شود: «انفاق گرانبار امیر المؤمنین» یا «زهد بسیار او» یا «فقر اختیارى او» یا «اهتمام شدید او به بینیاز کردن مردم و زدودن فقر از اجتماع» و نظایر اینها. آن مال چگونه میتواند عنوان مالدارى وافر داشته باشد، در صورتى که دارنده آن شمشیرش را میفروشد و میگوید: «اگر خوراک شام را می داشتم آن را نمیفروختم»؟ پس امیر المؤمنین «ع» مال را براى انفاق به دست می آورد نه براى نگاه داشتن و ذخیره کردن و بهرهمند شدن.
آفرینشهای قلم:
آثار محمد رضا حکیمی، میراث برجسته گرایشی عدالت گرا و متکی به متون و منابع معتبر در صدر و بعد از اسلام است. در اینجا نمایه عناوین کتاب های استاد را ذکر کرده ایم:
«الحیاه» پیرامون مسایل اسلامی با همکاری دو برادرش: محمد حکیمی و مرحوم علی حکیمی (ترجمه به فارسی: احمد آرام)ر خورشید مغربر منهای فقرر شیخ آقا بزرگ تهرانیر دانش مسلمینر بیدارگران اقالیم قبلهر هویت صنفی روحانیر مکتب تفکیکر آنجا که خورشید میوزدر اجتهاد و تقلید در فلسفهر ادبیات و تعهّد در اسلامر الهیّات الهی و الهیّات بشری (مَدْخَل)ر الهیّات الهی و الهیّات بشری (نظرها)ر امام در عینیت جامعهر انذارر بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی (عج)ر پیام جاودانهر جامعه سازی قرآنیر حماسه غدیرر سپیده باورانر سرود جهشهار شرف الدینر عقل سرخر فریاد روزهار قصد و عدم وقوع (نامهها)ر قیام جاودانهر گزارش (برگرفته از الحیاه)ر کلام جاودانهر معاد جسمانی در حکمت متعالیهر مقام عقلر
میر حامد حسینر نان و کتابر یکصد و پنجاه سال تلاش خونینر عاشورا: مظلومیتی مضاعفر مرام جاودانهر علی (علیه السلام)ر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم)ر از زندگی تا ابدیتر ای آفتابر عاشورا؛ عدالتر فاطمیاتر عاشورا؛ غزهر استغفارر
سه یار خراسانی در انقلابر امواج غدیرر نان و کتابر تفسیر آفتاب
واپسین سخن یادی است از حجتالاسلام والمسلمین علی حکیمی، برادر مهتر محمد رضا حکیمی، که از علمای صاحب اندیشه و اهل قلم خطه خراسان، یار همراه و یکی از مؤلفان کتاب مستطاب الحیاه بود. ایشان نیز اندکی پیش از برادر، در روز چهارشنبه ۲۳ تیرماه ۱۴۰۰ خورشیدی، در ۷۸ سالگی دارفانی را وداع گفت و به دیدار پروردگار شتافت. وی متولد ۱۳۲۲ در مشهد بود و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسه عالی نواب رفت و نزد اساتیدی همچون ادیب نیشابوری، آیتالله حاجمیرزا احمد مدرس، آیتالله حاجشیخ مجتبی قزوینی و آیتالله وحید خراسانی تلمذ کرد. او برادر علامه محمدرضا حکیمی و از شاگردان مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی، عالم مکتب معارف خراسان بود و در تألیف دایرهالمعارف «الحیاه» همراه با برادران خود استاد محمدرضا حکیمی و حجتالاسلام محمد حکیمی همکاری کرد. استاد علی حکیمی در زندگینامه خودنوشتش تاکید میکند رضایتی در نوشتن شرح حال خود ندارد و بیشتر مایل است به بهانه این موضوع، به شرح حال اساتید خود بپردازد. آن طور که از بیان ایشان استنباط میشود، یکی از اساتیدی که بیشترین تاثیر را بر شاکله علمی و اخلاقی استاد علی حکیمی داشته، آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی بوده است؛ عالمی که پرچمدار زهد و وارستگی و علم در حوزه علمیه آن روزگار مشهد بود.
یادشان گرامی و آرامش و رحمت ابدی نثارشان باد.
سمر پورمحسن