بیضایی و حافظه جمعی ایرانیان محمد تقی‌زاده

بیضایی و حافظه جمعی ایرانیان

تهران-ایرنا-درگذشت بهرام بیضایی آزمونی برای حافظه جمعی ایرانیان است. هنرمندی که زیر فشار سانسور و محدودیت‌ها ناگزیر به مهاجرت شد، و نامی که امروز سودجویان برای کسب اعتبار به آن می‌چسبند. مرگ بیضایی بیش از آنکه یادآور فقدان یک فرد باشد، آینه‌ای است از تناقض‌های جامعه‌ای که در زمان حیات قدر هنرمند را نمی‌داند و پس از مرگ، او را به نماد بدل می‌کند.

درگذشت بهرام بیضایی، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان و فیلمسازان ایران، تنها پایان زندگی یک هنرمند نیست؛ بلکه آینه‌ای است که سه حقیقت مهم درباره زندگی فرهنگی و اجتماعی ما را بازتاب می‌دهد:

۱. فیلمی فراتر از سرگرمی، نویسنده‌ای فراتر از فیلمنامه‌نویس

بیضایی نویسنده‌ی مهم‌ترین فیلم مذهبی سینمای ایران روز واقعه، بود؛ فیلمی که به‌زعم آمار تلویزیونی، بیشترین مخاطب را در میان آثار مذهبی داشت. اما آنچه اهمیت دارد، این است که او تنها یک فیلمنامه‌نویس نبود. نگاه بیضایی به تاریخ، اسطوره و دین، فراتر از روایت‌های ساده و مصرفی بود. او با پژوهش و دقت، متنی آفرید که نه‌تنها یک فیلم، بلکه یک تجربه فرهنگی و اجتماعی شد؛ تجربه‌ای که نشان داد سینما می‌تواند همزمان هم سرگرم‌کننده باشد و هم اندیشه‌برانگیز. این نقطه، تفاوت بیضایی با بسیاری از نویسندگان و کارگردانان هم‌عصرش بود: او سینما را به مثابه یک «کتاب تصویری» می‌دید، نه صرفاً یک ابزار سرگرمی.

۲. فشارها و سانسورهایی که ایران را از بیضایی محروم کرد

بیضایی در ایران با فشارها، سانسورها و محدودیت‌های گسترده روبه‌رو شد. بسیاری از آثارش سال‌ها اجازه ساخت یا نمایش نیافتند. نگاه تنگ‌نظرانه و سلیقه‌ای مدیران فرهنگی، او را به حاشیه راند و در نهایت به مهاجرت و تدریس در دانشگاه استنفورد کشاند. این خروج، تنها یک تصمیم شخصی نبود؛ بلکه نتیجه‌ی برخوردهایی بود که یکی از ایران‌دوست‌ترین اهالی فرهنگ را از وطن جدا کرد. بیضایی بارها گفته بود که عشق به ایران و تاریخش، موتور محرک آثار اوست. اما همین عشق، در برابر دیوارهای سانسور و محدودیت، به تبعید بدل شد. این واقعیت، پرسشی جدی پیش روی ما می‌گذارد: چند هنرمند دیگر باید به دلیل تنگ‌نظری‌ها، ایران را ترک کنند تا بفهمیم چه سرمایه‌هایی را از دست داده‌ایم؟

۳. سودجویانی که امروز در صف اول تقدیر ایستاده‌اند

در زمان حضور بیضایی در ایران، بسیاری از افراد یا به او بی‌توجه بودند یا حتی سنگ‌اندازی می‌کردند. همان‌ها که آثارش را به حاشیه راندند یا در برابر سانسور سکوت کردند، امروز برای عقب نماندن از موج عمومی، در صف اول تقدیرکنندگان ایستاده‌اند. برخی دیگر نیز تلاش می‌کنند از نام و اعتبار بیضایی برای خود کسب اعتبار کنند. این تناقض، یکی از تلخ‌ترین بخش‌های مرگ بیضایی است: جامعه‌ای که در زمان حیات، قدر هنرمند را نمی‌داند، اما پس از مرگ، او را به نماد تبدیل می‌کند. این رفتار نه‌تنها بی‌انصافی در حق بیضایی است، بلکه نشانه‌ای از ضعف فرهنگی ماست؛ فرهنگی که بیشتر به «مصرف نام‌ها» علاقه دارد تا به حمایت واقعی از خالقان آثار.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *