اگر کسی خود را چنان که هست، پذیرفته باشد و با خود به سازگاری رسیده باشد، با دیگران نیز از سرِ سازش برخواهد آمد و آنان را با همه بد و خوبشان پذیرا خواهد بود؛ نام چنین رفتاری، مهرورزی به خود و دیگران است؛ مهم نیست که دوستت دارم را بر زبان بیاورید، اگر به کسی مهربان باشید، درک خواهد کرد که دوستش دارید.
درکِ نیازِ مادی دیگران، بدون اهمیتدادن به خواهش روحی و احساسشان، نه این که خوبی نیست، بلکه ستم است، ستم به خود و دیگران. اینگونه نیروی مهرورزی ما میخشکد و دور-و-بریها از ما ناامید خواهند شد.
گرایش به شریفبودن، ابراز خوبی، خودایستایی، خودبنیادی، داشتن آرامش درونی و بالندگی، بستگی به این دارد که از خانواده خود، چقدر نوازش، نرمش و بزرگواری دیده باشیم. کسی که مزه مهر را نچشیده باشد، تضادهای درونیش وی را از مهرورزی به دیگران باز میدارد.
چرا افسوس
بهتر است افسوس نخوریم که چرا بهتر از این نیستیم. خداوند ما را در همین جایگاهی که هستیم، دوست دارد و نیاز نیست در افسوس کاملترشدن بسر ببریم. دوستداشتن خود و پذیرفتن خویش، بهمعنای خودخواهی نبود پیشرفت نیست؛ اگر انسان، ضعفهای خویش را بپذیرد و خود را سرزنش نکند، گونهای بالندگیاست؛ چنین انسانی، بیگمان میتواند از خودگذشتگی داشته باشد و حتی در برابر نامهربانی، مهر بورزد؛ اگر بتوان همه انسانها را به این درجه از بزرگواری رساند که در هر وضعیتی، مهر بورزند و پارهای از وجود گرم خود به دیگران ببخشند، گامهای بزرگی در جامعه، برداشته خواهد شد.
مهربانبودن و پرهیز از خشونت، یک نردبان نیست که ما را به سوی تکامل ببرد، بلکه مسیریست که ما را در ادامه معنابخشی به زندگی خویش، یاری میرساند، زیباییِ مهربخشیِ بیشرط نیز در سیالیتاش نهفته است؛ ممکن است نتوان تنشها را در جامعه از میان برداشت اما میتوان در برابر تنشزاییها خشونت نورزید.
پرهیز از خشونت
آموزههای یک پیشوای هندی این بوده است که اگر خشونت میبینید، خشونت نورزید، بلکه روی زمین بنشیند. وی میگفت هرگز نباید راهکار اختلافات را در خشونت جیست.
مهرورزی، گونهای نیکوکاری است که پیامدش شادی خواهد بود. انسانی که از تنش درون، رهایی یافته است، از پس تنشهای بیرون نیز برخواهد آمد. رواداری و خویشتنداری، حقیقتیست که انسانها در پیروی از آن ناگزیرند. به جای فرستادن تازیانه سرکوفت به سوی دور-و-بریها و افراد خانواده، بهتر است به سخنها گوش فرا داده شود.
مهرورزی، یکی از شیرین ترین و دلپذیرترین مفاهیم و واژههای زندگی بشر است. دوستداشتن و محبوببودن ، هر دو، مورد علاقه انسانهااست. مهرورزی، نه تنها در روابط انسانی، دارای ارزش است، بلکه ریشه مهرورزی، ارتباطگرفتن با خداوند مهرورز نیز هست. یکی از ویژگی های انسان ها، مهرورزی نسبت به یکدیگر است؛ هرکسی دوست دارد از دیگران مهربانی ببیند و خودش نیز به دیگران مهر بورزد.
مهرورزی، به معنای دوستی و مهربانی، مفهومی گسترده است؛ مجموعه ای ارزشمند از خوبی ها که در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگران به آن نیاز داریم. رواداری، نیکی و نیکوکاری، خوشرویی و خوشخویی، مدارا و سازش، چشمپوشی و گذشت، خویشتنداری و پرهیز از خشونت، فروتنی و خاکساری، از نمودهای مهراندیشی به شمار میرود.
گردآوری و پرهیز از پراکندگی
حجتالاسلام عباس توان-استاد فلسفه و اخلاق دانشگاه باهنر، در گفتگو با خبرنگار روزنامه اطلاعات میگوید: مهرورزی، نیاز جامعه امروز مااست. اگر خشونت در زندگی و جامعه به کار برده شود و هدف را با خشونت جلو ببریم، همه پراکنده خواهند شد. اخلاق مهرورزی با طبع انسان سازگاری دارد و هر رفتاری باید با طبع انسانها همخوانی داشته باشد.
در جامعه امروز ما متأسفانه، اخلاق و مسائل مربوط به آن کمتر مورد توجه است و در مباحث اخلاقی و فرهنگی، به این مهم چندان توجه نمیشود. ابزار زور و خشونت، مسیر اصلی نیست و با زور نمیشود از ارزشها سخن گفت.
باور به ارزشها، امری قلبی است و انسان باید قلباً چیزی را قبول داشته باشد و بپذیرد و از نظر قلبی و طبعی، به آن عمل کند. نمیتوان افراد جامعه را با زور و فشار، متقاعد ساخت چرا که اثر عکس دارد و موضعگیری به وجود می آید.
اخلاق یعنی خلق؛ و هر آدمی، ظاهری دارد که خلق وی است؛ اما خلق، مربوط به باطن است و اخلاق از خصلتهای باطنی است، یعنی مجموعه خصلتهایی که در انسانها نهادینه شده است. برای پیروی از رفتار و گفتار ناشی از درون انسان، باید در مورد فضیلتها، کار فرهنگی در جامعه انجام گیرد.
اگر بخواهیم جامعهای سالم داشته باشیم، باید افراد جامعه، متعهد و مسئولیتپذیر و قانونمند باشند؛ بیگمان، مشکلات با این روش کمتر خواهد شد. خودمان پیرو خصلتهای اخلاقی باشیم تا به شکلی عملی، اخلاق نیکو را رواج دهیم.
در خانوادهها هم تعلیم و تربیت رو به افول گذاشته است و عصبانیت و خشونت و بیادبی، نشان میدهد بیشتر بخشهای جامعه از نظر اخلاقی، سالم نیست و ضرورت دارد اندیشمندان در رسانهها به آن بپردازند.
اکثریت مردم جهان، پیرو یک فلسفه هستند و آن این که معتقد به اخلاقاند، چون اخلاق نیکو در فطرت همه انسانها ریشه دارد. همین پیروی همگانی، گواهیدهنده است که یکسری مسائل خوب است و یکسری بد. پس انسان به سمت بدی تمایل ندارد.
بعضی از انسانها اخلاق را از مقوله زیباییشناسی معرفی میکنند؛ اما اخلاق فراتر از آن است، چرا که اخلاق همیشه زیباست. بسیاری هم از بعد عاطفی میگویند که هر کاری اگر از دایره خود بیرون باشد و گامی به سود دیگران باشد، اخلاقی شمرده میشود.
اما متأسفانه، انسان امروز، از عاطفه و احساسات نیکو، بهره کمتری برده است. اگر انسانها بپذیرند که هرکاری، اگر عقلانی باشد، اخلاقی است، کمتر به بیراهه خواهند رفت. هرکاری اگر کمک کند به حفظ جامعه عاطفی و اخلاقی، بیگمان نیکو خواهد بود.
جامعه ای پسندیده و خوب است که برای همه انسانهای شهروند و باشندگان و ساکنان خوب باشد؛ اگر اخلاق نیکو نهادینه شود، جامعه از بسیاری از آسیبها و افسردگیها نجات خواهد یافت. تبسم، پله اول مهربانی است و گرهگشای بسیاری از آسیب های اجتماعی و تأثیر بسیار مثبتی دارد. در بسیاری از کشورها، خنده و خوشرویی را به عنوان یک اصل تربیتی، در اکثر مراکز آموزشی درس می دهند.
اخلاق نیکو در همه جوامع، ترویج میشود و همه رعایت میکنند؛ هر کاری اگر کمک کند که جامعه بهتری داشته باشیم، بیگمان عملی اخلاقی است. کنترلهای رسمی در جامعه، مؤثر نیست و جواب نمیدهد و یک اثر موقتی خواهد داشت و نتیجه عکس دارد؛ لذا باید با روش درست، جامعه را به سمت نیکویی برد؛ با توجه به این که معلمان در یک جامعه، نقش بسیار مؤثری دارند، باید اخلاق حرفه ای در این قشر، مورد توجه و تاکید قرار گیرد.
اخلاق حرفهای در هر شغل، همراه با آموزه های اخلاق متناسب با آن شغل باید مطرح شود؛ دانش آموزان را باید اخلاقمدار بار آورد و به صبر و حوصله و رازداری سفارش کرد. صفاتی در انسان وجود دارد که پایه همه مسائل خوب مانند صداقت، رازداری و انصاف است.
استاد توان در پایان میگوید: بهترین روش، محبت است و از محبت، خارها گل میشود. مهربانی، این هدیه خداوند میتواند در راه رسیدن به اهداف، ما را یاری دهد. در جامعهای اگر رذیلت ها به جای فضیلت ها نشسته باشد، دیگر از محبت، کاری بر نمی آید. اگر بخواهیم جامعهای سالم و به دور از اختلاف و آسیب اجتماعی داشته باشیم باید سلایق دیگران را محترم بشمریم و فرهنگ اقوام را پذیرا باشیم و با محبت و مهرورزی به یکدیگر، در راه سعادت قدم بگذاریم.
کوشش در مسیر الگو
اگر مهرورزی درست هدایت شود، نقش تعیینکنندهای در سرنوشت انسانها دارد، زیرا تأمینکننده امنیت روحی و روانی انسان در مواجهه با مشکلات فردی و اجتماعی است. متأسفانه با این که همه آدمیان، تشنه محبتاند، بعضی آن را بیاهمیت میدانند.
بررسیهای روانشناختی نشان داده است که عامل مؤثر در سلامت و رشد روانی و شخصیتی فرزند، مهرورزی به اوست؛ بیتوجهی به این نیاز اساسی، دلیل اصلی ناهنجاریها و نابسامانیهای روانی در جامعه است.
بر اساس تحقیقات انجامشده، یکی از علل مهم جرم و بزهکاری فرزندان، کمبود محبت است. یک روانشناس در تبیین نظریه یگانگی عاطفی میگوید، وقتی فرزند، به الگویی محبوب، علاقهمند میشود، تلاش میکند وجود خود را متصل به صفات او کند و از خود، رفتاری نشان دهد که مورد تأیید آن الگو باشد.
یک دانشمند علوم تربیتی میگوید، محبت را اساس کار خود قرار دهیم و از انضباط خشک و توأم با خشونت بپرهیزیم. عشق و محبت، پایه و اساس همیشگی تربیت است؛ بدونعشق و محبت، قوای فیزیکی و عقلانی انسان، رشد طبیعی نخواهد داشت.
اینک ثابت شده است که عامل بسیاری از عقدههای روانی مانند احساس خودکمبینی، کمرویی، بدگمانی، زودرنجی و خیالبافی، کمبود محبت و ناخشنودی از برآوردنشدن نیازهای انسان است.
مهرورزی از جمله مؤلفه هایی استکه برای بهبود بهداشت روانی، از کودکی نیاز به پرورش دارد و با توجه به جایگاه نوجوانان و نقش آنان در آینده جامعه، باید به پرورش فرزند از نوجوانی توجه کرد که در مواجهه بیشتر با جامعه قرار دارد، زیرا پیشرفت همهجانبه و پایدار هر جامعه، نیازمند وجود انسانهای متعهد، خلاق، کارآمد، منضبط، دارای انگیزه، امیدوار، فعال و درستکار است که در حرکت جامعه بهسوی پیشرفت موردنظر، نقش اساسی ایفا میکنند؛ بنابراین اگر پایه درستی از آن در شالوده خانواده ساخته شود، سلامت روانی بالاتری در آینده زندگی افراد، به ارمغان خواهد آورد.
جامعه انسانی، بر اساس اصول و قواعد خاصی که شاید بتوان گفت همیشه ثابت و یکسان است، ساخته شده است و محبت و روابط انسانی یکی از این اصول مهم و سازنده در جامعه است. جامعهای که ساختار فکری آن بر پایه محبت و مهرورزی بنا شده باشد، بدون شک در برابر توفان حوادث، کمتر آسیب میبیند و در صورت بروز مشکلات و ناملایمات، مانند درختی که تنها شاخ و برگهایش شکسته، دوباره میبالد.
واقعیتهای تاریخی و اجتماعی، گویای این حقیقت است که گاه تمدن و جوامعی بوده اند که به دلیل بریدن پیوند دوستی و محبت با سایر همنوعان خود و بهدنبال آن، ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران، راه نیستی و نابودی طی کرده و از صفحه روزگار و تاریخ محو شده اند.
بزرگزادگی در دارامندیِ درونی
برخی در تصورات خود، مهرورزی و اخلاق را در گرو ثروت و مقام قرار میدهند تا اگر دارایی زیاد و پست و شغل مهمی داشتند، آنگاه در رفتار خود، محبت را سرلوحه قرار خواهند داد؛ یا این که ثروت را ، عامل خوشاخلاقی می دانند.
به راستی اگر چنین بود، اکنون باید گروه بزرگی از ثروتمندان دنیا، از اخلاق و منش خوبی برخوردار میبودند؛ اما حتی در فرزندان آنان نیز کمتر بزرگواری دیده میشود. از سوی دیگر چهبسیار افرادی که مال و اموالی ندارند ولی ارتباط آنان با جامعه، خوشاخلاقی و محبت و سازگاری است. اساسا در نوع تربیت و رفتار خود، باید اخلاق و محبت و صمیمت را مورد توجه قرار داد که سبب سعادتمندی و گذر از سختیها خواهد بود؛ اما یک بداخلاق، حتی تاثیر رفتارهای نیکوی خود را نیز برباد فنا میدهد.
اخلاق خوش، واگیر دارد و بر دیگران تأثیر میگذارد؛ در زندگی مشترک نیز برخورد بزرگوارانه از سوی زن و مرد، آرامش و تعادل روحی و روانی به همراه میآورد. انسان، خواهناخواه، تا اندازهای در سایه احساساتش است؛ هرچقدر هم خشن و سختگیر باشیم، باز هم در برابر محبت ها و گذشت ها، شرمنده خواهیم بود و تسلیم خواهیم شد.
همچنین، بنیان خانواده که مهم ترین عامل در ساختار شخصیت افراد است، باید همچون دژی مستحکم در برابر انحرافات، لغزش ها و آفتها و آسیب های مهم اجتماعی تقویت شود و ارتباط اعضای آن بر اساس از خودگذشتگی و ارتباط قلبی، استحکام یابد.
بیشتر آدمها دوست دارند کیش شخصیت بیابند و پیوسته به سوی بالندگی هرچه بیشتر گام بردارند؛ بسیاری از آنان در پی یافتن مونس و همدم، موفق میشوند به کیش شخصیت خود شکل ببخشند و به سمت کاملشدن بروند. در همین مسیر است که شخصیتهای برجسته برایش جذابیت مییابند و الگوهای زندگیش میشوند.
کارکرد و نقش انسانهای بالنده در خانواده، رهبانی از کانون خانواده است. آنان با این درک که افراد خانواده، نیاز دارند هرچه بیشتر مهر ببینند، میکوشند با تقویت غریزه همدلی، به درک آنان برسند.
انسان بالنده میداند با گفتوگوی دوستانه می تواند به ارتباط خانوادگی، استواری و پایداری بیشتری ببخشد. این شیوه کارآمد، یعنی جایگزینی گفتوگو به جای تنش، میتواند فضایی جذاب در خانه ایجاد کند و بر روحیه فرزندان تاثیر مثبت بگذارد.
با گفتوگو، میتوان بر کژتابیها چیره شد و به ناآرامها، آرامش بخشید. البته این مهم بهدست نمیآید مگر در سایه رواداری و خودداربودن. از کوره بهدر رفتن، آسان اما از کوه خشم به سلامت گذرکردن، بسیار سخت است. انسان بالنده، به جای ایرادگرفتن و مچگیری و کوچکشمردن دیگران، میکوشد به اندیشه و افکار کسان خود نزدیک شود، طبیعتشان را دریابد و با نرمخویی، در آنان نفوذ کند و تغییرشان دهد.
مهارت در سخن رو در رو
نخستین مهرورزیها میتواند در سخنگفتنمان بازتاب یابد. برای برقراری یک ارتباط دوستانه، باید در دسترس بود. اگر همیشه درگیر کار باشیم، دیگر در دسترس نیستیم و هر روز شکاف میان ما و دور- و-بریها بیشتر خواهد شد و به مرور، وضعیتی پیش میآید که همکاران، دوستان، فامیل، افراد خانواده، احساس میکنند نمیتوانند ارتباط درستی با ما داشته باشند.
با دیگران باید با گویش دوستانه، گپ زد و در ارتباط با آنان، لبخند بر لب داشت؛ اگر در دژ آج بهسر ببریم، به اندازهای خود را بزرگ میبینیم که مورچگان را هیچ نمیبینیم.
تکاندادن سر در برابر دیگران، دوست و افراد خانواده، گونهای فهم را میرساند، یعنی من تو را میفهمم.
«بردباری» گونهای چشمبهراه بودن است، چشم به راه این که سرانجام، دوستی و همکاری و عشق از راه خواهد رسید.
«فروتنی» در برابر افراد خانواده و جامعه، سبب توجه دیگران به ما خواهد شد.
«مهارت گوشدادن» سبب میشود که افراد خانواده احساس کنند، چقدر سخنشان شنیدنی است.
«بزرگکردن فرزند خانواده» با این جمله که(تو انسان فهمیدهای هستی) سبب میشود، احساس بد فرزندی که در برابر ما، خود را کوچک میبیند، از میان برود.
«مهارت در گپزدن» نشانگر اهمیتدادن به شنونده است؛ یعنی شما برای همسخنی با فرزند خود، زمان گذاشتهاید و بسیار اندیشیدهاید که چه بگویید. بهتر است یک گفتوگوی درونخانگی، برای ما همانند شرکت در یک سخنرانی، اهمیت داشته باشد.
اگر حرف نقره باشد، سکوت طلاست. در جایی که باید گوش کنیم، سخن نگوییم و در جایی که باید سخن بگوییم، سرمان را نخارانیم و وانمود نکنیم که خستهایم.
بخشش در گفتوگو، سبب میشود گذشت ببینید. پس فرمان ندهیم و داوری را برای خداوند بگذاریم. اگر رنجیدهایم، برداشت شتابزدهای از سخن دیگری نداشته باشیم بلکه در آرامش، از وی بخواهیم سخنش را بازتر کند.
با گوشهوکنایه گپزدن، سرانجام به یکدندگی و هیاهو میکشد. نشست با دوستان و افراد خانواده، جای مسخرهکردن نیست؛ با پستکردن دیگران، ما بالا نمیآییم. خواسته خود از دیگران، بهروشنی بیان کنیم. یکجوری گپ نزنیم که سه تن از سخن ما، سه برداشت متفاوت داشته باشند.
خانه، مکان آرامش است؛ خانواده آرام آن است که بتواند با یکدیگر به درستی و زیبا گپ بزنند و بدون تنش، چالشها و گلهها را بیان دارند تا در درازمدت، در گلو، گره نشود.