شعر “تربت شهردوبهار “سروده شاعر همشهری عزیزمان استاد علی اکبر عباسی فهندری پخش شده از شبکه خراسان رضوی درسال ۹۶ ( تصویری )
تربت شهر دوبهار
تا باد سرد از حد قبله روو مره
کوه سه قله چره خدی مهرگو مره
میزو میه که کار زمنه عدل بره
هم روز وشو عدل به ترزوی او مره
تا دینه روز سیه ی شو ور مزه به تیر
حالا میه دوبره خدش مهروو مره
میزو میه به کوه سه قله وپرهن
زرد علق پلق د بر پیشکو مره
تا باد سرد روی زمینا دخز مره
او دشت خوشک تخت گل زعفرو مره
صحرابنوش وباغ بنوش وزمی بنوش
حیرت زیه ازی همه گل باغوو مره
ورخز بیا به تربت و ور شهر ما نگا
هوش از سرت مپره زبو بی زبو مره
ورخز بیا به تربت و ور دشت گل نگا
اشطو مو ورگمت که چنی یا چنو مره
کی گل دیه د موسم میزو بدر بیه
از چی هوا خوشایه و خوش عطروبو مره
چن ماهه از بهار گذیشته وموسمش
تربت خدی بهار دگی روبرو مره
دیقوئ که بویه سال تمومر د سر او
کوگش خرس مخنه واوش د جو مره
هی هفنه هفنه گول مره از مون پل درو
هی کیسه کیسه ور حد خنه روو مره
او سرگلای سرخ د اخر به دست زن
قیم د مون صندق وبه خن پشو مره
قیم منه د خنه گلارو نمفرشه
قیم منه مدنه که فرداگرو مره
کانال اشعار عباسی فهندری
علی اکبر عباسی از شاعران شناختهشده و محبوب تربت حیدریه است. نام این آزادمرد در ذهن مردم تربت حیدریه با سمندرخان گره خورده است. سمندرخان سالار شخصیت اصلی داستانی منظوم است که جناب عباسی در دهههای هفتاد و هشتاد سروده است.
علی اکبر عباسی در ۱۳۴۶/۰۹/۱۵ در روستای فهندر تربت حیدریه در خانهی غلامعباس و فاطمه به دنیا آمد. پدربزرگش که ژاندارم بازنشستهی دورهی رضاخان بود در روستای فهندر خانه داشت. مردی خوشذوق و باسواد بود و اولین شعرها را او در گوش علی اکبر زمزمه کرد. به رغم اینکه در تربت حیدریه خانه داشتند اما بیشتر دوران کودکی علی اکبر نزد پدربزرگ و در روستا گذشت. وقتی هفت ساله شد به خاطر عشق و علاقهای که به فضای روستا داشت پدربزرگ او را در دبستان روستای فهندر ثبت نام کرد و کودکی علی اکبر گره خورد به دشتها، مزارع، گلههای گوسفند، باغها و کوچهباغهای روستای فهندر.
روستای فهندر که در شمال غربی تربت حیدریه واقع شده، اولین روستای بزرگ در مسیر تربت حیدریه به بایگ است و فاصلهی چندانی با شهر تربت حیدریه ندارد. رفت و آمد حتی با پای پیاده بین فهندر و تربت حیدریه کاری سخت نیست. در دورهی راهنمایی مدرسهی طاهریان میزبان علی اکبر عباسی بود اما همچنان بیشتر وقتش را در روستای فهندر میگذراند. عباسی در دوران دبیرستان رشتهی تجربی را انتخاب کرد و راهی دبیرستان چمران شد. سال ۱۳۶۵ توانست در رشتهی علوم تجربی دیپلم بگیرد.
سالهای جنگ بود و علی اکبر جوان بعد از گرفتن دیپلم، عازم جبهههای غرب و جنوب غرب کشور شد. بعد از دو سال سربازی، سرنوشت برای علی اکبر عباسی آیندهای پُر از مهر و شفقت را انتخاب کرده بود. او پس از گذراندن دورهی سه سالهی پرستاری در آموزشگاه بهیاری تربت حیدریه به استخدام وزارت بهداشت درآمد.
دورهی خدمت در لباس سفید پرستاری برای عباسی عزیز دورهای پُر فراز و نشیب بود. منزل اول درمانگاه باخرز بود. باخرز شهر کوچکیست در غرب تربت حیدریه، سرِ راه تایباد. باخرز زادگاه استاد حسین سمندری و استاد شریف زاده، شهر دوتار و موسیقی مقامی است و خدمت این شاعر همشهری در باخرز همراه بود با شبنشینی در جمع اساتید درجه یک دوتار خراسان.
جناب عباسی بعد از شش سال خدمت در باخرز به دومین منزل خود یعنی شهرستان تایباد رسید. پنج سال هم در شهر مرزی تایباد با مردم شعردوست تایباد گذشت و بعد از ده دوازده سال دوری، برای ادامهی خدمت به تربت حیدریه آمد و در بیمارستان نهم دی مشغول به کار شد. بعد از سی سال خدمت در سال ۱۳۹۶ بازنشسته شد. آقای عباسی بعد از بازنشستگی بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه و تحقیق میکند و همچنین به باغداری هم مشغول هستند.
اولین جرقههای شعر را در زندگی علی اکبر عباسی باید در دوران راهنمایی جست. شعرهایش در این دوران ساده و برای نوجوانان جذاب بود و در مدرسه او را به عنوان شاعر میشناختند. غریزهی شعر باعث میشد حتی اولین شعرهای او در وزن بیاشکال و در قافیه کماشکال باشد اما در آن زمان شعر برای علی اکبر عباسی بیشتر سرگرمی بود تا هنر. او در مورد ادامهی این راه میگوید وقتی به دبیرستان رسیدم استاد محمد رشید با شنیدن شعرهایم خیلی تشویقم کرد و با راهنماییهای ایشان توانستم کمکم راهم را در وادی شعر پیدا کنم.
تمایل عباسی تا قبل از رسیدن به انجمن شعر و ادب قطب بیشتر به شعر کلاسیک بود و به گفتهی خودش شعرش تقلیدی بود از شاعران بزرگ تاریخ ادبیات. سال ۱۳۷۵ به دعوت استاد رشید به جلسات انجمن قطب آمد. ابتدا با شاعران شهرستان و خیلی زود با شاعران خراسان آشنا و با جریانهای ادبی روز شعر همراه شد.
همراهی با اسفندیار جهانشیری و شرکت در جلسات شعر شهرهای خراسان باعث شد شعر عباسی در این مرحله پوستی نو بیندازد و سالهای پایانی دههی هفتاد او به عنوان یکی از شاعران نوکلاسیک خراسان به جامعهی ادبدوست معرفی شد. تربت عشق کتابی بود که در سال ۱۳۸۳ به همت فریاد نیشابوری چاپ شد و در آن کتاب شعر عباسی در کنار دیگر شاعران همشهری میدرخشید. چند ماه بعد از چاپ تربت عشق، فانوس خیال وارد بازار نشر شد که مجموعهای از غزلهای علی اکبر عباسی و اسفندیار جهانشیری بود.
شعر محلی به گویش تربت حیدریه علاقهمندیِ دیگر عباسی بود که در تمام این سالها همراهش بوده و هست. شعرهای محلی او ابتدا گرایش به طنز داشت اما با شنیدن یک نوار کاست از شعرخوانی محمد قهرمان و آشنایی با ایشان جایگاه شعر محلی در ذهن او محکمتر شد. او میگوید: در آن زمان مخاطبان این توقع را داشتند که شعر محلی به شکلی مسخره کردن لهجه باشد اما وقتی با شعر قهرمان آشنا شدم تا جایی که توانستم روبروی این جریان ایستادم.
از آقای عباسی میپرسم در مسیر شعر چه کسانی مشوقهای اصلی شما بودند؟ او میگوید: از زمان دبیرستان که شروع کنم استاد رشید خیلی تشویقم کرد. بعد که با شاعران استان آشنا شدم و در جلسات مشهد شرکت میکردم مرحوم ذبیح الله صاحبکار خیلی از من حمایت کرد. اصولا مرحوم صاحبکار خیلی به تربت و تربتیها علاقه داشت. مثل پدری دلسوز بود و سعی میکرد در هر حال شاعران جوان را تشویق کند. آقای اسفندیار جهانشیری هم در این راه همیشه در کنارم بود و حمایتم میکرد. همیشه اولین سرودههایمان را برای هم میخواندیم و بسیار مدیون راهنماییهای ایشان هستم.
به آقای عباسی میگویم شعر کدام یک از شاعران را دوست دارید؟ و اینطور پاسخ میشنوم: در بین قدما فردوسی، مولوی، صائب را خیلی دوست دارم، در شعر محلی قهرمان را خیلی دوست دارم، همینطور حیدربابای شهریار را. و در شعر امروز غزل حسین منزوی را بسیار میپسندم.
به آقای عباسی میگویم بعد از سی سال حضور در جلسات ادبی، از نظر شما شعر چیست؟ آقای عباسی میگوید: من مهمترین عامل شعر را تاثیرگذاری میدانم. شعر تاثیرگذار راه خودش را پیدا میکند هرچند مثلا صورت خیال برجستهای نداشته باشد.
آقای عباسی تقریبا در تمام قالبهای شعر فارسی طبعآزمایی کرده است اما مثنوی و غزل در شعر او جایگاه بلندتری دارند. مسلما سرودن منظومهای بلند چون سمندرخان قالب مثنوی را میطلبید. قالب غزل هم در شعر گویشی و هم در شعر زبان معیار آقای عباسی پررنگ است. نکتهی جالب این که آقای عباسی شعرهایی دارد که در قالبهای شناختهشدهی شعر فارسی نمیگنجد. ایشان در این مورد میگویند: برای من انتخاب قالب اولین مرحلهی سرودن نیست. معمولا چند مصرع از شعر را که میگویم سعی میکنم از نظر قافیه نظمی داشته باشد و برایم مهم نیست که این نظم را قدما به رسمیت شناختهاند یا نه. برای همین در مجموعهی شعرهایم، شعرهایی است شبیه به ترجیعبند که فقط یک مصرعش تکرار شده است. شعرهایی که نه مسمط است و ترجیعبند و نه ترکیببند، گذاشتهام خودِ شعر قالبش را انتخاب کند.
نظر آقای عباسی را راجع به شعر امروز میپرسم و جوابم را چنین میدهند: ذائقهی من بیشتر با شعر اجتماعی هماهنگ است و امروز شعر اجتماعی با طنز همراه شده است. طنزی که کلیشهای و نخنما شده است. اعتراضها و انتقادهایی که کم و بیش به یک شکل در شعر شاعران مختلف دیده میشود. طنزهایی که صورتهای خیال آن به شدت کمرنگ و هجو و هزل در آن پررنگ است. آن قدرت و ایهامی که باید در شعر اجتماعی باشد نیست.
از آقای عباسی در خصوص جشنوارههای شعر میپرسم. میگوید: من با جشنوارههای آزاد موافقم. بهانهایست برای دور هم جمع شدن شاعرها و شکل گرفتن روابطی که به رشد شعر کمک میکند. اما جشنوارههای موضوعی را نمیپسندم. در جشنوارههای موضوعی تبادل نظر شکل نمیگیرد، یک عده که با هم همعقیده هستند با قواعد مشخص شده از پیش شعر میگویند و بعد هم دور هم جمع میشوند و افتتاحیه و اختتامیه میگیرند. جشنواره اگر موضوعی نباشد و بتواند افراد با طرز فکرهای مختلف را درگیر کند میتواند جایگاه داشته باشد.
اغراق نیست اگر بگویم منظومهی پانصدبیتی «سمندرخان سالار» سرودهی آقای عباسی پرمخاطبترین مجموعهی شعر تربت حیدریه در سالهای اخیر بوده است. خراسانیها و به خصوص اهالی تربت حیدریه ابیاتی از این منظومهی بلند را حفظ هستند. این کتاب پیش از اینکه به بازار نشر بیاید، جای خود را باز کرده بود و بیش از یک دهه فایلهای صوتیاش گوش به گوش و گوشی به گوشی میرفت و پخش میشد.
جدا از فانوس خیال و سمندرخان سالار آقای عباسی مجموعههای آمادهی چاپی هم دارد که در برگیرندهی اشعار تربتی و طنز اوست اما به خاطر قیمت بالای کتاب فعلا تصمیمی برای چاپش ندارد. همچنین مقالهها و تحقیقهای مختلفی در زمینههای مختلف ادبی از آقای عباسی در سالهای اخیر منتشر شده است که میتواند در قالب کتاب منتشر شود.
آخرین صحبت استاد علی اکبر عباسی در این مصاحبه به شعر محلی برمیگشت و ایشان بحثی داشتند در اهمیت گویشها و لهجههای محلی. به اعتقاد ایشان فرهنگ شفاهی و اشعار فولکرولیک چشمههایی است که رودخانهی زبان معیار را تغذیه میکند. زبان معیار بدون گویشهای محلی خیلی محدود است. به نظر آقای عباسی دیر یا زود جریان فرهنگهای شفاهی اهمیت خود را پیدا خواهد کرد و گویشها و لهجهها از انزوا خارج خواهند شد.
در ادامه یکی از اشعار زبان معیار و یکی از شعرهای گویشی شاعر خوب همشهری آقای علی اکبر عباسی را با هم میخوانیم:
هی منال از جیب خالی، جیب تو خالی که نیست
مشکل ما ای عزیزان! مشکل مالی که نیست
مشکل ما لخت و عوری؛ بیحیایی؛ دلبریست
مشکل ما کفش و فرش و موکت و قالی که نیست
گر خزانه خالی و صندوق ارزی خالی است
جیب چین و روسیه و دوستان خالی که نیست
فقر و بدبختی در این کشور اگر باشد, که نیست
امتحانهای خدا هست از بداقبالی که نیست
فرض کن زیر خط فقریم و پایینتر از آن
رتبهی ما کمتر از سودان و سومالی که نیست
باز با باز و کبوتر با کبوتر میپرد
ما اگر کم میپریم از بی پر و بالی که نیست
مملکت تدبیر میخواهد کلیدش دست ماست
مملکت با عقل میچرخد به رمّالی که نیست
در حقوق هستهای بر حرف خود اِستادهایم
غرب چانه میزند، دکّان بقالی که نیست
این که وضع مملکت صد روزه بهتر میشود
گفتهایم اما هدف صد روز امسالی که نیست
احترام مفسدان اقتصادی واجب است
ایدهی ما حفظ اسرار است، نقّالی که نیست
حال اگر یک دو سه میلیارد از خزانه رفت، رفت
دولت ما دولت صبر است، جنجالی که نیست
پُست و قدرت هر که را دادیم ثروتمند شد
کسب ثروت رانت میخواهد به حمّالی که نیست
دوستان دزد ما هر دَم رکوردی میزنند
دزدی شاهانه خرواریست، مثقالی که نیست
غرب در حال فروپاشیست ، حرف ۲۰:۳۰ ست
این سخن گفتار BBC پوشالی که نیست
مملکت امروز پُر از ملحد و کافر شده
در چنین وضع خرابی حیفِ خلخالی که نیست!
یَگ بَرِ دِلُم آهَه، یَگ بَرِ دِلُم خویَه
یَگ بَرِش غَم عِشقَه یَگ بَرِ دِگَه اویَه
وَختِ که نِبَشَه او زِْرِ جَرجَرِ اشگُم
خو مُشُرَّه از چَشمُم وِرمِگی که نُوْدویَه
کی مِگَه دلِ عاشق مُخکَمَه، نِمِشْکینَه
اِی دِلِ شِگِستِهیْ ما بِستَه وِر سَرِ مویَه
اُفتیِم دِ پایِ تو، مُو و دل، مِگَن «وَرخِز!»
مَو مَیُم که وَرخِزُم، دل مَگِر دِ فِرمویه؟
هی دِزی فِرَ ْوَ ْنی گُندم غَمِر هر سال
دِ دلُم مُنُم اَمبار، دل مِگی که کُندویَه
یَگ غَمِ مِرَه از دل، جایِ او مِیَه صَتّا
اَسیایِ دَرد اینجِه روز و شُوْ دِ گِردویَه
رِفتَه جونِ مُو از غم، بندِ لُوْ دِ لُوْ از خو
بند اَگِر که بِشْکینَه، خو رِیی دِ صد جویَه
پِِشِِ مُردُما از مُو روشِِ وِرمِگِردَ ْنه
وای اَگِر بمیرُم مُو قَـْتِلُم فِقَد اویَه
وِرمِگنکه: «از عِشقِش دل بِکَن» چِه نَـْفَهمَن
پِندِرَن بِرِیْ عاشق کِندنِ دل آسویَه
تیرِ طَعنِهیِ مُردُم بِدتَر از جِفایِ او
رَحم و رُ ْز نیَه اَصلا، اینجِه کافِرِستویَه
منبع: مصاحبه با شاعر در فروردینماه ۱۴۰۰
پینوشت:
من که خود را شاگردِ استاد علی اکبر عباسی میدانم و از علاقهمندان شعر او هستم، سالیان سال منتظر این مصاحبه بودم اما جناب عباسی همیشه شانه خالی میکرد و متواضعانه میگفت زندگی من چیز چندان مهمی ندارد که قابل ذکر باشد. خوشحالم که بالاخره توفیق رفیقم شد و این مصاحبه انجام شد. بهمن صباغ زاده