در اواخر دهه ۱۳۵۰، جمعیت ایران به ۳۶ میلیون نفر میرسید و نیمی از این تعداد را جوانان تشکیل میدادند. کارگران ایرانی شاغل در کارخانهها از اقشار حاشیهنشین نسل اول یا دوم بودند که در اثر اجرای قانون اصلاحات اراضی آواره شده و برای امر معاش به حاشیه شهرها پناه آورده بودند و نیروی ارزان قیمت کارخانجات صنعتی را تأمین میکردند. ایران از فروش نفت درآمد نسبتا مناسبی داشت که پشتوانه خوبی برای دولت محسوب میشد. اتکا به دلارهای نفتی دولت را از جامعه جدا کرده بود.
اجرای برنامههای حقوقبشری کارتر فضا را ملتهب کرده و شاه طرحهای اقتصادی عظیمی همچون احداث نیروگاه اتمی، مجتمع پتروشیمی، صنایع اتومبیلسازی و تراکتور سازی، صنایع ذوبآهن و صنایع مس را در دست اقدام داشت، ولی بدون داشتن پایههای اقتصادی محکم و یک برنامهریزی منسجم، حاضر بود با صرف هزینه فراوان و استخدام متخصصین خارجی این امور را به سرانجام برساند. این برنامههای شتابزده باعث ایجاد یک تورم اقتصادی و فشار روانی بر مردم به دلیل ناهماهنگیهای موجود میشد و هزینههای گزافی را بر اقتصاد جامعه تحمیل میکرد. سوءاستفادههای مالی، فساد دولت و برخورد نادرست با احساسات مذهبی مردم، بدبینی را در میان مردم به وجود آورده بود.
اعتصابات سراسری در ایران
اعتصابات گسترده، مخالفت افکار عمومی با شاه، اقدامات امام خمینی و پیروانش علیه رژیم، همگی باعث سردرگمی و آشفتگی شاه و دربار شده بود. از زمان وقوع نخستین رویدادها در قم تا عزیمت شاه، تنها پنجاه و سه هفته طول کشید. آمریکا در این زمان، در جستجوی یک مکانیسم انتقالی و پیشدستی بر انقلاب بود تا عناصر معتدل سیاسی علاقهمند به آمریکا را جایگزین نیروهای مذهبی کند. آمریکا علناً در پشتیبانی از شاه تردید داشت و قصد حفظ وضع موجود بود، بیاعتمادی فزاینده شاه به دولت آمریکا و وابستگی او به تصمیمات آمریکاییها در حد غیر قابل وصف، موجب هراس شده بود و او را به این نتیجه رسانده بود که حضور او در ایران عامل اصلی بینظمی است. ژنرال هایزر گفته بود «ناکامی شاه در مبادرت به هرگونه اقدام تا امروز برای من به صورت یک معما باقی مانده است.»
دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامی کارآیی خود را از دست داد و مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمیشد. حکومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری کرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، به خصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بنبست به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. او پس از یک هفته بررسی به درخواست شاه پاسخ منفی داد. شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت و منتظر ماند تا دولت بختیار از مجلس راى اعتماد بگیرد و متکى به قانون اساسى بماند. او در این زمان مىخواست خودش و یا سلطنت را در پناه قانون اساسى حفظ کند. همان قانون اساسى که ۳۷ سال زیر پا گذاشته بود.
مقدمات فرار
با روشن شدن جرقههای اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیامهای مردمی به رهبری امام خمینی و کشتار ۱۷ شهریور و برگزاری مراسم چهلمهای مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان، مشهد و سایر شهرها و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهینآمیز احمد رشیدی مطلق علیه امامکنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایههای اقتدار رژیم ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی سست شد. مسائل بسیاری را در بروز احساس نارضایتی و عدم اطمینان مردم از دستگاه سلطنت میتوان برشمرد. نفرت و وحشت مردم از دستگاه، تضاد طبقاتی شدید، ناهمگونی در توسعه، رکود اقتصادی، عدم اعتماد عمومی به برنامههای شاه، خشونت رژیم علیه مخالفین، ناامیدی مردم از برآورده نشدن اعتراضات، دوری شاه از مردم و فساد خاندان سلطنتی از جمله این امور هستند. در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفقالقول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز راه دیگری جز خروج از کشور نداشت.
شکی نیست که ایران از نقطه نظر راهبردی برای آمریکا به عنوان یک عامل ثبات در منطقه برای حفظ منافع آن اهمیت داشته است. خلیج فارس همواره یک نقطه حساس از نظر عامل موازنه سیاسی و اقتصادی در جهان مطرح بوده و ایران با کمک تجهیزات نظامی آمریکا و حمایت کشورهای غربی تبدیل به کشوری به ظاهر نیرومند در منطقه شده بود. در واقع ایران مطمئنترین متحد آمریکا و آرامترین کشور منطقه به شمار میرفت. حمایت آمریکا از رژیم ایران درمواردی مثل، مبادله تجهیزات نظامی و اطلاعاتی پیشرفته، همکاری اطلاعاتی میان سازمان اطلاعات و امنیت کشور با سازمانهای اطلاعاتی غربی، حمایتهای رسانههای غربی و پشتیبانی کامل و همه جانبه روسای جمهور آمریکا، شاه را دچار نوعی خودبینی و غرور کرده بود و موجب عدم درک واقعی او را از وضعیت موجود ایران شده بود. البته شواهد نشان میداد آمریکا تاوان سنگینی برای سیاست های ناهماهنگ خویش را میپرداخت. دستکم چهار مرکز «کاخ سفید، وزارت امور خارجه، شورای امنیت ملی و سفارت آمریکا در تهران» تجزیه و تحلیلهای جداگانهای در باره کنترل این بحران ارائه میدادند که بسیار متفاوت از یکدیگر بود. از دستدادن ایران شاهکار دیپلماسی معیوب آمریکا در ایران بود.
احتیاج به استراحت دارم
شاه در طول ۳۷ سال سلطنت خود بارها از کشور خارج شده بود، ولى در تمام موارد بازگشتش مسلم بود. اما در این مورد تحت فشار ملت از کشور خارج میشد. نفرت از سلطنت در جامعه بسیار عمیق شده بود و فریاد مرگ بر شاه همه جا شنیده مىشد. شاه در این خروج امیدى به بازگشت نداشت ولى نمىتوانست به این ناامیدی اعتراف کند.
زوج سلطنتی همراه با گروه کوچکی از ملتزمین و محافظان سوار بر بالگرد از کاخ نیاوران به سمت فرودگاه مهرآباد پرواز کردند تا برای آخرین بار به عنوان شاه و شهبانو سوار هواپیمای سلطنتی به نام شاهین شوند. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگانهای گارد شاهنشاهی بود. شاه و همسرش روزهای سخت و اندوهباری را صرف آمادگی سفرشان کردند و در میان شعارهای مرگ بر شاه، اندوه کنارهگیری اجباری از قدرت در چهره هر دو کاملا نمایان بود.
شاه در مصاحبه کوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز میشود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک میکنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایهگذاری آینده موفق شود.» او در خصوص مدت سفرش نیز گفت: «این سفر بستگی به حال من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمیتوانم آن را تعیین کنم.»
اشکها؛ نمادی از پایان یک عصر
شاه خونسردی خود را از دست داد و کوتاه زمانی اشک از چشمانش جاری شد، یعنی زمانی که یکی از افسران گارد شاهنشاهی روی پای او افتاد و به او التماس کرد، کشور را ترک نکند. این صحنه که توسط دوربینها ثبت شد به نمادی از پایان یک عصر بدل شد. ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند. او با اقامت در مصر، امیدوار بود که بار دیگر به ایران بازگردد و قدرت از دست رفته خویش را دوباره به دست آورد ولی با ورود آیتالله خمینی به ایران و سیر سریع انقلاب، همه نقشههای شاه نقش بر آب شد. عاملین حکومتی یکی پس از دیگر در برابر خشم مردم عقبنشینی کردند. با خروج شاه، انگیزههای دفاع از حکومت از بین رفت.
شاه، ایران را در حالی با هواپیماى اختصاصى ترک مىکرد که کسى گمان نداشت باز گردد. بعضى رفتن او را پایان پهلوى و تولد جمهورى مىدانستند، دیوار خیابانها عبارت «جمهورى اسلامى ایران» را در برگرفت. اندکى پس از اعلام رادیو مبنى بر خروج شاه از کشور، تهران از شادى منفجر شد. میلیونها نفر به خیابانها ریختند و به پایکوبى پرداختند. عکسهاى امام خمینى را در جلو خودروهاى فرماندارى نظامى قرار دادند. تیتر درشت «شاه رفت» روزنامهها، بر روى دست مردم در همه جا دیده مىشد. اتومبیلها چراغهاى خود را روشن کرده و به بوق زدن بىسابقه پرداختند. در این روز مجسمههای شاه مورد حمله مردم واقع شد و به زیر کشیده شدند. بعضی حتی تصویر شاه را از روی اسکناسهای خود نیز پاره کردند. بین سربازان و مامورین نظامى شیرینى پخش مىشد. در بعضى نقاط سربازان به دور از چشم فرماندهان با تغییر لباس به مردم میپیوستند. ازدحام کنندگان در مقابل درهای زندان، آزادى بقیه زندانیان سیاسى را طلب میکردند.
رفتار مردم در خیابانها به گونهای بود که گویی انقلاب به پیروزی نهایی رسیده است. هیچکس کمترین اعتبار و ارزشی برای شاپور بختیار آخرین نخست وزیر معرفی شده از سوی شاه که اتفاقا کارش را از روز خروج شاه آغاز میکرد، قائل نبود. بهخصوص آنکه مردم شنیده بودند که امام خمینی در همان روز در پیام خود به مناسبت خروج شاه تاکید کردند که بزودی دولت موقت را تعیین خواهند کرد و بختیار و وزیرانش را غیر قانونی خواندند .