اشاره: در بخشهای پیشین گوشه از این خاطرات منتشر شد. با سوانح و مرارتها و ناملایماتی که عالم و خطیب فقید استاد راشد روبرو بوده آشنا شدیم و مطالبی که عبرت آموز و مفید برای همگان تواند بود، خواندیم. درک و تحلیل ایشان از مردم و شرایط اجتماعی و تلقی عموم از باورها و افراد و عقاید، اعم از مذهبی و عرفی، بیانگر تاریخ فرهنگ و اندیشه و آیین ها در کشور ماست. همچنین طبع شعر والا و طرز سرایش آن فیلسوف و خطیب شریف نیز در گزینه شعرهای ایشان و قصاید فخیم که روایتگر احوال و حوادث بود، برای خوانندگان گرامی روشن شد. در این قسمت، ادامۀ شرح احوال و تلاش مرحوم راشد برای دلالت مخاطبان و هموار کردن زمینه های عقلی و علمی، همراه با صدق و اخلاق و ایمان در سخنرانیهای وی بیان شده است. توجه خوانندگان ارجمند را به این قسمت جلب می نماییم:
*****
« در تابستان ۱۳۱۱ شمسی هم که از نجف اشرف به ایران برمیگشتم، در شب جمعهای که در دهه آخرماه صفر بود در کربلا در حرم حضرت سید الشهداء علیه الصلوه والسلام عهدی درباره اموری کردهام که دست و پای مرا در جاهایی بسته است. باری:
این بُد مرا مقدّر و آمد برون زغیب
ماییم تیر و هست به دست خدا کمان
امیدوارم این اعلامیۀ صریح، زمینۀ هرگونه شبهه را از ذهن سادهدلان محو کند و راه را بر هر نوع غرضورزی از جانب مغرضان ببندد. والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین».
ـ نقل است که پس از واقعه ضربت خوردن مولا علی در محراب مسجد کوفه، گفتند علی (ع) را در حال نماز شمشیر زدند، یکی از مخالفان سوال کرد مگر علی نماز هم میخواند؟! بگذریم و به ادامه نوشتههای راشد بپردازیم.
«اینجانب چون در زمان تحصیل و پس از آن پیوسته در مباحث اجتماعی و تاریخی و مذهبی که خود داخل در امور اجتماعی است مطالعه و فکر میکردم، متوجه گشتم که در مردم، با وجود کثرت شعائر دینی و زیادی منابر و مجالس مذهبی، مبانی اخلاقی خیلی سست است، دروغ و نفاق زیاد است، غل و غشّ رایج است، امانت کم است، منازعات و خصومات و غصب حقوق و اِهمال در انجام وظایف بسیار است، علم و نظافت و بهداشت و تعلیم و تربیتِ صحیح کمیاب است.
و متوجه گشتم که علت همه اینها سه امر است؛ یکی آنکه در این سرزمین اشخاص فهمیده غالباً با دین بازی کرده و آنرا وسیلۀ اجرای اغراض سیاسی خود کردهاند و استفاده تربیتی و ایجاد ایمان در دل مردم از آن کمتر شده است.
دوم آنکه به حکم جاهطلبی دعوی کاذب در این سرزمین بسیار بهوجود آمده و نتیجتاً فرق مختلف پیدا شدهاند که همگی با هم در حال جنگ و جدال بوده و از تعصب و عدوان فراغت نیافتهاند تا به معنویت و تربیت برسند و معلوم است که سیاستهای خارجی و داخلی از این موضوعات چه استفاده کرده و تا چه حد این امور را تقویت کردهاند.
سوم آنکه تعلیمات پاک دین اسلام از روش آسمانی و معقول خود منحرف گشته و به صورتهای نامعقول و مضر از لحاظ تربیت و اجتماع درآمده است. پس از توجه به این سه امر از روز ی که پا به منبر گذاشتم یا در رادیو به سخنرانی پرداختم، هَمَّم مصروف آن بود که دین را بازیچه سیاست نگردانم و وارد در خصومات و مجادلات دینی و مذهبی نگردم که نتیجۀ تربیتی ندارد و عداوتها را تشدید میکند و هیچ مطلب نامعقول برخلاف تعلیمات واقعی الهی بهنام دین نگویم.
به این طریق راه خود را معلوم کردم و هر کس سخنرانیهای مرا که به چاپ رسیده است بخواند این را به خوبی در آنها مییابد. من چنین بودم و در چنین راهی حرکت میکردم، اما هر روز مواجه با دستهای و جماعتی بودم که بهنام دین هیاهویی به راه میانداختند و غرض سیاسی داشتند، یا آنکه غرض سیاسی داشت آنها را به راه میانداخت. و بر من هجوم میآوردند که تو هم باید در سخنرانیهایت با ما همصدا گردی و چون حربۀ دین داشتند، در صورت مخالفت به متهم کردن من میپرداختند. یا میخواستند که وارد مجادلات مذهبی گردم درست خلاف راهی که برای خود معین کرده بودم!
گرفتاریها یکی دو تا نبود. خلاصه همه کس همه چیز از من میخواست جز آنچه من در نظر داشتم. من در فکر خود به کلی تنها و غریب ماندم. فقط متعجب هستم و نمیدانم چگونه شکر این نعمت بگذارم که خداوند مرا تاکنون حفظ کرده است؟ و از او میخواهم که زندگی مرا با عافیت به پایان برساند. از ما که گذشت ولی در مردم ایران با این همه اختلاف اغراض و اهواء و این همه گرفتاری خودخواهی و جاهطلبی و جرأت و جسارت و مهارت در اِعمال غرض و به کار بردن نیرنگ و ساختن دروغ و بهتان، بعید میدانم هیچ کس هر اندازه نیت خوب داشته باشد بتواند خدمتی در راه تربیت و جمعکردن این مردم بر یک کلمه و هدایتکردن آنها به راه صحیح زندگی و تصحیح اخلاق و اعمال آنها انجام بدهد. والله اعلم است.
این را هم میدانم که {اول} در جامعهای مانند جامعه ما که تشکیلات اجتماعی مرتب و قوانین عادلانهای که عادلانه اجرا شود وجود نداشته و عادت مردم بر این جاری گشته که برای حوائج خود به اشخاص مراجعه کنند، مخصوصاً اگر آن شخص در لباس روحانیت باشد، و از خدا و دین و انسانیت سخن بگوید، طبیعی است که وقتی صدای کسی را مرتب از رادیوی مملکت شنیدند، حاجتمندان واقعی برای انجام حوائج، و کلّاشان نیز برای اخاذی و کاسبی به او مراجعه میکنند و قصد استفاده دارند.
دوم، معمول این است که اگر شخصی در رادیوی مملکتی به سخنگوئی پرداخت، با طبقات مختلف آشنا گردد و بتواند به وسیلۀ آنها و با سفارش و توصیه به مقاماتی کارهایی برای کسانی انجام بدهد. حالا اگر کسی استثنائاً مانند من شد یعنی خشک و بیثمر گردید و به اشخاصی که شامل مقاماتی هستند هیچ نوع بهره نداد تا بتواند بهره بگیرد، و از هیچکس به هیچ عنوان پولی نگرفت تا بتواند به کسان دیگر بدهد، عموم مردم نخواهند توانست استثنایی بودن این چنین آدم غیرمتعارف را بفهمند و طبعاً به حکم «الظّنّ یلحق الشّیء بالاعمّ الاغلب»، او را حمل خواهند کرد بر آنچه معمول و متعارف بوده است. و این کاملاً طبیعی است.
سوم، در جامعهای که اکثریت مردم متدیّن به دین و مذهب خاص میباشند و روش سخنگویی چنین بوده که همیشه از برتری آن دین و مذهب و قدح ادیان و مذاهب دیگر سخن گفته شود و به امر آخرت بیش از دنیا، البته در مقام سخن، توجه شود، طبیعی است که اگر کسی بی طرف سخن گفت و خواست مطالب انسانی و کلی بگوید و به امر زندگی و تعلیم راه زیستن در این جهان بیشتر توجه کرد، هر چند پایۀ سخنانش همه آیات قرآنی و روایات وارده از پیغمبر اکرم صلی اله علیه و آله و سلم و ائمۀ اطهار صلوات اله علیهم بوده باشد، در نظر مردم مورد استفهام و امّا و اگر خواهد گشت و در چنین حال اگر مغرضی دربارۀ او در ذهن مردم ایجاد شک و شبهه کند مردم به شک میافتند. زیرا عموم مردم آن اندازه قوّۀ فهم و تمیز ندارند که بتوانند این امور را درک بکنند.
چهارم، وضع عمومی جامعۀ ما این است که هست: اغراض سیاسی فراوان، جاهطلبیها و وسیلهسازیها برای رسیدن به مقاصد، بی سوادی و نادانی اکثریت؛ اینها چیزهایی است که سالهاست جاری و برقرار است.
بنابراین در چنین جامعه و هر جامعهای با هر خصوصیات و کیفیاتی که دارد، آنکه بخواهد به کاری مشغول گردد که جنبۀ دینی و عمومی و اجتماعی دارد، باید نخست خود را بیازماید و بسنجد که سازش و نرمش و حلم و حوصلۀ آن را دارد که بتواند با طبقات مختلف اجتماع و با افکار و اغراض گوناگون، با هر یک به نحوی که مقتضای حسن معاشرت است، رفتار کند و سینهاش تنگ نشود، یا نه؟
اگر اسباب بزرگی را آماده دارد وارد میدان شود و اگر ندارد و مانند من فکر و اخلاقش با مقتضای چنین کار هماهنگی ندارد پس وارد چنین میدان نشود و خویشتن را معروف خاص و عام نسازد و در معرض توقعات گوناگون قرار ندهد.
پنجم، در همین اجتماع با همین خصوصیات که از اجتماع ذکر شد، و با همین روش فکری و اخلاقی که من دارم، تاکنون گذاشتهاند در رادیو سخنرانی کنم. و از طرف مقامات مملکتی درباره من ارفاق و اغماض شده و همچنین خود دستگاه رادیو همه گونه احترام و مساعدت کرده است و مردمی هم که نه از طبقه متوقعین پایین اند و نه متوقعان بالا، هر چند به زبان بوده اظهار قدردانی کردهاند و روی هم رفته تشخیص دادهاند که تا حدی دلسوز و بیغرض میباشم و نیت خیرخواهی دارم. بنابراین نباید از کسی گله کنم و میبایست مفاد این ابیات را در نظر بگیرم:
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامۀ تقوی به نیل
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانهای در خورد پیل
همچنین:
نکتهها چون تیغ پولادیاست تیز
چون نداری اسپری واپس گریز
و به نظر آورم که «آله الرئاسه سعه الصدر». خدا را بر نعمتهایی که داده شکر کنم که «لان شکرتم لازیدنکم» و از لغزشها و تنگ حوصلگیها آمرزش بطلبم و استغفار کنم». (۱۶ فروردین ۱۳۴۶).روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱