گفتگوبا زنده یاد حاج اسماعیل طاهریان از مدیران آموزش و پرورش تربت حیدریه (بخش پایانی) کاظم خطیبی

در سه قسمت گذشته در خصوص زندگینامه روانشاد حاج اسماعیل طاهریان مطالبی ارایه شد در این قسمت از اطلاعات ایشان در مورد تربت حیدریه و شخصیت های فرهنگی این شهر مطالبی تهیه شده که ملاحظه خواهید نمود آقای طاهریان در گفتگوی خود با خانم فاطمه رضایی که از همشهریان محقق ما در حوزه فرهنگی  تحقیقی در باره آموزش و پرورش خراسان انجام دادند در خصوص شخصیتهایی مانند میرزای سهیلی ، و زنده یاد حسینعلی راشد مواردی را میگویند که شنیدنی است ایشان در خصوص زنده یاد نحوی می گوید در زمانهایی که دانشمند همشهریمان زنده یاد حسینعلی راشد به تربت حیدریه برای دیدار فامیل خود می آمدند بعضی از اوقات بمناسبتهایی در مسجد جامع  برای  عموم مردم سخنرانی می کردند در یکی از این مجالس که منهم حضور داشتم اتفاقی مهم رویداد و آنهم بدلیل تعداد زیاد شرکت کننده در مجلس  بود ،وقتی استاد نحوی وارد مراسم شد ودر قسمت پائین مجلس نشست و پس از چند لحظه ما شاهد این بودیم که آقای راشد از منبر پائین آمد و به طرف ایشان رفت و زمانیکه آقای نحوی را دید شروع کرد به بوسیدن دست ایشان و حرمت شاگردی و استادی را بجا آورد و همه مردم متوجه شخصیت این دو بزرگوار شدند روحشان شاد چون همانطوریکه می دانید ایشان استاد حسینعلی راشد بودند و جالب است بدانید ایشان  خیلی خوش خط بود و من بدلیل اینکه پدرم هم خط خوبی داشت و ایشان هم مرا تشویق می کرد خط خوبی داشتم  و قدر شناسی مردم تربت حیدریه هم در آن موقع خیلی خوب بود چون زمانیکه ایشان فوت نمودند تمام شهر به تعطیلی کشیده شد و مردم در مراسمش شرکت کردند بیاد دارم وقتی اتوبوس مسافر بری که آن زمان از شرکت ترانسپورت به مدیریت آقای فرهنگ بود موقعی که وارد تربت میشود سئوال می کنند چه شده یک نفر میگوید آقا پدر فرهنگ تربت درگذشته است که اول نگران  خانواده فرهنگ می شوند و لی بعد متوجه می شوند که مقصودشان در گذشت آقای نحوی  است که به واقع هم پدر فرهنگ این شهر بوده است .

وی همچنین از میرزای سهیلی که بزرگ خاندان خانواده سهیلی است خاطراتی را بیان مینماید که سهیلیها هم به فرهنگ این شهر خدمت فراوان نموده اند چه از زمانیکه با همکاری ایشان و خانواده ضیاالاطبا و همچنین خاندان قوام نصیری در دایر کردن مدرسه احمدیه که بعد بنام رضائیه تغیر نام داد که حتی فرزند ایشان آقای اسماعیل سهیلی در آن دستان مدیر مدرسه بود و سایر برادران آقای سهیلی هم در فعالیتهای فرهنگی فعال بودند مرحوم اسماعیل سهیلی اولین روزنامه تربت حیدریه  را بنام ستاره قطب را منتشر می کرد ایشان اولین کسی بود جروف چاپی سنگی را به تربت آورد و چاپخانه قطب را راه اندازی نمود و تامرداماه ۱۳۳۲ این روز نامه منتشر می گشت که بدلیل نهضت ملی نفت و کودتای ۲۸ مرداد ماه برعلیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق به تعطیلی کشیده شد و مخالفان دولت مصدق شروع به آتش زدن این چاپخانه کردند و حتی حروف چاپی را در خیابان پرت کرده بودند البته آن موقع چاپخانه سهیلی در محل فعلی بانک سپه بود و بانک ملی فعلی هم شهربانی تربت حیدریه  بود

که بعد از سالهای ۳۲ مجددا این چاپخانه به خیابان منصوریه نزدیک اداره غله تربت حیدریه منتقل گردید

ایشان در خصوص معلم ورزش دوران تحصیلی خود از هاشم شجاعی که فارغ التحصیل در رشته تربیت بدنی از دانشگاه تهران بود سخن می گوید و اشاره می نماید شجاعی از همشهریان خوب تربتی بود که در کشور موفق به مقام  قهرمانی  شنادرشیرجه  شده بود و علاقه خاصی هم به تربت داشت خدایش بیامرزد . و اما زنده یاد طاهریان هم از دورانی که در تربت پیش آهنگی به وجود آمد سخن میگوید که اولین مسئول این سازمان آقای مرتضوی بودند که هم معلم ورزش و هم در کار پیش آهنگی بودند در زمان رضا شاه پیش آهنگی برای دانش آموزان دبستانی هم وجود داشت و بعد ها فقط برای دانش آموزان دبیرستانی بود و آقای صفا پور مسئول سازمان پیش آهنگی بود و زمانیکه من هم تدریس می کردم از طریق سازمان مرکزی پیش آهنگی مرا برای مسئولیت پیش آهنگی تربت حیدریه انتخاب نموده بودند البته در آن زمان برای مراسم و مناسبتهای گوناگون لباس پیش آهنگی می پوشیدیم در آن زمان دختران هم پیش آهنگ بودند و یادم هست در روز ۱۵ اسفند روز درختکاری  دخترها و پسران پیش آهنگ در باغ ملی شروع به کاشتن درخت می کردند و فعالیتهای پیش آهنگی به واقع مانند جمعیت هلال احمر  بود زنده یاد طاهریان از سالهای ۱۳۴۸الی سال ۱۳۵۲ که سمت شهرداری تربت حیدریه عهده دار بود

مطالبی بیان می نماید  وی میگوید در آن موقع شهر تربت حیدریه دارای دو چالش بزرگ بود که اولی مشکل برق بود و دومی اسفالت خیابانهای اصلی شهر در آن زمان ریاست شورای شهر تربت حیدریه را زنده یاد اسماعیل سهیلی عهده داربود و همچنین حاج صالح آقا شهیدی از خاندان صدر بود که ایشان هم مورد اعتماد مردم  بود

(( اعضای انجمن شهر تربت حیدریه   میرزا عبدالحسین سهیلی – سید ابولقاسم هاشمی –(( معاون انجمن شهر )) حاج صالح شهیدی – وهاب محمودیان – حاج رضا احمدیان – حاج سید علی بهشتی منشی شورای شهر بود))

سر انجام از من خواستند که سمت شهردار این شهر را عهده دار شوم آن موقع حقوق شهردار کمتر از حقوقی بود که من در آموزش و پرورش دریافت می کردم و جالب است بدانید اعضای انجمن شهر تربت برای هر جلسه که در آن شرکت می کردند مبلغ ۵۰ تومان دریافت می نمودندو به واقع شهرداری بودجه ای نداشت بدان صورت و لذا یکی از شروط من این بود که من در حال حاضر ۲۵۰۰ تومان حقوق می گیرم و اگر شورا با این موافقت دارد من این مسئولیت را می پذیرم که خوشبختانه این موضوع مورد موافقت شورا قرار گرفت و من در شهرداری کار را شروع کردم من شهرداری را از یک آقایی که بنام طالبی که کفیل شهردار قبلی بود تحویل گرفتم البته شهردار قبلی آقای آذرخشی بود . اولین مشکلی که در شهر بود مسئله برق بود ما در آن دوره سه کارخانه برق داشتیم که عبارت بودند از برق ذالفقاری که اولین کارخانه برق در تربت حیدریه بود که توسط حاج عبدالکریم ذالفقاری   سال ۱۳۱۰درکوچه اول بازار گمرک بود که باغ و منزل شخص وی هم در همان محل بود تاسیس شد((در ابتدا ایشان با همکاری حاج ملاهادی سبزواری در کاروانسرای باغ گلشن و کاروانسرایخواجه ابراهیم کارخانه براه انداختند ودر معابرشهر تضر عداد۳۴ تیر برق نصب شد که تانیمه شب روشنایی داشت  اما برخلاف انتظار مردم شهر از وجود برق استقبال نکردند. شایع بودکه هرکس زیر نور برق نماز بخواند فعل حرام انجام داده و چون اداره حکومتی و ادارات دولتی چیزی بابت برق خیابانها پرداخت نمی کردند ،آن مرحومانشدیدا” متضررشدند و با اینکه  برای تبلیع حاضر بودند به خانه های مردم برق مجانی بدهند تا از مزایای آن بهرهمند شوند ولی باز هم بی نتیجه بود سال ۱۳۰۶ش سر انجام به این نتیجه رسیدند که به خانه های علما و مساجدبرق مجانی بدهند و سپس مومنین ازتهران و نجف موضوع را استفتاء کردند عاقبت به قبول برق شدند وسر انجام مردم در سال ۱۳۱۰  نیروی برق به خانه های مردم تربت حیدریه راه یافت برق شهر تا پاسی از شب روشن بود و حدود نیمه شب خاموش می شد لذا روزها در شهر برق وجود نداشت  شبها رادیو دهلی دوساعت برنامه داشت وصدای رادیو تهران به  تربت نمی رسید ضمنا تعدا معدودی از مردم تربت دارای رادیو بودند زیرا بسیاری از مردم داشتن رادیو را به علت وجود موسیقی خلاف شرع می دانستندبرگرفته از کتاب قند و قرو  ت نوشته زنده یاد مهدی تهرانچی ))

بعدا کارخانه برق نور بود که متعلق به آقای تربتی بود و در اخر برق الکتریک که متعلق به آقای ضیا قوام نصیری بود که امتیاز برق در آن زمان برای مصرف کنندگان برابر ۱۰۰۰ تومان بود و اغلب این سه شرکت برای آوردن برق سراسری به تربت مقاومت می کردند و در آن زمان آقای قوام نصیری و آقای تربتی با توجه به قدرت آقای دکتر علوی که خواهر آقای عماد تربتی خانمش بود اعمال نفوذ می کردند و این کار سخت بود و مدتها بود که این مشکل وجود داشت در آن زمان من ابتدابا تماسهای مستمری که با  استاندار  خراسان زنده یاد پیرنیا که از خانوادههای مشیر الدوله بودند داشتم توانستم  با  همکاری ایشان  موفق شوم برق سراسری را به تربت حیدریه آورده و اولین امتیاز آن را برای خودم خریداری نمایم که شماره آن یک است و از آن به بعد این شرکتها بتدریج جمع گردیدند .و اما در خصوص اسفالت خیابانهای اصلی تربت باید بگویم در آن موقع واقعا شهرداری در آمدی نداشت و تنها بودجه آن عوارض از کارخانه قند تربت حیدریه بود و عوارض کوره پزی ها ، عوارض جواز کسب و کار ودر آن زمان عوارض جواز ساختمان هم نبود سر انجام آمدیم از محل طلب عوارض کارخانه قند در آن زمان مبلغ ۶ میلیون تومان برای این کار اختصاص یافت و برای مابقی از طریق آقای دکتر مدرسی نماینده مردم تربت حیدریه در مجلس شورای ملی تصمیم گرفتیم با آقای عماد تربتی داشته وهمچنین  آقای دکتر طاهر ضیایی که از فرزندان زنده یاد ضیا الاطبا بودند ودر اطاق بازرگانی تهران بودند یک ملاقاتی داشته باشیم و بر این منوال ما به تهران آمدیم و ملاقاتی داشتیم با آقای دکتر منوچهر اقبال درشرکت ملی نفت ایران  وقتی شروع کردیم به اینکه ما برای اسفالت شهرستان تربت حیدریه قیر نیاز داریم گفت من چند وقت پیش برای اینکار هزار بشکه قیر به فرمانداری موافت کردم و آنها  حتی حمل گردیده است مگر شما چقدر قیر نیاز دارید

خلاصه ما هم آمدیم به تربت حیدریه با آن پول کارخانه قند و این هزار بشکه قیر شروع به اسفالت خیابانهای اصلی شهر کردیم البته مشکل این بود که برای خیابان اصلی شهر یعنی  همان خیابان فردوسی که چون محل عبور و مرور همه وسایل نقلیه عبوری بود خیلی مشکل برای مردم ایجاد کرده بود که مدتها طول کشید تا این اسفالت بخوبی انجام گرفت من این دوخاطره را بیاددارم در آن زمان من سعی کردم اصناف را دعوت کرده و همه آنها را سازماندهی کنم که اگر مشکلی در هر صنفی به وجود آید شهرداری با رئیس همان صنف به گفتگو به نشیند البته تمام این کار ها با حضور مردم در سالن شهرداری صورت می گرفت و همه آنها توجیه می شدند و در حقیقت کار اجتماعی فرهنگی خوبی صورت می گرفت البته پس از دوران مسئولیت شهرداری بدلیل علاقه خاصی که به کار آموزش داشتم مجددا “به کار اصلی خودم آموزش و پرورش برگشتم ودر این حوزه تازمان بازنشستگی انجام وظیفه می کردم  تا اینجا مطالب از نگاه آقای طاهریان بود و حالا از خاطرات سایر همشهریانی که به نوعی با ایشان همکاری داشتند مطالبی برای شناخت شخصیت این همشهری فرهنگی بیان می نمایم .

دکتر سیدعلی سیاسی  که اکنون از استادان دانشگاه شهید بهشتی هستند و از دبیران بنام تربت حیدریه بودندو خود و برادرشان  زنده یاد مهدی آقای سیاسی به فرهنگ این شهر خدمات بی شماری کردند از خصوصیات اخلاقی و سیاست و مدیریت  مرحوم اسما عیل طاهریان در دبیرستانهای زیر نظر ایشان بخوبی یاد می کند و اشاره می نمایند با مدیریت  بسیار قوی که توام با سیاست بود دبیران دبیرستان امیر کبیر را مجذوب خود نموده بود و اجازه نمی داد که کسی به آنها خدای نکرده توهینی روادارد که من خودم شاهد ای نوع برخوردها و سیاستهای موثر ایشان بوده ام  و برایم جالب بود که دیدم ایشان یک روز سپهبد وفا فرمانده کل ارتش دوم ایران را که به تربت حیدریه  رفت و آمد می کرد به دبیرستان امیر کبیر آورد و دانش آموزان را هم در سر کلاس مورد بازدید ایشان قرار گرفت و سپس  همه دانش آموزان در محوطه دبیرستان جمع شدند و سپهبد وفا برای آنها سخنرانی کرد به نظرم ایشان در توسعه فرهنگی برای آموزش و پرورش تربت حیدریه قدمهای موثری برداشته است روانش شاد باد

آقای علی مروج فرزند ارشد آیت اله رجبعلی مروج تربتی که مدتی در دبیرستان امیر کبیر دانش آموز بودند و اکنون از وکلای باز نشسته داگستری در تهران هستند از گذشته زنده یاد اسماعیل طاهریان  در این مورد برایم چنین نقل کردند

در مورد مرحوم جناب اسماعیل طاهریان  از سال اول تا سال پنجم دبیرستان رییس دبیرستان امیر کبیر بودند . یادشان گرامی باد . ناظم دبیرستان هم زنده یاد تیمور قهرمان بود

ترکیب بسیار مناسبی بود . شخصیت طاهریان برخوردار از یک اقتدار درونی و نهادینه بود که مورد حرمت مخاطبین و همه اطراف چه در مدرسه و چه در بیرون ، چه با همکاران و معلمین وچه با دانش آموزان . هیچگاه دیده نمیشد که با دانش آموزی رویارویی کند ویا شاگردان را مورد عتاب قرار دهد. لذا حریم مستحکمی از احترام و متانت پیرامون او وجود داشت .همه آنچه که به محصلین در فضای عمومی مدرسه مربوط میشد به ناظم مدرسه واگذار بود . والحق که این وظیفه هم بخوبی از عهده زنده یاد قهرمان بر میآمد و شاگردان از او حساب میبردند ضمن اینکه ورزشکار هم بود و شاعر وعمدتا اشعار طنز محلی و بومی . و قدرت نظامت او با ورزش ولطافت هنر آمیخته بود .

مرحوم طاهریان توصیه پذیر نبود .هر کس نتیجه تلاش خودرا می دید و برای همه روشن بود . معلمین خوب داشتیم و با سواد و جدی که خود نقش موثر او در سیستم آموزش وپرورش شهرستان و علاقه او به فرهنگ وتربیت صحیح بود .شخصیتی مذهبی داشت و من نشنیده ام که با همکاران نشست و برخاستهای شبانه داشته باشد که به حفظ حریم او کمک میکرد

خاطره شخصی که از او دارم :

درسال دوم یا سوم دبیرستان از درس دینی تجدید شدم که او برآشفته بود بروی من هم نیاورد ولی نگاهش به من مدتی تغییر کرد ولی به داماد ما مرحوم خلیل قاسمیان گفته بود که از هرکسی انتظار میرفت که از این درس تجدید شود الا پسر فلانی . برای پدر من هم احترام فراوانی قائل بود . سال ششم دبیرستان ایشان تغیر کردند وآقای امیر احمدی که رشته تخصصی اش زبان فرانسه بود  رییس دبیرستان امیر کبیر شدند . ازمدرسه ما در آن سال فقط من در دانشگاه پذیرفته شدم که مرحوم طاهریان بسیار خوشحال شده بودند که در سفرهایی به تربت و دیدار با ایشان ابراز کردند .

 همشهری عزیزمان آقای علیرضا بختیاری که از مدیران دبیرستانها بعد از انقلاب در تربت حیدریه هستند و علاقمند به کارهای فرهنگی این شهر بوده و اخیر چند کتاب در حوزه تربت حیدریه بنام آن روزها را به چاپ رسانده اند در فضای مجازی تلگرام هم بنام . @sir_tapiyaz سیر تا پیاز موارد اجتماعی و تاریخی تربت حیدریه را می نگارندویادگار ایشان در خاطره دانش آموزان  دبیرستان راز ی همان مراسم ( روزی بیاد دیروز ) که در سال ۸۸ در دبیرستان رازی برگزار گردید جای تشکر از زحماتی که ایشان در این کار در تاریخ تربت حیدریه بی نظیر بود ایشان هم نظراتشان را در باره زنده یاد طاهریان چنین بیان می کنند .

 

عزیزی گفته بود:

 معلمی شغل نیست ،عشق است، هنر است .اگر به عنوان عشق به آن نگاه می کنی مبارکت باشد ولی اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش کن…

  یکی از رازهای ماندگاری بسیاری  ازمعلمین در ذهن تک تک کسانی که عمری را پشت میز ها و نیمکت ها نشسته اند همین است. بسیاری از مشاغل،  منشأ ء اثر های زیادی در جامعه هستند ولی یکی از علتهای  ماندگاری خاطره بسیاری از معلمین در اذهان،  شاید  همین عاشق بودن معلم نسبت به دانش‌آموز و نسبت به کارش است. اعتقاد با آنچه می‌گوید و پشتکار برای ظهور و بروز آموزه‌ها در رفتار و گفتار و پندار دانش آموز می تواند یکی دیگر از این رازهای ماندگاری باشد . که هیچ صاحب پیشه و شغلی چین اصراری بر بروز راهنمایی های خود در رفتار مشتری یا ارباب رجوع ندارد یکی از این دبیران و مدیران به نامِ تربت( مرحوم حاج اسماعیل طاهریان) است .

مرحوم طاهریان فرزند مرحوم ابراهیم طاهریان معروف به (حاج مرشد قندهاری)  که اصالتاً از مهاجرین قندهار بود و مادروی اصالتاً تبریزی.

 متولد ۱۳۰۵. تحصیلات خود را تا سیکل اول ( کلاس نهم) در تربت ادامه داد و سپس از دانشسرای مقدماتی مشهد دیپلم خودش را اخذ کرد  و به عنوان معلم ابتدایی چند سالی را در دبستانهای قطب و رضاییه (احمدیه سابق) به تدریس مشغول شد .

 در سال ۱۳۳۵ در دو رشته جغرافیا و حقوق دانشسرای عالی تهران و دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود و مدتی به تحصیل در هر دو رشته ادامه می‌دهد. دور بودن محل زندگی از دانشگاهها ، عیالوار بودن و مضافاً اجبار به تدریس در مدارس شبانه تهران،  به او اجازه پیمودن هر دو راه را نمی‌دهد و ناچاراً به تحصیل در دانشسرای عالی بسنده کرده و رشته حقوق را رها می کند.

 شور، پشتکار و مدیریت  وی ، مسئولین را اجازه نمی‌دهد تا مرحوم طاهریان را تنها با کلاس هایش رها کنند. معاونت دبیرستان قطب و سپس مسئولیت راه اندازی  دبیرستان امیرکبیر از نقطه صفر بر دوش وی گذاشته می شود. . یکی ازویژگیهای بارز این مرحوم،  پایبندی شدید وی به نظم   و پرستیژ یک معلم و دانش آموز بود .و دراین راه گاه هزینه زیادی هم پرداخت میکرد.

 متاسفانه گاه شاهد هستیم  عده ایی از معلمین واولیای عزیز به بهانه همین نپرداختن هزینه ، ازکنار بسیار ی از رفتارهای دون شان دانش آموزیا فرزند خود به راحتی می گذرند . طرز پوشش، آداب معاشرت ، طریقه سخن گفتن ، قدم برداشتن وحتی یک خوش و بش و احوالپرسی ساده… به نظر آنها موارد مهمی نیستندکه جوان باید آنها را بیاموزد .وبعد از مدتی،  ثمره این بی توجهی، عده ایی جوان بی اطلاع از آداب معاشرت ، ظاهراً بی ادب و هنجار شکن،و… مانند  وصله ایی ناچسب بر قبای زیبای یک جامعه فرهیخته  که بزرگان زیادی در ساختن و پرداختن آن نقش داشته اند ، بدْنمایی می کند . فعالیت مستمر مرحوم طاهریان اولیای  وقت را برمی‌انگیزد تا اورا مدتی از فضای تعلیم و تربیت جدا کرده  ومنصب شهرداری تربت را به وی واگذار کنند.  مرحوم طاهریان به مدت سه سال شهردار شهر می گردد که بلوار زیبای (خیابان گُل) آن زمان- حد فاصل میدان مرکزی و باغ ملی که فعلا انبار آهن پاره هایی به تهمت اتومبیل شده است-  از یادگارهای اوست .مرحوم طاهریان در سال ۱۳۹۵ بعد از ۹۰ سال عمر فرهنگی، دار فانی را وداع می گوید و نام زیبایی از خود در فرهنگ تربت باقی می‌گذارد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *