پژوهش درباره دو واژه کهن پارسی به یاد بزرگمرد ادب و لغت شادروان علی‌اکبر‌خان دهخدا/استاد محمد حسن ابریشمی

 

لغت‌نامه دهخدا، به راستی دایره المعارفی جامع و عظیم است که مدخل‌ها و تعاریف آن همواره پاسخگوی پرسش‌های بسیاری از دانشمندان، دانش‌پژوهان و دانش‌آموختگان رشته‌های مختلف زبان و ادبیات، دین و عرفان، فلسفه و هنر، علوم و فنون، و حتی کار و کسب‌های گوناگون بوده است، و خواهد بود. شادروان علی‌اکبرخان دهخدا، با تألیف لغت‌نامه، کوشش‌های مستمر و خستگی‌ناپذیر، حوصله بی‌ملال، و احاطه همه‌جانبه خود، بر زبان‌های فارسی و عربی و ترکی و فرانسه، و شناخت متون کهن، و همچنین علوم قدیم و دانش‌های جدید عصر خویش را، ناخواسته، به نمایش گذاشته است. نتایج پردامنه و ژرف کوشش‌ها و پژوهش‌های دهخدا، و نام و یاد آن مرد بزرگ همواره ماندگار خواهدبود.
مرحوم دهخدا، در تألیف لغت‌نامه، منابع و متون کهن بسیاری را جستجو و مطالعه کرده، و با دقت و بردباری فوق تصوری به یادد‌اشت‌برداری هر یک از لغات پرداخته، و در پی آن با مراجعه به فرهنگ‌های فارسی و عربی و ترکی ادوار گذشته و متون کهن معانی آنها را با ذکر شواهد و مآخذ ثبت کرده است. با شگفتی و حیرت بسیار درمی‌یابیم که دامنه و عمق جستجوهایش در استخراج واژگان فراتر از همه فرهنگ فارسی‌نویسان ادوار گذشته و معاصر بوده است، و خواهد بود. وی در طول عمری مطالعه، پژوهش‌ها و جستجوهایش به واژگانی برخورده که در هیچ یک از فرهنگ‌ها مدخل قرار نگرفته و در جایی تعریف آنها نیامده است. آن طور که از مقدمه لغت‌نامه و نیز تعاریف معدودی از مدخل‌های آن برمی‌آید، دهخدا گاهی در پی معنی واژه‌ای به منابع لغت و متون کهن و قدیمی فراوانی مراجعه می‌کرده یا دنبال شاهدی برای آن بوده است. احتمالاً برای بعضی از این گونه واژگان روزها یا ماه‌ها، و شاید سال‌ها، در جستجوی تعاریف، معنی یا معانی و نیز شواهد یا شاهدی می‌گشته است. گاهی هم، کوشش‌های مستمر مرحوم دهخدا، برای پیدا کردن معنی یا تعریفِ درستِ معدودی از واژگان به نتیجه‌ای نرسیده، و مواردی به آن اعتراف کرده است، روانش شاد باد.
این هیچمدان، در پی پژوهش درباره این گونه واژه‌ها و تعاریف آن‌ها در لغت‌نامه نبوده است، اما طی تحقیقات خود در باب مباحثی از تاریخ کشاورزی، و موضوعات وابسته و مربوط به آن، سال‌‌ها پیش، در ضمنِ مطالعه متون کهن فارسی، به دو واژه «رودینه» و «مژانه» برخورده، و با مراجعه به لغت‌نامه دریافته که مرحوم دهخدا، با ارائه شرح و شواهدی در جستجوی معانی آنها بوده است. از آن هنگام به بعد، این دو واژه فارسی ناشناخته را همواره در ته ذهن داشته و، گهگاه در ضمن پژوهش‌های خود، با کنجکاوی در پی معانی آنها بوده و جستجو می‌کرده است. سرانجام، پس از سال‌ها، اصل و ریشه و معنی هر یک را دریافته است، و اکنون حاصل مطالعات و پژوهش‌های خود را، ذیل دو عنوان «رودینه» و «مژانه» عرضه می‌دارد. بدان لحاظ که مطالب تحقیقی درباره «مژانه» شیرین‌تر، و کوتاه‌تر از «رودینه» است، ابتدا به شرح «مژانه» پرداخته، و پس از آن حاصل پژوهش‌های خود را درباره واژه فارسی «رودینه» آورده است.
مژانه؟‌ نوعی از «باقلوا ر باغلوا»
بعد از اسلام، آداب و رسوم و سنت‌ها و به‌طور کلی فرهنگ ایرانی، در گستره پهناور ماوراءالنهر و خراسان قدیم رواج داشته، و با رونق روزافزون استمرار یافته، و در ضمن آن زبان فارسی در گستره بسیار پهناور آن سرزمین احیا شده است. مخصوصاً در دوران سامانیان، سلسله‌ای از شهریاران ایرانی، به سرعت رواج پیدا کرد؛ پس از آن نیز در عصر سلاطین ترکستانی‌تبار، چون غزنویان و سلجوقیان بر دامنه و عمق ترویج زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در عرصه پهناوری و عظیمی در شرق و غرب آسیا افزوده شد. جالب توجه، و مایه افتخار و مباهات، آنکه کهن‌ترین متون فارسی، در رشته‌های مختلف علوم و فنون، تاریخ و ادبیات و غیر آن، در همین گستره جغرافیایی، تألیف، تدوین یا ترجمه شده است؛ از آن جمله می‌توان از تاریخ بلعمی، ترجمه تفسیر طبری، هدایه المتعلمین فی‌الطب، حدود العالم و الابنیه و ورزنامه یاد کرد. همچنین نخستین سخن سرایان فارسی از همین خطه برخاسته، و بسیاری از دانشمندان جهان اسلام نیز در همین گستره بسیار پهناور متولد شده یا بود و باش داشته‌اند.
زبان فارسی در بسترِ عرصه پهناور ماوراءالنهر و خراسان قدیم، پس از قتل عام‌ها و ویرانگری‌های فوق‌العاده هراسناک مغولان در سال ۶۱۷، رو به ضعف گذاشته است. در پی استیلای روس‌ها بر آن نواحی، و البته انگلیس‌ها بر شبه قاره هند و بخش‌های شرقی خراسان قدیم، با حذف حروف و خط عربی، و جایگزینی الفبا و خط روسی و لاتین و اردو، به تدریج زبان‌های روسی و انگلیسی و نیز ترکی، اردو و پشتو را اشاعه دادند. افزون بر آن، در پی مطالعات و بررسی‌های پردامنه و عمیق خاورشناسان و باستان‌شناسان و زبان‌شناسان، با شناخت اختلافات قومی، قبیله‌ای و نژادی، زبانی و مذهبی، جنگ‌های مستمر بین اهالی سرزمین‌های مزبور را فراهم کردند.
همچنین، مقدمات اشاعه و اجرای همان تمهیدات و برنامه‌ها را در میان مسلمانان دیگر مناطق آسیا و آفریقا تدارک دیدند؛ و با این اقدامات ممالک و قلمروهای مسلمانان را طی دو سه قرن گذشته قطعه قطعه کردند. هم‌اکنون نیز شاهد آن هستیم که جهان غرب و شرق، بر دامنه و عمق آن اختلافات می‌افزایند، و همواره زمینه ایجاد فتنه و جنگ را بین اقوام هر یک از کشورها دامن می‌زنند تا تجزیه هر چه بیشتر سرزمین‌های اسلامی را فراهم آورند. درحالی که از اتحاد دو آلمان شرقی و غربی آلمان واحدی به وجود آمده، و در پی آن اتحادیه اروپا تشکیل شده است. از سویی دیگر سیاست‌های محدود کردن هر چه بیشتر مسلمانان چین و هند و قطع ارتباط آنان با کشورهای اسلامی همواره ادامه دارد.
باری، هر دو واژه فارسی مورد بحث، یعنی «رودینه» و «مژانه»، بی‌گمان در بخش‌های شمالی خراسان قدیم، به‌ویژه در ماوراءالنهر، تداول داشته است، چون مؤلفان متون کهن فارسی که واژگان موصوف در آنها آمده از اهالی همین نواحی بوده‌اند. شواهد و مستنداتی دلالت بر آن دارد که نویسندگان این متون در بخارا متولد شده یا در آن شهر یا نواحی آن بود و باش داشته‌اند. مایه بسی تأسف و دریغ است که اهالی کنونی ترک زبان مستقر در گستره پهناور مورد بحث با زبان و خط فارسی و عربی آشنایی ندارند، و از خواندن متون کهن و آثار مکتوب دانشمندان و ادیبان و شاعران ادوار گذشته این سرزمین محروم‌اند، و نه آفرین (نفرین) بر آنهایی که این محرومیت‌ها را اشاعه داده و هنوز هم دست‌بردار نیستند.
بگذریم و، به رهروان و آیندگان آن سامان و ایران و جهان، بگذاریم، و به اصل مطالب بپردازیم. در کهن‌ترین متن پارسی در علم پزشکی، متعلق به قرن چهارم هجری، یعنی هدایه المتعلمین فی‌طب، تألیف اخوینی بخاری (ابوبکر ربیع بن احمد)، به یک واسطه شاگرد محمدزکریا رازی، از سوخته «مژانه خرما» در وجه «مژانه خرماسوخته» یاد شده است. صلاح بن مبارک بخاری (وفات ۷۹۳)، از نویسندگان اهل بخارای شریف، در کتاب انیس الطالبین و عُدّهُ السالکین از واژه فارسی «مژانه»، طی واقعه‌ای در روز عید قربان، و مراسم «مبارک باد عید» یاد کرده است:
بامداد عید قربان، و حضرت ایشان [خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی، وفات ۷۹۱] در شهر بخارا در منزل درویشی بودند، و از مقام معرفت سخنی می‌فرمودند. در خاطر من [صلاح بن مبارک] آمد که می‌باید که مرا اجازت فرمایند، تا در حضرت والده ایشان را مبارک باد عید گویم و دیگر مرا طعامی خلوتی دهند و دیگر سه درم را «بادام» و سه درم «رُستَه [فراته: نوعی شیرینی شبیه گز]، و سه درم «مژانه شور». خواجه چون از مصلی بیامدند، مردی آمد و پاره‌ای «رُستَه» به خدمت خواجه آورد، از او پرسیدند که این «رسته» را به چند درم خریده‌ای؟ گفت: سه درم؛ و دیگری بیامد، و در طبقی «مژانه شور» آورد. از او پرسیدند که به چند درم خریده‌ای؟ گفت به سه درم. ساعتی گذشت. کسی بیامد و به خدمت ایشان سه درم هدیه بیاورد. به طرف من اشارت کردند فرمودند: تو این روز از ما سه چیز طلبیده بودی: «اجازت مبارک باد عید» و «طعام» و «خلوت»، و این سه چیز…
مرحوم دهخدا، واژگان فارسی «رُستَه» و «مژانه» را مدخل گفته و با نقل جملاتی از متن مزبور نوشته است:
رُستَه. نام حلوایی که به تازی «کعب الغزال» گویند… «و دیگری سه درم بادام و سه درم رسته و سه درم مژانه… ( لغت‌نامه). مژانه. این کلمه، در عبارت ذیل آمده است، و ظاهراً یکی از دانه‌ها نظیر: «عدس» و «برنج» و «ارزن» و «گندم» و «شاهدانه» باید باشد. و دیگر سه درم را «بادام» و سه درم «رسته» و سه درم «مژانه شور» به من دهند (بخاری، انیس الطالبین، از یادداشت مرحوم دهخدا، لغت‌نامه).
کلمه «مژانه شور» مرکب از واژگان فارسی «مژانه» و «شور» دلالت بر آن دارد که «مژانه» شیرین نیز وجود داشته و آن «باغلوا ر باقلوا» بوده است، که در ادامه به آن پرداخته است. فرهنگ فارسی‌نویسان معاصر نیز واژه فارسی «مژانه» را مدخل نگرفته، و حداقل، به همان شرح و شاهد مرحوم دهخدا که برای «مژانه» و «مژانه شور» که در لغت‌نامه ثبت کرده است اشاره‌ای ندارند.
فرهنگ فارسی‌نویسان ادوار گذشته نیز واژه فارسی «مژانه» را ثبت نکرده، و در تعاریف دیگر مدخل‌ها نیز «مژانه» را نیاورده‌اند، به جز، ابوالعلاء ابوالمؤمن جاروتی که در فرهنگ فارسی تألیف خود، در حدود قرن هشتم، با عنوان «مجموعه الفرس» در معرفی آن نوشته است «مژانه: لوزینه بود». تعریف مزبور از «مژانه» دلالت بر آن دارد که جاروتی نیز اهل ماوراءالنهر بوده، و به احتمال زیاد در بخارا، یا نواحی آن، می‌زیسته است. زیرا تقریباً در همان روزگار مؤلف انیس الطالبین، در بخارا، جاروتی به تعریف «مژانه» نوع شیرین آن پرداخته است.
می‌دانیم که «لَوزینه» و «گَوزینه» از واژگان فارسی میانه (پهلوی) به معنی نوعی از شیرینی ساخته شده از «لَوز» به معنی «بادام» و «گَوز» معرب آن «جَوز». به معنی «گردو، گردکان، چهارمغز» بوده است. بر همین اساس در واژه فارسی «مژانه» کلمه «مَژ» یا «مُژ» باید چیزی چون «لَوز» و «گَوز» باشد که در تهیه و پخت نوعی «شیرینی» یا «حلوا» یا به اصطلاح «باغلوا ر باقلوا» بوده است. حال باید جستجو کرد و دید کدام واژه فارسی یا پهلوی (فارسی میانه) از نظر گویش و قواعد تلفظی «مژ» یا کلمه‌ای مشابه باشد. تردید نیست که «مژ» یک واژه پهلوی (فارسی میانه) به معنی «عدس» بوده که در بندهش (از متون پهلوی بر جای مانده موجود) از آن در ذیل عنوان «درباره چگونگی گیاهان»، در زمره دانه‌ها (حبوبات) یاد شده است، در این متن انواعی از رستنی‌ها به شیوه‌ای خاص طبقه‌بندی شده و اسامی پهلوی آنها نیز ثبت شده است:
… «گیاه» این چند گونه است: «دار، درخت، میوه، دانه» گل، اسپرغم، تره… تفصیل آن را گویم: هرچه … به خوراک هر روزه شایسته است و چون بَر بستانید. بُن بخشکد، مانند: گندم و جو و برنج و گِرگِر [کلول، مُلک]، مژو [عدس]، بَنو [ماش] ارزن، گاورس و نخود، و دیگر از این گونه را «دانه» خوانند.
منابع و پانوشت‌ها در روزنامه موجود است  روز نامه اطلاعات    چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *