در گذشت دوتن از همدیاران خراسانی شادروانان استاد محمد رضا شجریان ، و استاد دکتر غلامعباس توسلی ، مایه تاسف و تا لم این
هیچمدان شد
بهر دو آنان دلبستگی و مودتی دیرینه و عمیق داشته ام ، در سوگ هر دو آنان سخت گریستم در مقاله تحقیقی به قلم جناب آقای محمود فاضلی نویسنده و تاریخ نگار توانا در باره دوشخصیت مزبوررا مطالعه کردم که بسیار جالب و خواندنی است مقاله تحت عنوان “همیشه در کنار مردم “در روزنامه سازندگی شماره ۷۳۳ مورخ ۱۹/ ۰۷/۱۳۹۹ چاپ و منتشر شده است مطالبی شیوا در باره استاد محمد رضا شجریان ، محبوب ترین چهره ملی و میهنی عصر حاضر آمده است .
مقاله دوم تحت عنوان ” در میدان سیاست ” در روز نامه سازندگی شماره ۷۷۹ مورخ ۲۷/۰۷/۱۳۹۹ چاپ و منتشر شده است در این مقاله جالب در باره دوران زندگی پر بار و تاثیر گذاراستاد فرزانه دکتر غلامعباس توسلی آمده است ایشان استاد دانشگاه در رشته جامعه شناسی ، عضو پیوسته فرهنگستان علوم ، از بنیان گذاران انجمن جامعه شناسی ایران ، با مشاغل و مناصب مختلف مدیریتی ، شخصیتی آزاد اندیش و پاک سرشت و دیندار ، و مایه افتخار همدیاران تربتی ،و خراسانی بوده اند روان هر دو آنان شاد باد.
(دکتر محمد حسن ابریشمی)
بیشک نوشتن از محمدرضا شجریان اسطوره بزرگ هنر، موسیقی و آواز ایران زمین و سفیر پر افتخار پارسیگویان جهان که از میان ما پرکشید با محدودیت صفحه حافظه روزنامه بسیار دشوار است. در این نوشتار سه فراز از زندگی سیاسی شجریان مورد اشاره قرار گرفته است:
شجریان متولد اول مهر ۱۳۱۹ در مشهد، در ۹ سالگی تلاوت قرآن را آغاز میکند و یک سال بعد این کار را در میتینگها و اجتماعات مذهبی- سیاسی آن سالها ادامه میدهد. در سال ۱۳۳۱ برای نخستین بار صدای شجریان از رادیو خراسان پخش میشود. سال ۱۳۳۲ عنوان شاگرد ممتاز را در بین دانش آموزان مشهدی از آن خود میکند. پیگیری جدی کار آواز سبب میشود تا در سال ۱۳۳۸ به اجرای آوازهایی بدون ساز و نیز قرائت قرآن برای رادیو خراسان بپردازد. با ورود به تهران، در سال ۱۳۴۹ همکاری خود با برنامههای تلویزیون ملی ایران را آغاز میکند. در ۱۳۵۲ به اتفاق محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجهای، مقدسی و حدادی و دیگر هنرمندان «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی» را به سرپرستی استاد داریوش صفوت بنا میگذارند. در سالهای دهه شصت شجریان همکاری گستردهای را با پرویز مشکاتیان آغاز میکند که حاصل آن آلبومهای متعددی است.
شجریان در نوروز ۹۵ با انتشار یک کلیپ با موهای تراشیده خبر از یک مهمان قدیمی ۱۵ ساله داد که بعدها مشخص شد او به سرطان مبتلا شده است. در چهار سال گذشته، شجریان و خانوادهاش به دلیل رعایت حریم خانواده علاقهای به انتشار اخبار دقیق درباره بیماری او و وضعیتش نداشتند. او که در دو سال گذشته همواره در حالت «مراقبت ویژه» قرار داشت در هفدهم مهرماه قلبش از تپش ایستاد و در ۸۰ سالگی درگذشت.
استعفا از رادیو
همزمان با یومالله ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که جمعی از مردم به دست ماموران ستم شاهی پهلوی به خاک و خون کشیده شدند، اعضاء گروه «شیدا» به سرپرستی محمدرضا لطفی دراعتراض به این اتفاق از رادیو و تلویزیون ملی استعفاء دادند. پس از این استعفا ضربه سختی به صدا و سیمای ملی ایران وارد میشود. لطفی درباره این استعفاء میگوید:«در ابتدا به اعضای گروه گفتم که من به تنهایی استعفا میدهم اما اسماعیل صدقیآسا که نوازنده عود گروه بود گفت که با مشورت آقای سایه این کار را انجام دهم. آقای سایه گفتند اگر به صورت شخصی استعفا دهی مشکلات زیادی برایت پیش میآید. صبر کن تا همگی با هم استعفا دهیم. چند روز بعد که نامه استعفا با دست خط شجریان به امضای تمامی اعضای گروه میرسد، گروه تازه تاسیس «عارف» هم به سرپرستی حسین علیزاده زیر این استعفاء نامه را امضا میکنند. بعد از این اتفاقات آهنگ ماندگار «ژاله خون شد» با شعری از سیاوش کسرایی و آهنگ حسین علیزاده ساخته میشود. اثری که به صورت گروهی خوانده شد تا صدای هیچ کس در آن به صورت مشخص پیدا نباشد. بدنبال آن شجریان و برخی دیگر به ساواک احضار میشوند.
ساواک اما بعد از لغو کنسرت برخی از اعضای گروه را احضار میکند. یکی از افراد ساواک بعد از مدتی صحبتهای پراکنده و بیربط به موضوع، از شجریان می پرسد: «شما چرا برای کنسرت نرفتید؟ من هم گفتم ما هنرمندیم و جزو همین مردم هستیم. وقتی یک چنین اتفاقی در ۱۷ شهریور افتاده و عدهای کشته شدهاند، من نمیتوانم بروم آنجا و کنسرت بدهم. من آدمیزادم و باید حس داشته باشم تا بروم آنجا و کنسرت بدهم. من با این شرایط نمیتوانستم و برای همین نرفتم.»
به گفته شجریان «قرار نبود حرکت بزرگشان در استعفای دستهجمعی خلاصه شود و تصمیم داشتند به جریان به راه افتاده مردم بپیوندند. آنها موسیقیدان بودند و این مهمترین راهی بود که با مردم همراه شوند. آنها باید آهنگهایی را خلق میکردند که با حال و هوای مردم انقلابی سازگار باشد. همین بهانهای برای گردهم آمدن اعضای گروه شیدا و بعد اعضای گروه عارف در زیر یک سقف بود. همان زیرزمین معروفی که زادگاه تصنیفهای انقلابی بزرگی چون «برادر غرق خون است» و «آزادی» و البته «ژاله خون شد» بود.»
عدم گرایش به هیج حزب سیاسی
شجریان علیرغم دوستی با بعضی از چهرههای چپ ایران هیچگاه چهره سیاسی وابسته به احزاب نبوده است. به اعتقاد شجریان «هنرمند اگر در قاب و قالب احزاب و گروهها قرار بگیرد به اندازه همان قاب کوچک میشود… هرگز موسیقیام را در خط یک حزب خاص قرار ندادهام. من کار اجتماعی انجام میدهم کار سیاسی نمیکنم. کار من اجتماعی است و از درد اجتماع میگویم.»
او خاطراتی از فشارهای سیاسی از احزاب داخلی و بیرونی را چنین به یاد میآورد:«من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که میخواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده کنند ایستادم… یک بار حزب توده این کار را کرد، یک بار مجاهدین (منافقین) این کار را کردند. هر بار یکی از اینها سراغ ما میآمدند و تقاضاهایی داشتند و من مجبور شدم کنسرت را تعطیل کنم و اعلامیه دادم به دلیل اخلال در کنسرت، این کنسرت تعطیل است.»
چندین سال پیش از این نیز کنسرتی در شهر استکهلم با گروه عارف به سرپرستی مشکاتیان داشتیم، به محض حضور ما در صحنه، گروهی شروع کردند به شعاردادن، تا نشستیم دیدیم از این طرف و آن طرف شعارهایی بر ضد جمهوری اسلامی سردادند. بچههای گروه همه ناراحت شدند. بعد از اندکی متوجه شدم یک عدهای خاص، با برنامهریزی که از قبل تدارک دیده شد رفتهاند. وقتی اینها شعار دادند ما فقط نشستیم و گوش کردیم و اینها شعارهایشان را دادند. من به پرویز گفتم که تصنیف آخر را اجرا کنیم و بعد برویم. به دلیل همین اخلال در این کنسرت، سه کنسرت دیگر را اصلاً برگزار نکردیم. کلی هم شخص خودم ضرر و زیان برای کنسرتها دادم.
من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که می خواستند از موقعیت هنری من سوء استفاده کنند ایستادم. من گفتم این سالن، سالن کنسرت است و مردم آمدهاند صدای ساز و صدای مرا بشنوند و خواستم آنها از سالن بیرون بروند. به آنها گفتم شما حق ندارید در این سالن اعلامیه پخش کنید.»
شجریان خاطره خود از دخالت طرفدارن حزب توده در کنسرت دانشگاه ملی (بهشتی کنونی) را نیز چنین بیاد میآورد: «سال ۵۸، آقایان لطفی و ابتهاج برنامهریز کنسرتها بودند. گفتند که در دانشگاه ملی دو شب کنسرت داریم. روز قبل از این کنسرت حوالی بعد ازظهر در سالن رودکی اجرای برنامه داشتم. من وقتی از سالن بیرون آمدم. یکی از خانمهایی که از دوستان خانوادگی من بود پیش من آمد و گفت: «کنسرتی که فردا قرار است در دانشگاه ملی برگزار شود به گمانم حزب توده آن را گذاشته است» من بسیار تعجب کردم و ایشان گفت: «مگر خبر نداشتید» و من گفتم: «نه»… بسیار ناراحت بودم که چرا اینها این مسأله را پنهان کرده بودند. دیدم حدود نه و نیم شب در میزنند، در را که باز کردم دیدم آقای محمود تفضلی با آقای ابتهاج آمدهاند. من به ابتهاج گفتم: «من به خاطر مردمی که بلیت خریدهاند میآیم اما شما موظفید به آنها بگویید اگر یک پلاکارد و شعار حزب توده آنجا باشد من به هیچ وجه کنسرت نمیدهم. بایستی عنوان دانشجویی داشته باشد». ای کاش همان کنسرت را هم نمیرفتم. چون بعداً به من مهر تودهای خورد. خدا شاهد است من سه سال برای این برنامه خانهنشین شدم که بگویم من تودهای و عضو هیچ حزبی نیستم. نه جواب تلفن را میدادم نه کسی را میدیدم. فقط در خانه بودم و با پرندهها و گلکاری سرگرم بودم. اینها را هیچکس نمیداند چون من نمیخواستم وارد حزب و سیاست شوم.»
انتخابات ۸۸
شجریان که پخش صدا و تصویرش در صداوسیمای جمهوری اسلامی از سال ۱۳۸۸، به دلیل حمایت از مردم معترض به نتایج انتخابات ریاستجمهوری، ممنوع شده بود، همواره خود را طرفدار مردم معرفی میکرد. در واکنش به سخن احمدینژاد، رئیسجمهور وقت ایران، که معترضان را «خس و خاشاک» لقب داد، گفته بود: «صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود.» شجریان در اعتراض به پخش سرود میهنی «ای ایران، ای سرای امید» در مناسبتهای سیاسی از صداوسیما، در نامهای به رئیس وقت این سازمان خواست از پخش آثار او خودداری کنند. او در همان نامه دعای «ربنا» و «مناجات افشاری» خود را «به ملت ایران تقدیم کرد» و در همان دوران تکآهنگ «زبان آتش» را نیز در حمایت از معترضان منتشر کرد. مسئولان صداوسیما، در واکنش، پخش صدای شجریان را بهکلی ممنوع کردند و این ممنوعیت شامل دعای ربنا در ماه رمضان نیز شد. پس از سال ۸۸ اجازه برگزاری هیچ کنسرتی در ایران به شجریان داده نشد.
شجریان در گفتگویی که سایت تابناک آن را منتشر کرده، تأکید دارد «چهرهای سیاسی نیست و اگر نقدی به شخصی (رئیس جمهور سابق) داشته، نقد متوجه همان شخص بوده و او با نظام مخالفتی ندارد. در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی میآید یک کار اشتباهی میکند. ما به او تذکر میدهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم. این آدم اشتباهی کرده و دروغی گفته است به او تذکری میدهیم. یا وقتی به یک نفر میگوییم تو حق توهینکردن به مردم را نداری این درافتادن با کل نظام نیست. عدهای میخواهند سوءاستفاده کنند که چون این شخص به وزیر یا رئیس جمهور گفته این کار را اشتباه انجام دادی، پس این آدم با اصل جمهوری مخالف است که این ستم است.»
شجریان در خصوص دعای ربنا خود و حاشیههای ایجاد شده برای این دعا معتقد است«ربَّنا متعلق به من هم نیست. متعلق به مردم است. جزو زندگی و عواطف مردم است و هیچکس حق ندارد آن را از مردم بگیرد. حالا اگر اقتضای سیاست است که صدای من را به هیچ صورتی پخش نکنند، خودشان میدانند ولی دروغ نگویند که رَبَّنا را من نگذاشتهام پخش کنند. ربنا را در سال ۵۸ برای مردمی خواندم که با یک اخلاصی روزه میگیرند و نزدیک افطار حال و هوای خاصی دارند و یک مناجات برای آنها است.»