نیک و بدِ زندگی دکتر محمدعلی اسلامی ‌ندوشن – بخش دوم

سه عنصر شکل‌دهنده شخصیت ایرانى

من به «جغرافیا» خیلى اهمیت مى‏دهم و در تأثیرگذارى‌اش تردید ندارم و آن برمى‏گردد به این که هر ملتى در چه نقطه به دنیا آمده، و زندگى کرده است‏ و پرورده چه نوع موقعیت جغرافیایى و اقلیمى است. یک علت خصوصیت قومى ایرانى، از جغرافیا ناشى شده است. این جغرافیا درست در مرکز دنیاى شناخته‌شده و جایى است در بین شرق و غرب و شمال و جنوب، از هر جانب تأثیر گرفته است.

دومین امرى که در سرشت هر ملتى مؤثر مى‏افتد، «تاریخ» است و این که ‏کشورى در چه نقطه‏اى باشد و عوارض بیرونى تا چه اندازه در او اثرگذار شده باشد؛ بنابراین جغرافیاى ایران به‏عنوان نقطه‏اى میان چند تمدن و بین چند قاره، تاریخ‏ خودش را از روى همین موضوع ساخته است. اگر ایران در نقطه‏اى دیگر مى‏بود، تاریخ دیگرى پیدا مى‏کرد و این‌همه هجوم‏هاى مختلف در آن صورت نمى‏گرفت و این‌همه فرهنگ‏هاى مختلف در آن تأثیرگذار نمى‏شد. در واقع ایران در وسط معرکه جهانى بوده است. این دو موضوع، خصوصیات قومى ایرانى را شکل ‏بخشیده و پرورش داده است.

ایران در طى زمان ناگزیر بوده یک قدرت فائق باشد، براى اینکه‏ بتواند ادامه حیات بدهد، یا اینکه اگر قدرت بزرگ نبوده، فرهنگ نیرومندى داشته ‏باشد تا اگر شاخصیت و دفاع خودش را از طریق نظامى‏گرى ناممکن دید، از طریق‏ فرهنگ قوى، ادامه حیات دهد و او همواره این دو خصوصیت را داشته است. در ایران پیش از اسلام، یک ابرقدرت جهانى بوده و کشور بزرگ آسیا به‏شمار مى‏رفته. در دوران بعد از اسلام هم فرهنگ نیرومندى را پرورش داده است، به‌خصوص در زمینه ادبیات و شعر و هنر که در کشورهاى دیگر هم تأثیر گذاشته و اعتبارش ‏محفوظ مانده و دیگران به او احتیاج داشته‏اند. این موضوع با توجه به نفوذ زبان فارسى در بخشى از خاور دور، آسیاى‏ صغیر و آسیاى میانه و اثرگذار شدن هنر ایرانى در جاى جاى جهان و جلو رفتنش تا آفریقا کاملا آشکار است.

عامل سوم، مسئله «اقلیم» است. ایران کشورى ‏است نیمه‌تشنه، کم‌آب و کم‌باران. ما سرزمینى به نسبت خشک هستیم. صرف‏نظر از مازندران و گیلان، ایران مرکزى روى هم رفته خشک است. این ‏کم‏آبى در روحیه ایرانى بسیار اثرگذار بوده است. اجمالا سه عنصر «تاریخ»، «جغرافیا» و «اقلیم» هر کدام به گونه‏اى در شکل‌دادن شخصیت ایرانى اثر گذارده‏اند. به این جهت، خوشى‏ها و ناخوشى‏هایى که در طى سه‌هزار سال تاریخ ‏مکتوب، از مادها تا امروز بر سر این ملت آمده است، تأثیر گرفته از این سه عنصر عمده است.

بقیه مسائل به دنبال اینها مى‏آیند. این که مثلاً چرا ایرانى انعطاف‏پذیر است، چرا تقدیرگراست، چرا تعارض فکرى دارد و فکرهاى مختلف در وجودش او را به ‏این‌سو و آن‌سو مى‏کشد؛ چرا تکرو است و دیگر مسائل، اینها زاییده اوضاع و احوالى است که انسان ایرانى در آن قرار گرفته و ساخته و پرورده شده است. تمام ‏زندگى ایرانى یک هدف بزرگ را تعقیب کرده است و روى آن یک هدف حرکت‏ کرده و آن این بوده که ایرانیت را حفظ کند؛ یعنى موجودیتى که خاص ‏این ملت است، با تمام مشخصات. به همین جهت، هر حرکتى که در زندگى کرده، در پسِ این منظور بوده است. اگر گاهى خشن بوده، گاهى نرم، گاهى بد و گاهى بهتر، براى این بوده که بتواند موجودیت خودش را حفظ کند و نگه بدارد. هسته مرکزى این موجودیت هم تا امروز باقى مانده است. البته دوره انحطاط و بهتر و بدتر داشته؛ همیشه یکسان نبوده‏، اما یک هسته مرکزى داشته که در کشور حفظ شده و در زمان‏هاى متفاوت جلوه‏ها و نمودهاى مختلف داشته است.

برخورد اراده‏ها

موجودیت انسان بین دو عامل نوسان دارد: عاملى که وابسته به‏ وجود شخص است و به اراده فرد منوط است و به قابلیت فکرى و مغزى و حتى جسمانى شخص برمى‏گردد، و دیگر چیزى که به خارج از اختیار انسان مربوط مى‏شود که یا عوامل بیرونى طبیعى است یا اجتماعى و در اینجا برخورد اراده‏ها پیش مى‏آید. اگر انسان نمى‏تواند کارهاى خودش را به دلخواه پیش ببرد، به این دلیل است ‏که دیگرانى که در مقابل او هستند، همین خواست را دارند و همین، خود برخورد اراده‏ها را به کار مى‏آورد. مسئله این است که نیمى از رفتارهاى انسان در اختیار خودش است و نیمى دیگر در خارج از اختیار او. حالا انسان تا چه اندازه بتواند این اراده و اختیار را به کار بیندازد، به کل وجود و ژنهاى‏ او بستگى دارد و مربوط است به اینکه دنیا با او چگونه عمل کرده است. از چه خانواده و چه گذشته و چه میراث مادى و معنوى و فکرى بهره‏ور شده است. انسان داراى سرشت دوگانه مادى و معنوى است که این دو به هم اتصال دارند. این‏ جنبه معنوى را هر اسمى روى آن مى‏خواهید بگذارید: عطیه آسمانى، یا ‏رمز ذاتى.

شرق و غرب

مسئله شرق و غرب هم از جهتى مسئله جغرافیا و طبیعت است. اروپا در وسط دو دریا واقع شده است؛ دو دریاى بزرگ با یک‏ طبیعت بارانى غنى؛ بنابراین وضع خاص خودش را دارد. مساعدت‏هاى طبیعت ‏باعث شده است که قاره اروپا بتواند به سلسله دستاوردهایى برسد که اسم آن را «پیشرفت» گذاشته‏اند. مجموعا جغرافیاى اروپا، همراه با آن غناى طبیعى و باران‏ و مساعدت‏هاى طبیعى دیگر، باعث شده است که امکانات در آنجا و استعدادها بتوانند شکفته‏تر شوند و نیازها سمت و سویى دیگر به خود بگیرند، در حالى که ‏مشرق‌زمین خصوصیات دیگرى داشته که تا حدى با امکانات اروپا متفاوت بوده‏ است.

اگر ما کشور خودمان را در نظر بگیریم، سرزمینى خشک داریم و پر آفتاب و آسمانى بلند و روشن. به جهت نداشتن آب به قدر کافى، مشکلات طبیعى داریم. سرزمین ما نیمه‌خشک است و کوهستان ما زیاد. مجموع اینها، نشان مى‏دهد که غناى طبیعى کمتر توانسته است به آسیا کمک کند، برخلاف اروپا. همین موضوع ‏نیازهایى را در اروپا بیدار کرده است که در اینجا به کار نیفتاده؛ در عین حال، مردم ‏شرق هم گشایش‏هایى داشته‏اند که اروپایى‏ها نداشته‏اند؛ از این رو مشرق‏زمین قبل‏از اروپا تمدن‌ساز بوده است. تمدن از شرق به غرب رفته و ممکن است زمانى باز به آن بازگردد.

مى‏توان یونان قدیم و ایران را در نظر گرفت که به‏ عنوان دو قدرت با هم ‏برخورد داشتند و همسایه هم بودند. ببینید که یونان در چه وضعى زندگى کرده‏ و چه دستاوردهایى داشته، در مقابل ایران در چه وضعیتى زندگى کرده و چه ‏دستاوردهایى داشته است. تفاوت، مقدار زیادى زاییده طبیعت و اقلیم و جغرافیاست. در عین حال یونان از تمدن مشرق‌زمین اقتباس کرده و آن را دستمایه کرده؛ بنابراین آنچه غرب را ساخته و آنچه شرق را ساخته، دو زمینه متفاوت ‏است و دو نوع طبیعت که زمینه‏ها خاصیت خود را بخشیدند. مثالى دیگر: این که‏ جزیره محدودى مثل انگلستان بتواند مدتها بر نیمى از جهان فرمانروایى کند و اراده خودش را تحمیل نماید، باید دید چه خصوصیاتى در کار بوده است، چون ‏بریتانیا جایى است نسبتاً کوچک و بدهوا. در آنجا نیازهایى برانگیخته شد که در نقطه‏هاى وسیعترى مانند ایران و هند برانگیخته نشد و مردمش این نیاز را به ‏ثمر رساندند. نمونه دیگر: چطور شد که ژاپن از حدود صد سال پیش یکدفعه وارد ‏مرحله پیشرفتگى شد، ولى کشور بزرگ همسایه‏اش چین نشد و تازه این زمان ‏مى‏خواهد دست به چنان کارى بزند؟

این مسائل، ریشه‏هایى قابل شناسایى دارند. بشر مظروفى است و بسته به این که ظرف چه ‏امکاناتى در اختیارش بگذارد و چه توقعاتى در او برانگیزد. البته اراده ‏انسانى وجود دارد که مى‏تواند به حرکت در بیاید و بعضى موانع را در هم بشکند؛ مثلا دستاوردهاى فنى مى‏توانند خشکى محیط را با ایجاد ابرهاى باران‏زا تعدیل‏ کند. عوامل تا حدودى در هم شکسته مى‏شوند، ولى ماهیت‏ها عوض نمى‏شود. ماهیت‏ها از چیزهاى دیگر کمک و تأثیر مى‏گیرد، ولى اصل ماهیت ثابت است. علم تا این اندازه مى‏تواند کمک‌کننده باشد که سرزمین سردسیرى مانند سوئد را تبدیل به یک کشور پیشرفته بکند، ولى اگر روزى نفت نبود، چه؟

بشر با اراده و ظرفیت وجودى و مغزى‏ خود دائماً در حال جنگ و گریز با طبیعت بیرون و اجتماع است. این کشمکش‏ها تمدن را به‏وجود آورده است. انسان مایل است که هر چه بیشتر از طبیعت بهره‏ بگیرد و امکانات بیشترى از دنیاى خارج در اختیارش باشد. طبیعت بهره‏هاى خود را به آسانى در اختیار انسان نمى‏گذارد، ولى کشفیات جدید توانسته است بخشى از خاصیت‏هاى نامکشوف طبیعت را مکشوف کند. این کارى است که علم مى‏کند. بین بشر و طبیعت دائماً کشمکش وجود دارد. بعد از آن، اجتماع و فرد با هم کشمکش‏ دارند. طبیعت اسرارى دارد که بشر سعى دارد آنها را به نفع خودش کشف کند و به کار بیندازد. بخشى از این کار تا امروز شده است. آنچه بشر کنونى از طبیعت استخراج کرده، قبلا نبوده؛ برای مثال، طبیعت اجازه نمى‏داد که سرعت ‏انسان بیشتر از سرعت اسب باشد، ولى این سرعت الآن با ماشین و قطار و هواپیما چندصد برابر شده است. این امتیازى است که انسان آن را از طبیعت استخراج ‏کرده است.

موضوع دیگر اجتماع است و سامان اجتماعى. بشر کوشش دارد به اجتماع ‏سامانى ببخشد که آسان‏تر و بهتر در آن زندگى کند. نظام‏هاى حکومتى براى همین منظور به‏وجود آمده‏اند. قانون به‏وجود آمده و مقررات مختلف وضع‏ شده تا سامان اجتماعى ایجاد شود. انسان در برخوردهایش با طبیعت و اجتماع، کوشش ‏دارد که زندگى خود را هر چه پربارتر و بهتر کند. در باب طبیعت، روشن است که‏ هر چه اسرار طبیعت بیشتر کشف شود، به نفع انسان است و این کار را علم انجام‏ مى‏دهد و در نهایت، زندگى ترکیب بهترى به خود مى‏گیرد. در سامان اجتماعى هم، نظام‏هایى که توانسته‏اند مقرراتى را وضع کنند که به احتیاجات انسانى و زندگى ‏اجتماعى پاسخگو‏تر باشند، بهتر زندگى کرده‏اند. کسانى هم که از عهده برنیامده‏اند، نوعى ناتوانى و هرج و مرج اجتماعى و بى‏حسابى شامل حالشان شده ‏است.

کشمکش با طبیعت

مردم غالبا گرایش دارند که کار خود را بگذرانند و به دیگران‏ بى‏توجه باشند، مگر در صورت اجبار. ولى زندگى جدید اقتضاى دیگرى دارد. زندگى فشرده شده و روابط الکترونیک و ارتباط‌ها طورى است که سرنوشت‏ها به هم بسته شده و گره خورده. همه از هم خبر دارند؛ بنابراین خواه و ناخواه حتى ‏یک فرد دورافتاده و یا چوپان هم در صحرا مى‏تواند از همه اخبار دنیا مطلع شود. انسان وقتى از اخبار مطلع باشد، طبعاً زندگى‏اش از آن اثرپذیر مى‏شود و جهت‏گیرى مى‏کند، چون آنچه روى مى‏دهد، یا به ‏نظر او مطلوب است یا نامطلوب، و او زندگى خود را از روى آن تنظیم مى‏کند.

انسان اسرار طبیعت را که قرنها پوشیده بود، برملا مى‏کند و بیرون مى‏کشد و مى‏خواهد آن را در اختیار گیرد. او اکنون در حال خنثى‏کردن بخشى از احکام‏ طبیعت است؛ روند سرعت درهم شکسته شده ‏است و سرعت جدیدى به‏کار افتاده. فاصله‏ها به دست انسان کم شده است. نظم هستى تا حدودى به هم‏ خورده، انسان با وسایل گرم و سرد خود در حال تغییر دادن طبیعت بیرون‏ است. همه اختراعاتى که اکنون در اختیار بشر است، یک نوع طبیعت‏شکنى به‏شمار مى‏رود. انسان مرتب مى‏خواهد به ‏اسرار طبیعت راه پیدا کند و آن را رام کند و در اختیار بگیرد. این کشمکش با طبیعت، درواقع همان جنگى است که ایجاد شده ‏است.

البته گاهى طبیعت هم مقاومت مى‏کند و واکنش‏هایى از خود نشان مى‏دهد، مانند طوفان‏هاى بسیار شدید مهلک. بادهایى ‏به‏کار افتاده است که سرعتشان سرسام‏آور است یا باران‏هاى سیل‏آسا؛ سیل‏هاى‏ ویرانگر که قبلا سابقه نداشت. اینها الان در حال عمومى شدن است. گرم شدن زمین‏ و آب شدن یخها، بخشى از واکنش طبیعت در مقابل این جنگ است. حدس زده‏ مى‏شود که اگر یخها با این سرعت آب بشود، ممکن است چندین کشور زیر آب ‏برود و بشر توان جلوگیرى آن را نداشته باشد. گویى حوصله طبیعت دارد به سر مى‏آید و عکس‏العمل نشان مى‏دهد. آلودگى محیط، تنفس‏ها را مشکل کرده است که نمونه‏اش همین زندگیی است که ‏ما در تهران داریم. آیا زندگى به این صورت، طبیعى است؟ بر اساس آمارى که‏ اعلام شده است، هر دقیقه تنفس در تهران با کشیدن چند سیگار برابر است!

کار در حال رسیدن به جایى است که بشر به فکر عکس‏العمل‏هایى بیفتد و بیندیشد که در آینده چه باید بکند. طبیعت در مرز هشدار حرکت مى‏کند. بشر تا امروز با خونسردى راه خودش را باز مى‏کرد، ولى اکنون هشدارهایى در کار است که باید به آنها توجه کرد. بین منافع آنى انسان و منافع درازمدت که مدارا با طبیعت است، تناقض‏هایى ‏پیدا شده است که موجب حیرانى و سرگردانى بشر شده. انسان نمى‏داند کدام ‏یک ‏از این دو جانب را بگیرد. ممکن است که اگر تدبیرهایى نسبتاً با فوریت انجام نشود، فجایع بزرگى در پیش ‏رو باشد که از هم‏اکنون علامت مى‏دهد.

*زندگی عشق و دیگر هیچ (انتشارات اطلاعات)  سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱  روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *