به مناسبت درگذشت بانوی نقاش معاصر ایران درّودی؛ نقاش حکمت مغانی :ایران درّودی، این شخصیت کاملاً متعادل و استوار را در شناخت رنگ هایش از زاویه نگریستن به خویش و با اصول شرقی بودن در«فهم هستی»آفریده است( سهراب هادی)

نقاش در جست وجوی بی رنگی است و در بی کرانگی رنگ ها رازها را می آفریند و آنگاه که خورشید از زمان و مکان رخت برمی بندد، او گلهای یخی را در تاوان نداشتن خورشید«رنگ هستی»می زند و سرود افتخارآمیز خط و تصویر را در شب ستاره باران رنگ ها در بیکران معنا و درهمان«لحظه هستی»با شکوه می آفریند.
ایران درودی، بی توضیح در جهان هستی، یک منظره ساز نیست. یک آسیایی هم نیست. او نقاشی است که رنگ را در وسعت بودن فهم کرده است و قاعده آفرینش، معنای روح را با آثارش برای مخاطب معنا می کند. او در این روزها در کمانه ای از بلندای زندگی با همتی راسخ بر آن شد تا تلاش های زندگی یک نقاش را همان گونه که کوشیده است، با همگان در میان بگذارد.
اونخواست خود را به تمامی تبیین کند.داستان نقاشی هایش را هم ننوشت و حتی موسیقی رنگ هایش را هم ننواخت. او با برپایی نمایشگاهی از دوره های متفاوت آثارش، مسأله«ممکن بودن» را به یقین تبدیل کرد. این نمایشگاه، سندی تاریخی از رنسانس یک زندگی است. او کوشید تا تلاش بودن را بیاموزد و نقاش بودن را در شکوه رنگ هایش بازطراحی کند.
ایران درودی، ازنخستین دوره آثارش که بازآموزی های رنگ و شیوه قلم زدن در آثار بزرگان نقاش را رویه خویش قرار داده است، از کارت پستال سازی پرهیز کرده و حتی در انتخاب سوژه ها کاملاً قواعد کلاسیک را در هنرغرب و شرق به کناری نهاده است.
ایران درّودی، این شخصیت کاملاً متعادل و استوار را در شناخت رنگ هایش از زاویه نگریستن به خویش و با اصول شرقی بودن در«فهم هستی»آفریده است. ایران درودی در شناخت تکنیک آثارش، وقتی حتی با خویش روبه رو می شود، مفهوم نور و رنگ را یک اصل پایدار در خلق آثارش برای همیشه قلمداد می کند. و نیز هیچ اعتقادی به رنگ های مکمل ندارد.
او درباب دسته بندی رنگ ها به دنیای فرای خیال و به دنیای ادراک هستی می پردازد و برای اشتیاق فهم هستی نسبت به آفرینش آثارش، به همان میزان فهم شرقی بودن، ازمنظره پردازی دوری می کند.توجه به ریزه کاری ها، آنگاه که شکوه بیکران تاریخ را در آثارش با نمادشناسی تخت جمشید در هیأت رئالیستی که نه در ارائه ای از صور تاریخ عبور کرده است و زیباترین صخره استوار مقاومت در برابر نابودی را در آثارش بیان می کند.
او راز ستودنی عنصر استواری انسان را در همه آثارش دستمایه سنگ بنای تاریخ دانسته و در قرنی که انسان از تغییر شکل های معنایی خویش، بیشتر از کاریکاتور نمی سازد، او با آفرینش آثارش یکبار دیگر کوشیده است تا انسان را با خویش معارفه دهد. اکسپرسیون های غنایی آثار ایران درودی، کشف رمز در نظر گرفتن حتی تصویر خیال پردازانه اقتدار انسان از خویش و تاریخ است.
ارتباط نور و سایه، شناخت درون طبیعت، ژرف نمایی معنایی، دوری جستن از نقطه مرکزی در آثار، وضوح تخیّل محض، دیرینه جویی، فیگوراتیو، درنظر گرفتن سینماتوگرافی و اکسپرسیون داشتن؛از جمله ویژگی های خاص آثار این نقاش است. او با نسخه برداری از تخیل، ابزاری که بعدها به تعریف انسان و هستی تبدیل شده است، بسیار توانا و مقتدر است. در تمام دوره ها و درهمه گستره آثار ایران درودی، می توان رو در رویی«هستی» و«نیستی»را در یک«آن»،به آزادی همان گوهر انتزاع دید و این دقیق ترین معنای کالبدشکافی آثار ایران درودی است که نشانه شناسی آثار او معرّف نیرویی خلاق از صاحب اثر
هستند.
امروزه ما با این آگاهی دقیق از نگاهی هنرمندانه در بیان رابطه تنگاتنگ مرگ و باور مشترک نقاش از راز«بودن»درآثارش سخن می گوییم که او حتی شکوه آفریدن مرگ را نیز در آثارش با راز ابدی شدن یک اثر، بازنمایی کرده است. دلبستگی های نقاش به ادراک عمیق و نفی هرگونه وابستگی، شکوهی را از درهم آمیختن«هستی و نیستی»گفته است و این پاره ای از راز هستی و نیستی است که سرانجام در فراتریی از مرگ، به دفاع از«هستی»پرداخته است. او همیشه به سود«هستی» جنگیده است. چراکه آفریده است و درکار تبدیل به مرگ
نبوده است.
آثار ایران درودی، گواه همیشگی و شگرف تمامی لحظه های زندگی انسان است در مسیر ممکن و بدون وقفه هایی که ممکن است به ناممکن منتهی شود. او حس آرمان گرایی اخلاقی انسان را در آثارش با حس شگرف مهربانی انسان و با گرمای حقیقت«بودن» در رنگ های آبی بیکران به دور از فریب مخاطب درهم آمیخته است تا به ستایش عارفانه هستی برخیزد و همه شگفتی راز«بودن» را با ادراکی عمیق از«هستی» با «تو» و «من» تقریباً در هر«آن» و در هر لحظه ممکن گفته است و این روبه رو شدن با«هستی»،یعنی همان نقد متأخر بودن که تاکنون در آثارش فروپاشی نشده است و از همان دم که شکل آفرینش هنری یافته است، از شعر رنگ نیز فراتر رفته و در درخشش فهم هستی، خیره کننده مخاطبی است که آفرینش را در بیکران آبی رنگ هایش، نقاش جست وجو می کند.
ارزش زیبایی شناختی در آثار ایران درودی، پرتوافشانی نور و وضوح رنگ است. او آتش را نیز در یخ زدگی گل هایش به مهمانی زمان و مخاطب آورده است. در سرزمین های یخی او، گل ها که می رویند، رویش هستی تجربه بودن را با مخاطب «واگویه» می کند و این یعنی ناگفته های راز هستی! هیچ فرسایش رمانتیکی در آثارش مشهود نیست و هیچ بودنی در برابر لحظه های انحطاط برخوردار از رنجبارگی، جلوه نمی­کند و چه بسا اشاره های شاعرانه ای که در رد قلم های نقاش، وضوح نور را با مخاطب در بیکران وسعت هستی معنا می کند.
در رنگ های آتشین و سخت گرم و تاریخی ایران درودی،«رفتار نمادین»دیگری حکایت از حرکت و جریان زندگی است که این طغیان و عصیان بودن را در صخره های استوار و در هزاره های تاریخ جست وجو کرده است. نقاش تصمیم گرفته است تا با حضور رنگ های آتشین و نارنجی گرمای بودن، سرانجام از حال سکون به عصیانی عملی در فهم هستی دست یابد تا راز شعله چراغ عقل تاریکی معنا به روشنی حقیقت برسد و زخم بندهای آثارش را زخم بندی دردهای تاریخ و انسان در اعصار دانسته این سخاوتمندی نقاش است که درد انسان را در تاریخ و زخم خویش را با فهم هستی زخم بندی می کند.
نقاش اکنون به درستی تکه ای از یک سرود نیافرید­ه است. به درستی در میان واپسین لحظه های تاریخی حیات خویش، در کنار انگشت شمار هنرمندان عصر حاضر، در جهانی به دور از رمانتیک ایستاده است. او یکسره آماج کینه توزی هاست. او در حزن انگیزترین پاره های حیات خویش زیسته است و خاستگاهش،موشکافانه،جست وجوی تمام زیبایی ومعنای«بودن» است. نشانه های سرنوشت او را در آثارش باید جست وجو کرد. ولو در سخت ترین لحظه های زندگی اش!
نقاش دست کم در مکتب اشتغال رنگ بر فرش های خیالی خویش، آثاری را آفریده است که بی گمان در روایت معنای انسان، چون بی کرانگی افق های آفریده اوست. انسان در آثارش همیشه بزرگ، پاک و مطهر خواهد ماند. نقاش باغ های هراس انگیز، خیال های هراسناک خویش را با مخاطب تعریف نمی کند. نقاش از روایت آبی رنگ ها و از درایت پرده نشینی انسان در رنگ های گوناگون، حرفی شنیدنی دارد. برپایه موضوع های آفریده شده در آثارش، جهان او جهانی کوچک و سیار نیست.
رنگ های گوناگون آثارش، نشانه های شگفتی هستند برپایه موضوعاتی از خیزابه های باغ هایی در تمدن نزدیک به طبیعت و خرد که از هر روییدنی نشانی انسانی جوانه هستی زده است و دریای مدیترانه خیال او چه بسا از طریق شوری که در فهم هستی رقم خورده است، تصویر جاودانه انسان را تصویر می کند. رنگ های مدیترانه ای او انگار هرم گرم همواره بودن را در آبی ها و خاکستری ها و در صورتی و آتشین رنگ های گل های روییده جست وجو کرده است.
نقاش راز ریشه ها را درحقیقت روییدن و در سرزمین ایران نشان می دهد که دورنمای حس طبیعت آن حکایت از آرمیدن تاریخ در سرزمینی دارد که زمین در باور آن چندین و چندین بار تکان خورده است و با این وضع هنوز از لابه لای قلب این زمین تکان خورده، روییدن امری همیشگی است.
نقاش نیرویی را در قلم جادویی خویش ابراز داشته است که آتشی است تا آن را هیچگاه خاموش نخواهیم و مسیر همیشه روشن تاریخ سرزمینش را ترسیم کرده است که شگفت تصورش می کنیم تا در سرانجام تاریخ به ناخرسندی و ناخشنودی نرسد و گاه چیره می شویم و گاه می رویانیم تا بمانیم.
با او که هستیم، ناگزیر با یک سر تاریخ در آثارش رو به روییم، اما هیچگاه دلگیر نمی شویم. هرگز کسی تا این اندازه باشکوه آفریده نشده است. آنگاه که هستی در آثار ایران درودی آفریده می شود، رنگ باختن و بی مفهوم بودن در هیچ نگاهی در آثارش راه نیافته است و اکنون زندگی به پیکر آثارش داغ رنج و سرنوشت دارد و اکنون می توانیم تمام فراچنگ آثارش را درترسیم خط ها، شکل ها و رنگ هایش برای امروز و تمام فرداها بشناسیم و این تصویر تمام پرسش های جاودانه اوست که رو در روی ما تصویری از زندگی آثارش را به دارایی تمام فرهنگ ها سپرده است.

سه شنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰  روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *