دیباچه
امامخمینی شخصیتی تأثیرگذار بود. جاذبهای عمیق و ماندگار داشت. مصداق آیه قرآن مجید بود، بنده مؤمن صالحی بود که خداوند دوستیاش را در دلها قرار داده بود:
«انَّ الَّذِینَ آمَنُوا و عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمَنُ وُدًّا» (مریم، ۹۶).
نسبتی وجود دارد، بین «الرحمن» و «ودّ» و نیز نسبتی بین «سیجعل» و آن دو واژه. گویی مهر و محبتِ چنان انسانهایی مثل برقی که از منزل لیلی میدرخشد، خرمن دلها را شعلهور میکند، به زندگی معنی میدهد.
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دلافکار چه کرد!
دوستی و محبت بندگان مؤمن صالح، همگانی و همیشگی است. این دوستی در نسبت با صفت رحمانیت خداوند و اسم رحمان است. این دوستی به تعبیر عبدالرحمن سُلّمی (درگذشتۀ ۴۱۲ق) در «حقائق التفسیر»، همراه با شادمانی و گوارایی و شیرینی در اطاعت خداوند تحقق مییابد. لذت و حلاوت و بهجت، به زندگی رونق میبخشد. سلمی از ابنعطاء روایت کرده است: این افراد کسانیاند که نهان خود را پاک و پیراسته کرده، مخلصانه به خداوند باور دارند و در ظاهر نیز زندگیشان در تبعیت و اطاعت از خداوند میگذرد. خداوند این افراد را در جمع مردمان عزیز و محبوب و مکرّم قرار میدهد. محبت و کرامتی که در نسبت با محبت و کرامت خداوند است. روزبهان بقلی (د. ۶۰۶ق) در تفسیر «عرائس البیان فی حقائق القرآن» این دوستی را: «همان سرچشمه عشق و محبت ازلی در آفرینش انسان میداند.» چنان انسانی به مصداق: «سر بنه آنجا که باده خوردهای»، به سرچشمه و غایت آفرینش خود پیوسته و آینه و آیه خداوند شده است. خداوند از روشنایی جلال خویش بر او جامهای پوشانده و از جام رحیق مختوم جمال خویش جرعهای ازلی و ابدی به او نوشانیده است.
علامه طباطبایی با استناد به تفسیر قمی، نکته بسیار پر لطفی را در ذیل آیه در تفسیر المیزان، در تفسیر «ودّ» مطرح کردهاند: «ودّ همان ولایت است و مصداق آن، ولایت امیر مؤمنان امامعلی علیهالسلام است»؛ یعنی ایمان و عمل صالح با ولایت تفسیر و تبیین میشود. در کافی از ابیبصیر روایت شده است که پیامبر اسلام صلوات الله علیه به امامعلی علیهالسلام توصیه میفرماید که چنین دعا کند:
«اللهم اجعل لی عندک عهداً واجعل لی عندک وُدّاً واجعل لی فی صُدور المُؤمنین مَودّهً» پیرو این توصیه و دعا، آیه ۹۶ سوره مریم نازل میشود. در واقع شأن نزول آیه، ولایت امیر مؤمنان است.
*
نسل جوان و بلکه میتوان گفت میانسالان ما امام را ندیده و یا نشناختهاند و ما هر چه برایشان بگوییم، نمیتوانیم جلوهای از شخصیت و جاذبه امام را تبیین کنیم. مثل کسی که دریا را ندیده است، چگونه میتوانیم برایش دریا را توصیف کنیم؟ بهویژه در این سالها که شاهد تحریف مدرن شخصیت امامخمینی در ابعاد مختلف بوده و هستیم. البته تحریفها، بیش و بیش از امامخمینی، درباره پیامبر اسلام و امیر مؤمنان علیهماالسلام انجام شده است. در گذار زمان، خداوند روشنایی نور خویش را کامل کرده و تحریفها محو شده است.
بدیهی است که امامخمینی آسان به موقعیت «ودّ» در قلوب مردمان، بهویژه مؤمنان دست نیافت. او خودش را ساخته بود. اگر مدت عمر را فرصتِ ساخت خویش بر بنیان معیار قرآنی و نبوی و علوی کمال انسانی تلقى کنیم، امام از این فرصت با هوشمندی و مراقبت، کمال استفاده را برد. واقعیت این است که ما نهتنها به خودمان نمیپردازیم، بلکه «خود» را رها میکنیم! آنوقت در گذار عمر، دلمان غبار میگیرد. غبارها متراکم میشود. قساوت پیدا میکنیم. دلمان به تعبیر میرزاحبیب خراسانی سنگ خاره میشود که دیگر چشمهای از آن نمیجوشد!
دل چو سنگ خاره شد ای پور عمران، با عصا
چشمهها زین سنگ خارا کن، کمال این است و بس!
شاید شاهد مثالی از زندگی و سلوک امامخمینی، ما را به مقصد نزدیکتر کند. این خاطره تا ندارد؛ اگر شما شبیه آن را در جایی شنیدید و یا خواندید، ما را کنید خبر!
«مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام در قم بود، نقل میکرد: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاهآبادی بودیم. زمستان بسیار سردی بود، از کنار مدرسه حجتیّه عبور میکردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچهها و کهنههایی را میشوید. نمیدانم مال خودش بود یا کلفَت بود. میدیدیم که یخهای رودخانه را میشکست و کهنه میشست، بعد دستش را از آب بیرون میآورد و مقداری با دمای بدنش گرم میکرد و دوباره لباس میشست. امام قدری به او نگاه کرد، بعد به من فرمود: «شما بروید، بعد من میآیم.» عرض کردم: «چه کاری دارید؟ اگر امری هست، بفرمایید.» گفتند: «نه، شما بروید» و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد نشانی آن خانم مستمند را از او گرفتند. هر چه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود، فرمودند: «چیزی نبود». بعد معلوم شد به آن خانم گفتهاند: «شما بیایید منزل، من دستور میدهم آب گرم کنند و دیگر اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان میکنم»۱
این خاطره مربوط به زمانی است که امامخمینی «شرح دعای سحر» و «تعلیقه بر شرح فصوصالحکم ابنعربی» را مینوشتند؛ یعنی در دهه سوم عمر خویش، امام در سالهای بیست تا بیست و هشت سالگی بودند؛ اما گویی عطر و جلوه شرح دعای سحر و تعلیقه بر فصوص، در همین خاطره جلوه کرده است. کدام روحانی حاضر است برود کنار زن مستمندی که در سرما و یخبندان کنار رودخانه لباس و کهنه میشوید، بنشیند، احوالش را بپرسد، کمک کند، با دست یخها را بشکند و لباس بشوید، بعد به زن بگوید برای شستن لباسها به خانهاش برود، تا برایش آب گرم آماده کنند؟! دیگران از جمله ما، اگر چنین صحنهای را هم ببینیم، نمیبینیم و عبور میکنیم.
دل همچو سنگت ای دوست، به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد، که بگردد آسیابی!
اما نمیگردد و نه اشک چشم سعدی و نه گریه حافظ:
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روی
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست!
این نگاه امامخمینی به مردم، تفسیر ایمان و عمل صالح در عالیترین وجه ممکن است، وگرنه اذکار مدام، اصواتاند که بر زبان میگردند و کتابها، سیاهی مرکباند که بر سپیدی کاغذ نقش شدهاند. وقتی امام میرود مثل همان زن مستمند، یخ را میشکند و برای او و کمک به او لباس میشوید، به اوجی از ایمان و عمل صالح دست پیدا میکند که به وصف نمیآید. خداوند نه دریچههای دانایی، بلکه دروازههای آسمان را به روی چنین انسانی باز میکند:
ـ و فُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَت أَبوابًا (النبأ، ١٩).
قلوب مردان، را سرشار از محبت او میکند. کسی که تا به این حد لطیف و رقیقالقلب است، در هفتم خرداد ماه سال ۱۳۴۲، در نامه به آیتالله سیداحمد خوانساری و دعوت از ایشان به فراخواندن مردم به مقاومت و قیام، نوشتهاند: «شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم، آنها آماده باشند تا ریشۀ شاه و دولت را از میان برداریم.»۲
این اتفاق که به تحقق افسانه میمانست، در بهمن ماه ۱۳۵۷ افتاد، نظام سلطنتی منهدم شد؛ چنانکه امام پیشبینی کرده بود، ملت ایران و انقلاب ایران، شاه و خاندان او و وابستگان او را از ساحت قدرت برکنار کرد. این ویژگی امام، محبت و صلابت، تلفیق آب و آتش، پولاد و پرنیان، جلوهای از صفات خداوند است. همان متخلّق بودن به صفات الهی، که در دعای افتتاح تبیین شده است:
«و أَیقَنتُ أَنَّکَ أَنتَ أَرحَمُ الرَّاحِمِینَ فى مَوضِعِ العَفوِ و الرَّحمَه، و أَشَدُّ المُعاقِبِینَ فِى مَوضِعِ النَّکالِ والنَّقِمه، و أَعظَمُ المُتَجَبِّرِینَ فِى مَوضِعِ الکِبرِیاءِ و العَظَمَه»: یقین دارم که در جای بخشندگی و رحمت، مهربانترین مهربانانی و در جای کیفر و انتقام، سختترین کیفرکنندهای و در جایگاه بزرگمنشی و عظمت، بزرگترین قدرتمندی».۳
در زندگی امام دقایق و لطایفی وجود دارد که میتوان نمایی از شخصیت تأثیرگذارش را دید، البته بایست با حسرت اقرار کرد که ما هنوز سالها، بیش از سه دهه پس از درگذشت امامخمینی، نتوانستهایم سیمای او را چنانکه بایست تصویر کنیم. انبوهی از اطلاعات و مفردات منتشر شده است؛ اما همچنان سیمای امام مکتوم مانده است: رمز شخصیت او، راز نفوذ شگفتانگیز سخن و نگاه و سلوک او. روزی در آذرماه سال ۱۳۵۹ در کمیسیون دفاع مجلس، هنوز اعضای کمیسیون نیامده بودند، آیتالله خامنهای ـ رئیس کمیسیون ـ از جبهه جنوب، مستقیم به کمیسیون آمده بودند. صحبت درباره امامخمینی شد، گفتند: «همانطور که رومن رولان کتابی درباره گاندی نوشت و در کتاب او میتوان عطر شخصیت گاندی را استشمام کرد و میتوان سیمای گاندی را دید، میبایست درباره امام هم چنین کتابی نوشته شود.» واقعیت این است که کتابهای بسیاری نوشته شده، خاطرات متنوع و متعددی منتشر شده است، اما همچنان آن کار آرمانی انجام نشده است؛ کاری و کتابی که امام را به ما نشان دهد.
گوشم شنید قصۀ ایمان و مست شد کو قسم چشم؟ دیدن ایمانم آرزوست!
تا روزگار نشر چنان کتابی، به نظرم میتوان در آینه چشمان و سلوک و زندگی یاران امام، از جمله سیدمحمود دعایی، جلوهای از شخصیت امام را دید. «بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب»؛ گلاب همان «یاد»هاست که مثل تابش نور ستاره بر جای مانده است. زندگی سیدمحمود دعایی بازتابی از سخن و سلوک و اندیشه و نفس گرم امامخمینی است. سیدمحمود که در زندگی خود، در کودکی و نوجوانی شاهد حضور پدر نبود، از روزگار جوانی با امامخمینی آشنا شد؛ امامی که او نیز در پنجماهگی پدرش شهید شده بود و هیچگاه امکان گفتگو با پدر و یا شناخت پدر را نیافته بود. آشنایی سیدمحمود با امام، به همراهی و همدلی و تبعیت و ارادت، بلکه به تعبیر آیتالله شهید سید محمدباقر صدر، به ذوب شدن در شخصیت و منش امام انجامید.
پینوشتها:
۱. غلامعلی رجایی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، تهران، عروج، ۱۳۸۵، ج۱، ص۲۱۳ (روایت آقای برهان. مصاحبه با غلامعلی رجایی).
۲. امامخمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۲۳۸
www.imam-khomeini.irرfaرc207_51846
صحیفه امام، ج۱٫
۳. سیّد بن طاووس، اقبال الاعمال، ج۱، ص۱۳۸
mohajerani@maktuob.net
یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات