اکنون و درپی ضعف مقبولیت اجتماعی چهره ها و گروه های مرجع ، از سویی و مهندسی های انتخاباتی ، از سوی دیگر، ایران با پدیده قدرت یابی فعالان سیاسی مواجه شده که نه مقبولیت مردمی گسترده ، نه پشتوانه گروه های مرجع و نه کارنامه سیاسی / عملکردی چشمگیری دارند.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، جامعه ایران ، همانند جوامع پرشما دیگری ، همواره از گروه ها و چهره های مرجعی برخوردار بوده که در بزنگاه های مهمی همانند انتخابات گوناگون ، با اعلام موضع و نظرشان ، سمت و سوی آرای مردم یا برداشت غالب در افکارعمومی پیرامون رخدادهای مختلف را شکل می دادند اما از سال ۸۸ به این طرف ، تحت تاثیر تحولات متعدد ، گروه ها و چهره های مرجع به حاشیه رانده شده اند و به دلیل کاهش نفوذ و اعتبار آنان ، قادر به تاثیرگذاری در افکارعمومی نیستند .
این واقعیت ، شاید خوشایند برخی باشد اما پیامدهای تلخ خود را در گردنه هایی مانند نیاز به وحدت ملی یا اعتراضات گسترده خیابانی نشان داده و خواهد داد. در غیاب گروه ها و چهره های مرجع سیاسی و غیرسیاسی ، بازیگردانی تحولات مهم کشور تحت کنترل شبکه های اجتماعی قرار گرفته و می گیرد که باوجد مزایای فراوان ، از ظرفیت میدانداری منایان هیجانی برخوردار است و نتیجه نسخه پیچی های آنان ، الزاما با منافع ملی منطبق نیست . اما چرا از افراط در تکیه به گروه ها و چهره های مرجع به مرجله تفریط رسیده و اکثریت مردم ، دیگر بهای چندانی به آنان نمی دهند؟
از انتخابات۸۸ تا به امروز به مرور، نقش رهبران سیاسی متاثر از نفی سازمان یافته احزاب اصلاح طلب و کاستی های عملکردی اصلاح طلبان و نیز ضعف تشکل ها و فعالان سیاسی اصولگرا در شناسایی و پاسخ دادن به مطالبات اکثریت مردم ، کاهش یافته است و شبکه های اجتماعی ، با خیزشی حیرت انگیز ، جایگزین گروه ها و چهره های مرجع پیشین شده اند.
از این رهگذر ، شکل گیری تجمعات اعتراضی صنفی و اقتصادی فاقد پشتوانه حزبی بوده و اعتراضات معیشتی سال های ۹۶ و ۹۷ و ۹۸ نیز فاقد وجه تعیین کنندگی از سوی احزاب و گروه ها و حتی نخبگان سیاسی بوده و این شبکه های اجتماعی بودند که جنبش های بی سر را هدایت می کردند.
این وضعیت نتایج مخربی به همراه داشته است. اول ، تضعیف اعتماد عمومی است. با انحلال یا تضعیف تشکل ها و گروه های مرجع و با اعتبارزدایی از نخبگان سیاسی و یا کناره گیری و طرد آنها از صحنه سیاست، اعتماد عمومی نسبت به نظام سیاسی متولد این جریان ها و افراد از بین رفته است. دوم ،کاهش مسئولیت اجتماعی افراد نسبت به جامعه و نظام سیاسی است.
وقتی افراد در عضویت گروه های سیاسی نباشند و شبکه های اجتماعی عهده دار هدایت افراد باشند ، افراد به چنان اعتماد به نفسی از کنشگری انفرادی دچار می شوند که در جامعه اتمیزه شده ایران که گروه و حزب و نخبه را در حالت انحلال قرار داده ، این افراد «خودآگاه پندار» هستند، که در رویدادهای اجتماعی متاثر از پیام های سیاسی به دنبال منافع خصوصی افراد و نه خیرعمومی جامعه خواهند رفت. از این رهگذر مفهوم جامعه که مشروعیت نظام سیاسی را تامین می کند از میان رفته و افراد در جامعه ای بدون هدف واحد ، به سمت اهداف فردی و نه گروهی پیش خواهند رفت.
در این وضعیت، کسانی که به مثابه گروههای مرجع نقشآفرینی میکردند بهطور فزایندهای در حال مرجعیتزدایی هستند و سنت، عرف و فرهنگ دیرینهای که روحی زیبا به جامعه میداد اندک اندک در حال از دست دادن زیبایی خود است. اما آیا جامعه و نظام سیاسی برای خروج از چنین وضعیتی نمی تواند در خود بازنگری و نقدی از درون کند ؟ پاسخ این سوال به اراده ای عمومی وابسته است.
اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از تغییر قانون اساسی و در سال ۶۸ که با رقابت بین عباس شیبانی و هاشمی رفسنجانی صورت گرفت عملا تمام نگاه ها به جناح راست میانه رو و پیش رو آن، هاشمی رفسنجانی بود.
او از چندماه قبل، حتی قبل از رحلت امام از طرف جناح راست و حتی جناح چپ برای انتخابات ریاست جمهوری در نظر گرفته شده بود. هاشمی رفسنجانی به علت بی طرفی نسبی در برخورد با دو جناح، مورد تأیید هر دو جریان بود. مهدی کروبی، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز (جناح چپ) صریحا از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی حمایت کرد و از حمایت «مجمع روحانیون مبارز تهران» از ایشان خبر داد.
از سوی دیگر «جامعه روحانیت مبارز» (جناح راست) با توجه به این که هاشمی رفسنجانی از اعضای برجسته آن به شمار می رفت، و لیکن قرابت و نزدیکی دیدگاه های هاشمی به جناح راست و پذیرش آن نوع اقتصادی که جناح راست آن را همواره مطرح می کرد، از ایشان حمایت نمود. اما در انتخابات ریاست جمهوری سال۷۲ ، جریان یکپارچه حامی هاشمی در قالب گروه های سیاسی مختلف صف آرایی انتقادی داشتند.
در این انتخابات اکثر تشکل های جناح راست از هاشمی حمایت کردند. جامعه روحانیت که هاشمی از اعضای شورای مرکزی اش بود به حمایت از هاشمی پرداخت. جامعه مدرسین اعلام کردکه هاشمی را ارجح می داند. حبیب الله عسگراولادی دبیرکل جمعیت موتلفه اسلامی نیز حمایت حزب متبوعش را از هاشمی اعلام کرد. اما در سوی دیگر، جناح چپ یا سکوت کردند یا به انتقاد از هاشمی پرداختند. برای مثال بهزاد نبوی از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب در اظهارنظری انتخابات را تشریفاتی خواند که در آن بُرد هاشمی مسجل است.
جناح و تشکل ها، زیر سایه چهره های شاخص
در جریان انتخابات سال۷۶ ، مجددا گروه های سیاسی حول محور سیدمحمدخاتمی و علی اکبر ناطق نوری صف آرایی کردند.مهمرین وجه تمایز این انتخابات نسبت به دوره های بعد و قبل خود، انتحاد و همگرایی جریان های سیاسی در حمایت از نامزد سیاسی مورد نظرشان بود. ویژگی این دوره از انتخابات تشکیل جبهه متحد اصلاحات شامل کلیه احزاب اصلاح طلب بود که پیروزی خاتمی را به دنبال داشت.
بررسی روند تعداد افراد ثبت نام کننده در انتخابات نشان داد که تعداد افرادی که خود را واجد شرایط نامزدی ریاست جمهوری می دانستند در این دوره به نحو شگفت انگیزی افزایش یافت. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۰ ، ۸۱۴ نفر ثبت نام کردند که ۱۰ نفر از آنها مورد تایید شورای نگهبان قرار گرفتند اما در این دوره نیز احزاب اصلاح طلب با حمایت یکپارچه از سیدمحمدخاتمی به او رای دادند.
با مرور انتخابات های سال ۸۴ و ۸۸ در می یابیم ، گذار احزاب سیاسی در ایران از همگرایی به واگرایی پیش رفته است.اگر تکثر را یکی از نشانه های جامعه دموکراتیک بدانیم اما تکثر احزاب در ایران به دلیل وابستگی به جریان های قدرت متعلق به قدرت که فاقد استقلال مالی هستند ، احزاب را در پیوند با قدرت سیاسی نگه داشته و منافع جامعه را با منافع صاحبان قدرت پیوند می زند.
انتخابات سال ۸۴ که با پیروزی احمدی نژاد به پایان رسید نمونه ای از تکثر احزاب اصلاح طلب به مثابه واگرایی سیاسی بود که به پیروزی احمدی نژاد به عنوان تنها نامزد مورد حمایت اصولگرایان نوگرا تبدیل شد. اصولگرایان با شعارهای عدالت طلبانه در این دوره از انتخابات و با بازسازی تشکیلاتی و رسانه ای توانستند ، انگاره های گفتمان اصولگرایی را در ذیل گفتمان انقلاب صورتبندی کرده و اولین بار با ایجاد دوقطبی معنایی، پیروزی احمدی نژاد را رقم بزنند.
اگرچه پیامدهای دوقطبی انتخابات ۸۴ در سال ۸۸ به افزایش مشارکت در انتخابات برای تغییر وضعیت موجود تبدیل شد ، اما در این دور از انتخابات، همگرایی قدرتمند احزاب سیاسی و جامعه مدنی در یک سو و در سوی دیگر انطباق قدرت احزاب اصولگرا با جریان های قدرت نظام سیاسی ، نتواسنت نقش سازنده ایفا کند و به واگرایی مخربی در صحنه سیاست ایران تبدیل شد.
در این انتخابات، نقش شبکه های اجتماعی مجازی به عنوان مرجعیت آگاهی سیاسی ایرانیان و نهاد تصمیم ساز مجازی ، ظهور کرد. ظهور فیسبوک و توئیتر در این انتخابات ، نقش شبکه های اجتماعی را بیش از پیش به عنوان یکی از گروه های مرجع مهم در کنشگری ایرانیان برجسته ساخت. همین روند در انتخابات های سال ۹۲ و ۹۶ تکرار شد و از نقش جریان های سیاسی کاسته و گروه های سیاسی در قامت یک فرد بروز و ظهور داشتند و این شبکه های اجتماعی بودند که بازنمایی های معنایی از جریان های سیاسی را بر عهده داشتند.
تغییر مرجعیت سیاسی از گروه ها به افراد
بررسی روند ایفا گری نقش افراد و گروه ها و احزاب سیاسی در دوره های مختلف انتخابات های بعد از سال ۶۸ نشان می دهد ، مرجعیت سیاسی از گروه ها به افراد منتقل شده و به مرور و تحت تاثیر برهم کنش های نهادهای قدرت نظام سیاسی و جامعه مدنی که اوج آن را در فاصله سال های ۸۴ تا ۹۶ شاهد بودیم ، گروه ها و احزاب سیاسی به تدریج در جامعه ایرانی تضعیف شده و در سالهای گذشته این چهره های سیاسی و نیز روشنفکران و حتی شخصیت های شناخته شده هنری و ورزشی بودند که نقش بسیج کنندگی را ایفا می کردند.
سیدمحمدخاتمی، کناره گیری از صحنه عملیاتی سیاست
برخی نخبگان سیاسی در سال های گذشته از صحنه سیاست کناره گیری کردند. چهره هایی که روزی با مقبولیت گسترده مردمی در صحنه سیاست حضور داشته و سالیان طولانی عهده دار مسئولیت های متعددی در جمهوری اسلامی بودند. حالا بعد از اتمام دوره مسئولیت با فاصله گرفتن از ساختار تصمیم سازی رسمی در کشور ،خود را بازنشسته کرده اند.
کناره گیری سیدمحمدخاتمی از صحنه عملیاتی سیاست ، خبری بود که در هفته گذشته با واکنش های زیادی مواجه شد.محمدرضا خاتمی در مصاحبه ای گفت « آقای خاتمی به مقامات کشور و دوستانشان گفتند که دیگر وارد صحنه عملیاتی سیاست نخواهند شد». خاتمی تنها سیاستمداری نبوده که در این سالها از سیاست کناره گیری کرده است. از ابتکار عمل های او در صحنه بین الملل، ایده گفتگوی تمدن ها بود اما در صحنه داخلی کشور، همواره بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال۸۴ که به پیروزی محمود احمدی نژاد انجامید ، به عنوان یکی از مهمترین رهبران گفتمان اصلاح طلبی فعالیت می کرد.
ناطق نوری ، حاشیه نشین میدان سیاست
کمی دورتر ، علی اکبر ناطق نوری بود که در ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ به گفته خودش به دلیل حمایت از حسن روحانی از ریاست بازرسی دفتر رهبری استعفا کرد اما نه در آن انتخابات و نه در سایر کنش های سیاسی، اظهار نظری از او دیده نشد. اگرچه ناطق نوری در سال های پیش تر و بعد از انتخابات سال۷۶ که پیروز آن سیدمحمدخاتمی بود، با پیشنهاد اصولگرایان ریاست شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی شد و در سال ۱۳۷۷ با ابتکار خود بین المجالس کشورهای اسلامی را تأسیس کرد. اگرچه نام ناطق نوری در هنگامه های انتخابات یا در نقدهای رادیکال جریان های عدالتخواه شنیده می شد اما بجز بیانیه های تکذیب و حضور آرام در جلسات غیررسمی ، خبری از فعالیت های هدفمند او شنیده نشد.
دایره وسیع مرجعیت زدایی ملی
این دو نمونه ، از مهمترین چهره هایی هستند که در صحنه سیاست بعد از انقلاب اسلامی حائز دو ویژگی مهم بودند . از یک سو در دوره ای بیشترین میزان رای مردم برای تصدی مسئولیت ها عالی نظام را بر عهده داشتند و دیگر آنکه متاثر از مشروعیت مردمی، به رکن مهم جریان های سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب تبدیل شدند. اگر خاتمی و ناطق نوری را نمونه هایی از نخبگانی بدانیم که به دلایلی آمیخته به میل و اجبار از صحنه سیاست ایران کناره گیری کردند.
البته ، این وضعیت ، منحصر به خاتمی و ناطق نوری نیست ، کافی است فرجام سیاسی آنان که در دو قوه انتخابی مجریه و مقننه ، در راس بودند مرور و وضعیت فعلی آنان در سپهر سیاست کشور را به یاد آوریم تا متوجه شویم ، دایره مرجعیت زدایی ملی چقدر گسترده است و تیزی آن تا چه حد است که حتی سران قوا را هم، فارغ از تنوع گرایش های سیاسی شان از پیامدهای تند آن در امان نیستند .
جامعه بی سر
اکنون و درپی ضعف مقبولیت اجتماعی چهره ها و گروه های مرجع ، از سویی و مهندسی های انتخاباتی ، از سوی دیگر، ایران با پدیده قدرت یابی فعالان سیاسی مواجه شده که نه مقبولیت مردمی گسترده ، نه پشتوانه گروه های مرجع و نه کارنامه سیاسی / عملکردی چشمگیری دارند.
این واقعیت ، شاید خوشایند برخی باشد اما پیامدهای تلخ خود را در گردنه هایی مانند نیاز به وحدت ملی یا اعتراضات گسترده خیابانی نشان داده و خواهد داد. در غیاب گروه ها و چهره های مرجع سیاسی و غیرسیاسی ، بازیگردانی تحولات مهم کشور تحت کنترل شبکه های اجتماعی قرار گرفته و می گیرد که باوجود مزایای فراوان ، از ظرفیت میدانداری هیجانی ها یا مغرضان برخوردار است و نتیجه نسخه پیچی های آنان ، الزاما با منافع ملی منطبق نیست و در نبود یا ضعف هوشیاری ملی ، می توانند راهبر جامعه بی سر شوند و ایران و ایرانی را به بیراهه و حتی پرتگاه هدایت کنند.