گفتاری و هشداری در باب تنزل فرهنگ و رواج خرافه سلطنت جعل : خواجه حافظ شیرازی در کنایهای تاریخی، بر سر بیخبران فریاد میزند که: ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی…؛ چگونه کسی در این مقام به جای آن که خبر و اراده درکار آورد، در پیهاتف و ذاکر غیوب است تا دستی برون آید و برای این غفلت زدگان کاری بکند! ( سید مسعود رضوی – بخش اول)
اشاره: در سالهای اخیر که شبکههای مَجازی، مَجالی برای سرقت فرهنگی و شایعه سازی و جعل مطالب به نام بزرگان فراهم ساختهاند، گاهی رویدادهای اعجاب انگیزی رخ میدهد؛ از جمله، مطلب کذبی در تبلیغ فال و رواج خرافه به نام دکتر عبدالحسین زرین کوب، استاد فقید ادبیات و تاریخ ایران و اسلام، که هرسال و مکرر در برخی جراید چاپ شده و در شبکههای اجتماعی بازنشر میشود؛ شرح دیدار پیرمردی عوام در مسجدی ناشناخته و طلب فال حافظ در روز عزیز عاشور…!
برای درک زشتی و عواقب وخیم این دروغ پراکنیها، خوانندگان را به کتاب تحریفات عاشورا اثر استاد مرتضی مطهری ارجاع میدهم و در سلسله مطالبی در ماه محرم امسال با عنوان «سلطنت جعل» طی ۴ شماره درباره این مطلب و هشدار به اهل فرهنگ و مردم ایران درباب این نوع اکاذیب پرداختهایم. ضمن ادای احترام به معتقدات و شعایر و عزاداری دوستداران سیدالشهدا و عرض تسلیت عاشورا و محرم، توجه خوانندگان گرامیرا به این مقاله جلب میکنم:
برخی محققان براین باورند پیشینه جعل حدیث به دوران حیات حضرت مصطفی(ص) باز میگردد، روایتی در فجرالاسلام احمد امین نقل شده بدین عبارت: «من کذب علی متعمده فلیتبوا مقعده من النار». درحقیقت بلافاصله پس از رحلت پیامبر، دوران تازهای آغاز شد و اشارات به سیره و سخن و تقریر نبی اکرم(ص)، یعنی «سنّت النبی» سرلوحۀ امور قرار گرفت. در دوران خلفای اول و دوم راشده، تقوای صحابیان بر تقلای جاعلان میچربید، اما از اواخر دوران جناب عثمان و انقلاب مدینه که به قتل وی و آغاز خلافت امیرالمومنین حیدر(ع) انجامید، آشفتگیهای نقل حدیث و روایت آغاز شد، اما بازهم چندان مرسوم و شایع نبود، زیرا بزرگان صحابه حیّ و حاضر بودند، پس بیشتر مصادره به مطلوب و تفسیر به رأی میکردند، یعنی نوعی تفسیر استصوابی از احادیث به نفع یک گروه یا فرقه یا شخص یا حتی قوم و قبیله رواج داشت.
آغاز رسمی جعل حدیث به دوران خلافت معاویه بنابیسفیان بازمیگردد. پیامبر و ائمه، به شدت نگران جعل حدیث بودند و جاعلان نیز در همه جا و همۀ موارد، بدعتگزاران خوانده شده و مورد لعن و نفرین بودهاند. برای این که ظرافت قضیه را روشن کنیم باید به کتب معتبر رجوع کنیم، طبق روایتی از امام علی(ع) که کلینی در جلد اول اصول کافی(ص۶۲،چ بیروت، بیتا) آورده است، حضرت مرتضی(ع) فرمودهاند که در زمان پیامبر به آن حضرت روایات دروغین نسبت میدادند تا آنجا که حضرت خطابهای ایراد فرمود و با هشدار به مردم، از نسبت دهندگان دروغ به وی که «بسیار شدهاند» شکایت کرد و آنان را به دوزخ بیم داد. امام علی(ع) در ادامه، از گسترش این کار زشت پس از ارتحال پیامبر گرامیخبر داده است.
میبینیم که این کار از کجا و تاکجا دامنه داشته است. حال بنگرید و بیندیشید که پس از روزگار صدر اول اسلام، یعنی دورانی که نبوّت و خلافت راشده و حضور ائمه به پایان رسیده و صدها و هزارها فرقه فقهی و کلامی و مذهبی و صوفیانه و غیره میکوشند برای خود اعتباری بجویند و مخاطبان را اقناع کنند که ما برحق هستیم و دیگران باطلند! این شاکلۀ جعل حدیث و برساختن تاریخ و روایت است. در واقع جعل حدیث بسیار پیچیدهتر از این حرفهاست، اما گاه جعل، با تغییر در یک ضمیر یا یک حرف نفی و اثبات در یک کلمه یا دو کلمه رخ میداده و البته تفاوت آن از زمین تا آسمان بوده است.
خطیب بغدادی، از رسول خدا(ص) روایت کرده است که فرمود:«اذا رأیتم معاویه یخطب علی منبری فاقبلوه…» یعنی هرگاه دیدید معاویه بر منبر من سخن میگوید، او را پذیرا شوید، حال آنکه پیش از خطیب، نصربن مزاحم مِنقَری در کتاب مستطاب «واقعه صفین» از حسن بصری نقل میکند که پیامبر فرمود: «اذا رأیتم معاویه یخطُبُ علی منبری فاقتلوه» یعنی چون دیدید چنین کرد، او را بکشید. اما بعدها کار به جایی رسید که دیگر بحث از جعل یک و دو و ده حدیث نبود. در مقالۀ مذکور به نام «جعل حدیث» از «فجرالاسلام» امین و «تاریخ بغداد» خطیب و «علم حدیث» شانه چی نقل کرده و نوشته است: «یکی از راویان معروف چهارهزار حدیث جعل کرده است، بخاری که حدود، ۷۰۰۰ حدیث ذکر کرده گفته آنها را از میان ۱۰۶هزار حدیث انتخاب کرده و فقط این هفت هزار را صحیح دانسته و مسلم بن حجاج هم از میان سیصدهزار روایت، تنها ۷۲۷۵ حدیث صحیح را توانسته است انتخاب کند.»
جاعلان به تدریج، نه فقط حدیث و متن آن، که سلسله اسانید و داستانِ شأنِ نزول و شاخ و برگهای دیگر هم بدان میافزودند. هر چه از روزگار صدر اول و مراکز اصلی علم و استماع حدیث دورتر میشویم بر دامنه جعل و شاخ و برگهای مجعول در روایات به نحو غریبی افزوده شده و گاه تا یک میلیون و بیشتر احادیث از قول پیامبر در باب غرایب و عجایب و هرآنچه عقل و خیال و اوهام و قصص رایج بوده، نقل و آموزش داده میشد. شیعیان نیز به تبع اهل سنت، کتب حدیثی خاص خود را داشتند و مکاتب روایه و درایه خود را برپا ساختند.
برای درک حساسیت موضوع کافیست بدانیم که برای کتاب مستطاب اصول و فروغ و روضه «کافی» و «بحارالانوار» مجلسی، بعدها از سوی حدیثشناسان برجستهای چون مرحوم محدث قمی صاحب مفاتیح و زنده یاد محمد باقر بهبودی، تهذیب و صحیح(وگزیده) ترتیب داده شد تا احادیث جعلی و ضعیف را تشخیص دهند. به نوشته ایشان، «در سده ۱۰ق، شهید ثانی اسناد احادیث «کافی» را بررسی، و سپس اعلام کرد از میان روایات این اثر، ۵۰۷۲ حدیث در شمار صحاحاند، همچنان که۱۴۴ حدیث حسن، ۱۱۸ حدیث موثق، ۳۰۲ حدیث قوی، و بالاخره۹۴۸۸۵ حدیث هم از نگاه وی ضعیف ارزیابی میشوند. این برآورد علمی، مقبول اکثریت واقع شد» (نقل از مقاله خانم بهاره مظاهری طهرانی، «صحیفه مبین»، دوره۲۰، شماره۵۶، زمستان۱۳۹۳، صفحه۷۷ به بعد)
خوب، در اینجا بیش از این به مبحث نمیپردازیم، زیرا تمام بزرگان علوم اسلامی از متقدّمین قرون سوم و چهارم الی یومنا هذا، جملگی در این باب بحث کرده و گاه جان بر سر افشای حقایق نهاده و رنجهای فراوان در راه ابراز حقایق کشیدهاند. ابن ابیالحدید از ابوجعفر اسکافی متکلم معتزلی قرن سوم هجری قمری نقل میکند که معاویه گروهی از صحابه و تابعین را مأمور کرده بود که احادیثی در نکوهش امام علی(ع) جعل کنند. او در نامهای از کارگزارانش خواست دوستداران خلیفه سوم را شناسایی و به خود نزدیک کند و آنچه این افراد در فضیلت وی نقل کنند، برایش بنویسند. مردم برای گرفتن پول و دستیابی به مال و منال در مدح خلیفه مقتول روایتها آوردند و نقل فضایل فراوانی گرفت. سرانجام معاویه در دستورالعملی دیگر از گماشتگان خواست از مردم دعوت کنند که فضایل صحابه و خلفای سهگانه را روایت کنند تا اینکه در فضیلت حضرت علی(ع) حدیثی نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن در فضل خلفای نخستین و صحابه بیاورند یا ضد و مخالف آن را نقل کنند.
با این احوال اگر شرح و توصیفات مفصل علامه امینی را در «الغدیر» و جفای جعل و حدیث تراشی و تفاسیر ناصواب و دخل و تصرف در روایات را نیز بخوانیم، میبینیم که شیعه به چند معنا، قربانی جعل حدیث در تاریخ بوده و از این طریق، بسیاری از خلفا و سلسلههای مردم را برعلیه باورمندان و پیروان این مذهب شوراندهاند.
اما شناخت حدیث جعلی، راههای بسیاری دارد که تنها به شناخت رجالی و سلسله اسانید و روات محدود نمیشود. مامقانی در «رجال» خود، سستی معنای روایت را قرینه جعلی بودن حدیث معرفی کرده است. جزاین، سست بودن لفظ، وجود تناقض با احادیث دیگر، فقدان تطبیق با تواریخ، تضاد با محکمات آیات قرآن و در دوران جدید، سبکشناسی و شناخت قراین سبکی، شناخت دگروارهها، مفاهیم، ترکیببندی و نیز مقایسه با زبان دوره مورد نظر در تاریخ ادبیات و دوره بندی زبانها، تمایزات و حتی دستور و شیوه صرف و نحو نیز میتواند بیانگر حقایقی درباب صحت یا ضعف یا جعل احادیث باشد.
این مقدمۀ کوتاه شاید کافی و وافی برای مقصود مورد نظر ما برای شناخت موضوع باشد. اما قبل از ورود به بحث اصلی در این مقاله، بد نیست چند نکته هم درباره رواج جعل و تاریخسازی و افسانهپردازی در تاریخ شیعه، به ویژه از قرون هفتم تا ظهور صفویه، و سپس شدت گرفتن جعل و ثبت روایات نوپدید در این دوره تا اوایل قاجار و ظهور شیخیه که همچون اخباریون علاوه بر حجیت احادیث موجود، اعم از معجول و مقبول، کیفیت صدور را به خوابها و اوهام و تفاسیر خلق الساعه و خوارق عادات و انکشافات کاذب اتساع و چنان گسترش دادند که عقل ویلان و انسان حیران میشود. این موضوع را بیفزایید به افسانهسازیهای عجیب و دامنهدار برای تواریخ، به ویژه روضههای عامیانه و تعزیهها و جلسات تکایا که از عهد نگارش «روضه الشهدا»ی مرحوم ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری در قرن نهم تا این زمان، که معلوم نیست چه حجم عظیم و غیرقابل باوری اضافات و مضافات و افسانه و اوهام به تاریخ افزوده و برای رضای دل عوامالناس چه دروغها به اهل بیت نبی سلامالله علی جمیعهم نسبت داده شده است.
خداوند سبحان در سوره مبارکه البقره آیه ۱۰ میفرماید: فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانوا یَکذِبونَ۱۰در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.
پس این مقدار آگاهی در این باب مفید است زیرا در ایام و ماههای اخیر آشکارا به بلای کذب و دروغ و نتایج این زشتی دچار آمده و آسیب و هزینه فراوان دادهایم. از آن همه رویداد که فرزندانمان در تاریخ بر ما خرده خواهند گرفت میگذرم تا به موضوع عاشورا و تحریفات عجیب و رندانهای که چندماه پیش ابتدا در فضای بیمجال و بیضابطه مجازی اشاعه یافت و سپس از طریق یک مجله و چند روزنامه معتبر باز نشر شد و متأسفانه به یک جعل آشکار، وجاهت بسیار بخشید، بپردازم. اندکی تأخیر هم برای اندیشه و مواجهه با این اصل بود که باید آینه وار زشتی و خطای خود را ببینیم و رفع کنیم وگرنه به سرنوشت و قضای کاذبان دچار خواهیم شد: «فانظر کیف کان عاقبه الذین من قبلکم.»
در آن مقاله، فقط عاشورا و عقاید و علاقه زاید الوصف عامه هدف قرار نگرفته بود، بلکه قهرمان اصلی نوشته، یکی از نویسندگان بزرگ و بلکه یکی از اعاظم معاریف و فرهنگ ایران زمین را نیز به وصلههای ناجور دوخته و به الفاظ نامناسب نواخته بود.
استاد یگانۀ فرهنگ و تاریخ و ادب ایران، که صاحب آثار ممتاز و کم نظیری چون کارنامه اسلام و بامداد اسلام درباره تاریخ و تمدن اسلامی است و مجموعه کتابهایش بخش مهمی از میراث پژوهش و فرهنگ ایران و معاصر را شکل داده، در این نوشتۀ ناهنجار، مرجع مطلب و موضوع قصهای مجعول قرار گرفته و شگفتانگیزترین وجه این جعل نیز در اشاعه فال و فالگیری و تصرّف در غیوبات به مدد خواجه حافظ است که ایرانیان بدان علاقه دارند و صاحبان خرد، البته به تیمّنِ تفنّن چنین میکنند و نه به قصد گرهگشایی و باور و به آنچه عقل سلیم و بلوغ انسانی از آن رویگردان و بلکه نادم است.
برای نقد این نوشته، هیچ نیازی به اجازه نبود و هرکس ذرهای علم و اطلاع از سبک و شیوه نگارش و کیفیت پژوهش و اندیشههای زنده یاد استاد دکتر زرینکوب داشته باشد، خوب میداند که محال است سطری یا شطری از این به اصطلاح «خاطره» ربطی به استاد بزرگ فرهنگ ما داشته باشد.
با این همه، به یکی از مقرّبین استاد رجوع کردم و ماهذاگویان، نسبت موضوع و محمول، یا متن و محتوا را جویا شدم. با حسرت و آه، از خون دل خوردنهای دکتر زرینکوب سخنها گفت و گلایه و تعریض فراوان به رسانهها داشت که چرا ناسنجیده چنین آبی در ظرف این نااهلان گرم کردهاند!
مصمم شدم که دراینباره مطلبی بنویسم تا لااقل عامۀ خوانندگان و نه عوام الناس، دامن ازین طرفه خاطرهها و این شکّرپاشیهای به زهرآلوده برچینند، هرچند با این اوضاع و احوالی که از فرهنگ میبینیم، کارمان درآینده با کرامالکاتبین است!
۱ـ استاد دکتر عبدالحسین زرینکوب، از مطلعان و پژوهندگان زبدۀ تاریخ اسلام و معارف اسلامی بودند. آثار و مقالات متعدد درباب سیره و تاریخ اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامی، ایران در دوره اسلام، کلام و معارف دینی قدیم وجدید، فرقهشناسی، نحله شناسی(ملل و نحل) و علم ادیان و تواریخ مذاهب و سرانجام تجارب معنوی و باطنی و تفاوت آن با غوغای ظاهرگرایان و آداب و عوام کالانعام نوشتهاند. آثاری در نهایت استواری و دقت، عمیق و نکته سنج و نیز متکی به بهترین و جامعترین منابع پارسی، عربی، انگلیسی، فرانسوی و گاه به زبانهای دیگر. برای درک دانش زرینکوب از تاریخ، اثر ممتاز او درباب ظرایف و مسائل این علم با عنوان زیبا و گویای «تاریخ در ترازو» را حتما باید بخوانید. این اثر بیگمان بیش از زبان پارسی گنجایش خواندن و استناد دارد و تحقیق و نظریهای در گستره جهانی و متناسب با معیارهای آکادمیک عصرماست. کما این که به چند زبان هم ترجمه شده است.
در آستانه قرن ۱۵ هجری قمری، وقتی به همت اعاظم بزرگوار و دانشمند حسینیه ارشاد، قرار شد، اثری مختص پیامبر اسلام نگارش و منتشر شود، دکتر زرینکوب، دو رساله ممتاز خود با نامهای کارنامه اسلام و بامداد اسلام را تحریر کرد. بیشک بامداد اسلام که تاریخ موجز و بسیار دقیقی از سیره و سرگذشت پیامبر و حوادث صدر اول است، از زیباترین و معتبرترین کتابهای تاریخ پیامبر و تاریخ اسلام به زبان پارسی است.
اگر به علم و سلیقه خویش داوری کنم، چندین مرتبه با ارزشتر و دقیقتر از آثار طه حسین و عقاد و امین و یا مستشرقان تاریخنگار کمبریج است. ضمن آنکه استاد فقیدِ ما، نثر پاکیزه و سبک انحصاری در گزینش و چینش کلمات داشتند و این بر زیبایی و شیوایی آثارشان افزوده است. یک مقالۀ جالب را مرحوم دکتر عبدالمحمد آیتی بعدها منتشر کرد که روایتی از لحظات واپسین یا هنگامه وفات حضرت رسول(ص) بود و استاد زرینکوب در سال۱۳۴۶ آن را نوشته بودند، همان کافیست تا امتیاز ایشان بر مورخان همتراز دانسته شود. در دیگر آثار ایشان نیز تسلط بر تاریخ و فرهنگ و علوم اسلامی به سیاق دانشورانهای هویدا است و اغلب دانشوران، از جمله استاد مطهری همواره این پژوهشها را ستایش کرده و حتی معتقد بودند که بسیاری از مطالب دینی باید به قلم امثال دکتر زرینکوب نوشته شود تا هم وزانت داشته باشد و هم سلاست و زیبایی برای خواندن.
دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی درجایی بحث از کتاب جدلی دکتر زرینکوب به نام دو قرن سکوت میکند، و میگوید: «به واقع زرینکوب استادی تمام عیار در تاریخنگاری بود و در طلب حقیقت، تمام وجوه آن را به روشنی مینگریست.
زرینکوب در عین این که تاریخنگاری دقیق و مطلع است، نگاهش در «دو قرن سکوت» به اسلام و حملۀ اعراب با شفافیت انجام شده است و تقدّس اسلام را پذیرفته و به آن پرداخته است و از اسلام به عنوان دین آسمانی پذیرفته شده نام برده، اما در ادامه اعراب را به دلیل حمله به ایران به باد نقد گرفته است.»(مصاحبه دکتر دینانی با خبرگزاری کتاب ایران، ایپنا، ۲۴شهریور۱۳۹۳)
اما برای اینکه میزان انصاف و عظمت روح دکتر زرینکوب را نشان دهم، نقد او را بر خود و برخی از استادان و شایستگان روزگار، از کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ ۱۳۵۵، امیرکبیر، ص۱۵۰، که قبل از پیروزی انقلاب به چاپ رسید میآورم و سخن خود را در این قسمت تمام میکنم:«… همین لحن(یعنی ضدیت با اعراب) تا حدی در کتاب مازیار مجتبی مینوی و بیشتر در مقالات ذبیحالله صفا درباره رؤسای نهضتهای ضدعرب و هم در مقاله و کتاب سعید نفیسی درباره بابک خرم دین و در رساله عبدالله بن مقفع تألیف مرحوم عباس اقبال آشتیانی و در کتاب دوقرن سکوت اثر نویسنده این سطور نیز در تجلی است. در همه این آثار لحنی نامساعد و آمیخته به نیش و طعنه در حق اعراب به کار رفته است که البته شایسته بیان مورخ نیست.»
۲ـ استاد دکتر زرینکوب در مقالهای در کتاب یادداشتها و اندیشهها(امیرکبیر۱۳۵۲) موضع خود را در برابر «فال و استخاره» روشن کرد و با همین عنوان مطالب عالی نوشت؛ مطلبی که به تنهایی برای درک خرافه بودن و زیانبار بودن این کیفیت از بهرهگیری از منابع فرهنگی کافی است. او تاریخ جادوگری و موضع انسان در برابر ناشناختهها رابراساس مآخذ متعدد و موثّق بیان کرده و سپس وضع روانی انسان کهن و قرون وسطی را در نیاز به این نوع تسلیها و تجلیهای فراتر از عقل و قدرت آدمی شرح داده است.
همین عجز در مقابل مرگ و برخی شداید و بیماریها و حوادث، و نیز ناتوانی انسان در دستیابی به آرزوها و آمال و خوشیها، او را به سوی ناکجاآبادی از خرق و خلاف آمد عادات سوق میدهد. انسان با جادو، با کشف و شهودها، تعبیر خواب، فالبینی، تنجیم و رمالی و غیبگویی، ارتباط و بلکه اعتیادی دیرینه داشته و دارد. حتی نیاز دارد که تسلایی از این جنس در اختیارش باشد تا خود را از این همه ناتوانی و حرمان و بیچارگی اندکی وارهاند.
اما بلوغ روشنگر عقل، آدمی را در تفسیری متفاوت رویاروی جهان، تاریخ، طبیعت و خویشتن خویش قرار داده است. دکتر زرینکوب با تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه و روانکاوانه عالی، نمونههای متعدد در این موارد را بیان و تبیین کرده و نهایتاً به نقد صریح و ردِّ این شیوه از تعامل انسان یا پرسشها، نادانستهها و خرده فرهنگهای نامعتبر اقدام میکند. او شأن کتب مقدس ادیان نظیر قرآن کریم و دیوان شاعر ممتازی همچون حافظ را والاتر از آن میداند که واسطۀ فال و بیان بلاارادۀ خواستهای ما در طرفهالعینی باشند.
چه لزومی دارد وقتی راه در گامی ننهادهایم و ارادهای معطوف به عمل، یا سنجشی در کارهایمان نداریم، قدرتی از عالم ماورا به دادمان برسد و به این موجود حقیر و محقّر و فاقد عقل و اراده کمک کند؟ مگر خداوند در همان ابتدا با افاضه عقل و اختیار، توانی فراتر از فرشتگان به مخلوقات برگزیده نداده است؟
خواجه حافظ شیرازی در کنایهای تاریخی، بر سر بیخبران فریاد میزند که: ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی…؛ چگونه کسی در این مقام به جای آن که خبر و اراده درکار آورد، در پیهاتف و ذاکر غیوب است تا دستی برون آید و برای این غفلت زدگان کاری بکند! ای بسا که مسلمانان به دلیل همین رویکرد، دچار آفت فرهنگی و اُفتِ تاریخی شدند و در صراط انحطاط به سراشیب غریب دچار آمدند.
حال آنکه «کارنامۀ اسلام یک فصل درخشان تاریخ انسانی است. نه فقط از جهت توفیقی که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازۀ جهانی یافتند، بلکه به سبب فتوحاتی که آنها را موفق کرد برای ایجاد یک دنیای تازه، ورای شرق و غرب قلمرو اسلامی که در واقع نه شرق بود و نه غرب…» (کارنامه اسلام، ص۱۱)