زوال و افول مشاغل سنتی وبومی بخش نخست
«پدری با دست های چروکیده و کمری خمیده در دکانی قدیمی و خاک خورده مشغول حلاجی بود. شاکر از کاری که انجام می داد و زیر لب ذکر می گفت. با او که بیشتر صحبت کردم درد دلش باز شد. گذشته را بیشتر دوست می داشت و از خاطرات شغل قدیمش می گفت که در کوی و بر زن راه می رفت و داد میزد لحاف دوزی…همسایه ها و مردم را می شناخت و با آنها انس و الفتی داشت اما می گفت حالا هم شکر. باز دلخوشم که می توانم زندگی ام را با همین کار ادامه دهم…همان شغل زمان جوانی ام است که حالا با خرده ای تغییر انجام می دهم. کسانی را می شناسم که دیگر رنگی از شغل گذشتشان را نمی بینند و برای آنان حتما سخت است…»
روزگاری دور شغلهای سنتی و بومی رونق داشت و امروزه بنا به جبر روزگار این شغلها در پشت ویترین خاطرهها خاک میخورد؛ حال آنکه اغلب این مشاغل با هویت بومی گره خورده و نباید به سادگی از این میراث خاطرهانگیز دست کشید.
هرگاه صحبت از مشاغل سنتی به میان می آید بلافاصله ذهن به یاد کسب و کارهای رو به زوال رفته می افتد که امروزه دیگر رونقی در بازار حرف ندارد. گویی زوال آن ها با زوال آن نسل عجین گردیده و تنها یادی از آنها در اذهان پدران و مادران ما باقی است.
در این گزارش واژه مشاغل با پسوند سنتی همراه است. مشاغل سنتی شامل آن دسته از فعالیت ها و کارهای یدی مانند گیوه دوزی، آهنگری، حلاجی، پالان دوزی، نمدمالی، رزازی، عصاری و… است که در گذشته نه چندان دور از رونق اقتصادی مناسب برخوردار بوده و عده زیادی از مردم از طریق این امور، کسب درآمد و امرار معاش می کردند و امروزه یا این مشاغل هنوز کمابیش وجود دارد و یا به طور کامل منسوخ شده اند.
وضعیت مشاغل سنتی و بومی در ایران
بر اساس اطلاعات موجود تا سال ۱۳۵۵ شمسی در ایران ، شاغلان در بخش صنایع دستی و مشاغل سنتی چندین برابر شاغلان در بخش صنایع ماشینی بوده اند، به طوری که در سال ۱۳۴۵ حدود۴۲۹ هزار نفر در بخش صنایع دستی و سنتی فعال بودند که از این تعداد حدود ۳۴۵ هزار نفر در روستاها و حدود ۸۴ هزار نفر در مناطق شهری فعالیت داشتند. بر اساس آمار سال ۱۳۷۰ بیشترین جمعیت شاغل در بخش تولیدات سنتی و صنایع دستی متعلق به تولید فرش سنتی بود و در مجموع ۳/۶ درصد از کل جمعیت کشور به امر تولید در بخش صنایع دستی اشتغال داشتند.
آمارهای مربوط به سال های دهه ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ نشان می دهد که جمعیت شاغل در بخش تولیدات سنتی و مشاغل و حرف بومی در ایران رو به کاهش بوده، به طوری که درصد جمعیت شاغل در بخش تولیدات سنتی به ۲/۴ درصد نسبت به کل جمعیت کشور کاهش یافته است.
از طرفی مشاغلی که به تعبیر امروزی جزء شغل های تعمیراتی است، شاید یک دلیل آن نیاز اندک مردم به این گونه مشاغل است. در واقع بیشتر این مشاغل که در حال حاضر در مجموعه شغل های حاشیه ای قرار دارند، تا چند صد سال پیش تقریبا جزء مشاغل اصلی و مورد نیاز مردم ایران بوده است. با یک بررسی تاریخی می توان به این نتیجه قطعی و روشن رسید که هر یک از این حرفه ها، دارای سابقه کهن تاریخی به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی است و می دانیم بسیاری از آن ها تقریبا قطعه ای به جامانده از هویت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی منطقه (شهر و استان) است که نسل به نسل گشته و اکنون به ما رسیده است. این جاست که باید کمی عمیق تر
اندیشید و دید که به راستی وظیفه چه گروه و سازمانی است که با توجه به اهمیت روزافزون فرهنگ و تاریخ به حفظ این سرمایه های بومی و ملی و تاریخی اهمیت دهد و به ارزش حفظ این مشاغل، نه به صورت نمادین بلکه حداقل در حد کامل تری توجه کند. به راستی تا چه اندازه زمان خواهیم داشت تا این میراث ارزشمند را برای نسل های بعد حفظ کنیم؟ میراثی که با توجه به گسترش بی هویتی فرهنگی در میان جوانان، می تواند تأثیر بسیاری در انتقال فرهنگ و هویت تاریخی ایران به نسل های بعدی داشته باشد…
یکی از کارشناسان صنایع دستی در اصفهان می گوید: هزینه های بالای تولید و رقابت ناعادلانه اجناس صنایع دستی ایران و مشابه خارجی آن ها در بازارهای سنتی، مانع رشد جدی و درست این هنر در شهر اصفهان و بسیاری از شهرهای استان شده است. این کارشناس صنایع دستی حمایت های قوی و اصولی از هنرمندان و حرفه های در معرض نابودی را یکی از مهم ترین مشکلات می داند.
در حال حاضر به دلیل کاسته شدن تعداد فعالان حرفه های سنتی و نبود تعاونی مشاغل مربوط به صنایع دستی در شهرستان ها، این دسته مشاغل فاقد اتحادیه صنفی خاصی در بسیاری از شهرهای کشور است. یکی از تولید کنندگان اصفهان با اظهار نارضایتی از وضعیت مشاغل سنتی در استان می افزاید: وضعیت مشاغل مرتبط با صنایع دستی در شهر اصفهان چندان مناسب نیست. او می گوید: زمانی که پشتوانه ای
وجود ندارد و موانع بسیاری برای فعالیت در عرصه مشاغل سنتی وجود دارد، صنعت گران با مشکلات زیادی روبه رو هستند.
نمایشگاه های صنایع دستی
تولید کننده دیگری معتقد است برگزاری نمایشگاه های صنایع دستی چندان موثر نیست. این تولید کننده می گوید نمایشگاه ها غالبا جنبه تبلیغاتی دارند و ما در این نمایشگاه ها تنها به ارائه و تبلیغ کارهای دستی و سنتی می پردازیم. یکی از استادکاران معرق کاری نیز از وضع نامناسب فروش در نمایشگاه ها و بازارچه ها گله می کند و می گوید: حتی در این بازارچه ها هم اجناس چینی می آورند و به جای اصل با قیمت بسیار پایین به مردم می فروشند، در چنین شرایطی چطور باید توقع داشته باشیم کسی به صنایع دستی ما توجه کند، وقتی کسی می تواند یک ظرف میناکاری تقلبی چینی را با قیمت بسیار پایین تر از ظرف میناکاری اصل بخرد، به سراغ ظرف چینی می رود. گذشته از این موارد اکنون مشکلات اقتصادی و تورم نیز باعث شده است مردم به هنر توجه چندانی نداشته باشند چون توان مالی شان اجازه خرید نمی دهد. در نهایت این که نفس های برخی مشاغل مفید و قدیمی به شماره افتاده است و در تمام شهرهای ایران، دیگر از رونق قبل خود بهره مند نیست. بسیاری از کسانی که زندگی خود را از این راه می گذراندند به کارهای دیگری روی آورده اند چون دیگر
نمی توانند با گلیم بافی، نمدمالی، معرق کاری و گیوه کشی و… امرار معاش کنند. شاید از نگاه مسئولان پر شدن بازارهای صنایع دستی از کالاهای چینی و به عنوان مثال تبدیل بازارهای فرش دستباف به فرش های ماشینی چینی اتفاق چندان مهمی نباشد، اما از نگاه بسیاری از مردمی که حرفه شان است، این موضوع بسیار دردناک است.
حالا دیگر فرزندان کسانی که بیشتر عمر خود را در راه تولید صنایع دستی ایران صرف کرده اند، تمایلی به ادامه راه پدرانشان ندارند، چون می دانند، صنایع دستی یا مشاغل سنتی ایران رو به زوال بوده و نفس هایش به شماره افتاده است…
هزینههای تولید
از آن جایی که هزینه های تولید بالاست و حتی فروش آن ها هم پاسخگوی جبران این هزینه ها نیست، افراد مشاغل سنتی نیز به تدریج کار خود را رها و شغل دیگری انتخاب می کنند. علاقه بندی(سازنده نوار و قیطان)، نعلچی گر(سازنده نعل و میخ کفش)، رزاز(برنجکوب)،عصار(روغن کش)،
حلاج(پنبه زن)، باروت کوب، مکاری(اجاره دهنده اسب و قاطر و الاغ)، کناس(تخلیه کننده چاه فاضلاب)، صابون پز، زهتاب(کسی که روده گوسفند را می تابد)، چینی بند زن، سکاک(سازنده گاو آهن)، زرد چوبه کوب و غیره… از مهم ترین حرفه های قدیمی در بسیاری از استان های کشور است که برخی از آن ها به طور کامل رو به فراموشی است و تعداد اندکی مانند شال باف، چلینگر(قفل و کلیدساز)، نمد مال، نعل بند، کلاه مال، مجری ساز(مجری به کسر میم به صندوقچه کوچک فلزی گفته می شود) هنوز جسته و گریخته به حیات خویش ادامه می دهند. در نهایت می توان گفت این دسته از مشاغل به دلیل پیدا نکردن جایگاه خود در ساختار اقتصادی به تدریج رو به نابودی و فروپاشی می روند.
اگر به وضعیت مشاغل سنتی اعم از خدماتی، بخش صنایع دستی، تولیدی و صنعتی توجه کنیم مشاهده می شود که بر اساس مصوبه ۱۳۰۵ مجلس شورای ملی، بسیاری از این مشاغل از مالیات معاف بوده اند. به عنوان مثال : ماهی فروش (سماک)، کلک ران، لشکش (کسی که با ارابه و گاری لاشه گوسفند حمل میکرده است)، بزاز، علاقهبند (سازنده نوار و قیطان)، مسگر، نعلچیگر (سازنده نعل و میخ کفش)، خیاط، کماجپز (پزنده نوعی شیرینی)، رزاز (برنجکوب)، پالاندوز، چیتساز، دوشابساز (تولیدکننده شیره انگور و خرما)، موتاب (بافنده موی بز)، اتوکش، نمدمال، نعلبند، چاقوساز، حلواپز، آشپز، عصار(روغنکش)، جورابباف، شالباف، فخار (تولیدکننده ظروف گلی)، آهنگر، کلاهدوز، سراج (تولیدکننده کیف)، کفشدوز، چرمدوز، آجیلفروش، حلوایی (شیرینیپز)، گیوهفروش، نقاش، باغبان، چلینگر (قفل و کلیدساز)، زرگر، صباغ (رنگرز)، خراز، بلورفروش، حلاج (پنبهزن)، ریسمانباف، مکار (اجارهدهنده اسب و قاطر و الاغ)، آینهساز، باروتکوب، پنبهدوز، آسیابان، علاف (فروشنده علوفه)، قصاب، طباخ، کناس(تخلیهکننده چاه فاضلاب)، شانهساز، بقال، نساج (پارچهباف)، سبزیکار، تخمهفروش، دباغ، چرمساز، قناد، خباز، پنیرفروش، ریسمانفروش، شماع(شمعساز)، گاوکش، زغالفروش، بنا، خشتمال، ترهبارچی، قهوهچی، خراط، گچکوب، ظرففروش، زهتاب (کسی که روده گوسفند را میتابد)، شمشیرگر (شمشیرساز)، کاردگر، تنباکوفروش، پارهدوز، بنکدار، توتونفروش، دوافروش، کلاهمال، خردهفروش، کوزهگر، دقاق (آردفروش)، لبوفروش، حمامی، نخودبریز (کسی که دانههای فندق و پسته و بادام را برای درست کردن آجیل بو میدهد)، زارع، صابونپز، کبابی، جگرکی، مجریساز(مجری به کسر میم به صندوقچه کوچک فلزی گفته میشد)، حلبیساز، سبزیفروش، عطار، نجار، بزاز، سمسار، بوریاباف (حصیرباف)، سفیدگر(کسی که ظروف مختلف فلزی را قلع اندود میکرد)، پاتیلساز، پوستدوز، گازر (لباسشوی)، کفاش، نفتفروش، چینی بندزن، کاسهگر، سر قاطر، الاغشمار، زردچوبهکوب، کلهپز، کیپائی (سیرابی فروش)، قاشقتراش، پنبهفروش، بقلهفروش (فروشنده حبوبات)، ساعتساز، مقنی (حفرکننده قنات و چاه آب)، سلاخ، نشاستهساز، فالوده و بستنی فروش، سکاک (سازنده گاوآهن)، کرباسدوز، دستفروش بلمران، قالیباف، اصطلخی (دارنده استخر)، پیلهور (کسی که دارو و ادویه و… را در محلهها میفروخت)، غسال (مردهشوی)، شعرباف، قناویزباف (بافنده نوعی چارچه نخی رنگی)، ابریشمتاب و مانند آن حرف و مشاغلی است که فضای کسب و کار را در یک قرن قبل ترسیم می کند. بسیاری از این مشاغل امروزه یا کاملا از میان رفته اند و یا از رونق افتاده اند، شغل هایی
که امروزه بسیاری از مردم آن ها را به عنوان
شغل های منسوخ می شناسند.
"تهامی" به دلیل جذابیتی که در این شغل ها وجود دارد کتابی با نام "مشاغل" را منتشر کرده است. او میگوید: شغلهای قدیمی به ۳ دسته تقسیم میشوند؛ یک سری از شغلها که از قدیم تا به امروز وجود دارد، مثل خواربارفروشی، قصابی، پارچهفروشی و… یکسری دیگر از شغلها در گذشته بوده و حالا شکلش عوض شده مثل درشکهچیها که امروز جای خود را به تاکسی و دیگر وسایل نقلیه دادهاند یا عکاسهای دورهگردی که الان در محیط آتلیه خود به کار میپردازند. دسته سوم شغلهایی هستند که دیگر وجود ندارند و شما نمیتوانید در کوچه و خیابان اثری از آنها پیدا کنید مثل چینیبندزنها که دیگر وجود ندارند و کسی پیدا نمیشود که این کار را انجام دهد، چرا که این نوع از مشاغل نه دیگر مثل گذشته مشتری دارند و نه درآمد خوبی که از طریق آن بشود امرار معاش کرد.
غلتانکاری
غلتانکارها وظیفهشان این بود که بالای پشتبامها را بازسازی کنند. در زمانی که ایزوگام وجود نداشت، غلتانکارها با استفاده از کاه و گل و به وسیله غلتکهای سنگی که داخلشان را با نمک و کاه پر میکردند پشت بامها را بازسازی میکردند چرا که در مواقع زمستان هوا بارانی و برفی بود و باران از داخل شیارهایی که روی پشت بام ایجاد شده بود به داخل خانه چکه میکرد. به همین خاطر مردم قبل از زمستان، غلتانکارها را به پشتبام خانهشان میبردند.
گرمابهداری
حمامی یا همان گرمابهداری یکی دیگر از این شغلهاست اما الان اگر در شهر بگردید بهندرت میتوانید شاهد یک گرمابه در محلهتان باشید، چرا که دیگر همه مردم در خانههای خود صاحب حمام خصوصی هستند. جالب است بدانید یکی از شغلهای مرسوم در گذشته دندانکشی بود، البته تصور نکنید این کار را دندانپزشکانی متخصص انجام میدادند. دندانکشی را دلاکها برعهده داشتند. زمانی که مردم احساس درد در دندانشان میکردند به حمام میرفتند یا دلاک به خانهشان میآمد و دندانشان را از جا میکند.
از شغلهایی که امروزه دیگر وجود ندارد یا کمرنگ شده است نفتفروشی و گازفروشی است. نفتفروشها، نفت مورد نیاز مردم را در بشکههای ۲۰ لیتری نفت میریختند و بهدست مردم میدادند. به گفته تهامی حتی گازفروشی تا دهههای پیش بسیار مرسوم بود و مردم گاز مورد نیاز خود را از گازفروشها تهیه میکردند، گازفروشها کپسولهایی را با گاز پر میکردند و در اختیار مردم قرار میدادند.
یکی دیگر از شغلهای شناخته شده در میان مردم زغالفروشی بود، به هر حال مردم به جای استفاده از بخاری و شوفاژ و شومینه مجبور بودند از کرسی در زمستانها استفاده کنند. همین کرسی باعث میشد که خانوادهها پس از کار روزانه دور یکدیگر جمع شوند، خشکبار و میوه بخورند و شب آرامی را پای کرسی پشتسر بگذارند، کرسی که زغال آن را زغالفروشی محل میآورد و گلولههای زغال را در پاکتهایی مخصوص به مردم میفروخت. شبهای چهارشنبهسوری یکی از شبهایی بود که ایجاد شغل مقطعی میکرد. کاری که امروزه وجود ندارد. تهامی می گوید که هر سال با آمدن چهارشنبهسوری، عدهای از جوانهای شهر خارفروشی میکردند. آن زمان چهارشنبهسوریها، کسی ناراحت نمیشد و از ترقه و نارنجک خبری نبود. مردم در این روز تنها از روی هیزمهای آتش زده میپریدند. به همین خاطر عدهای از جوانهای شهر هر سال به بیابانهای اطراف میرفتند و بوته جمع میکردند و برای فروش به شهر میآوردند؛ کاری که امروزه دیگر وجود ندارد. شغل دیگر که می توان از آن نام برد: فوتینا فروشی است. حتما برای یک بار هم که شده برای فرزند کوچکتان تخممرغ شانسی خریدهاید، بچهها با باز کردن این تخممرغها هم میتوانند خوراکی داشته باشند و هم جایزه. در واقع هیجان این جایزههای شانسی، بچهها را سر ذوق میآورد و حسابی غافلگیرشان میکند. در گذشته هم فوتینا فروشها بچهها را حسابی ذوقزده میکردند. بچهها با پرداخت پول میتوانستند به انتخاب خودشان یک جعبه را انتخاب کنند که بهطور معمول از داخل این جعبهها خوراکیهایی مثل مخلوط آرد نخودچی و شکر یا انگشتر و وسیلههای تزئینی کوچک پیدا میکردند. فوتینا فروشها را در سطح شهر به راحتی میشد دید. آنها در هر مسیری که بچهها و خانوادههایشان بیشتر تردد داشتند پاتوق میکردند تا جایزههای پنهان شده در جعبههای شانسی را به آنها بفروشند.
شغل دیگر میراب بود. میراب شغلی بود که در گذشته کارآیی بسیار زیادی داشت چرا که در روزگار قدیم از لوله کشی آب و فاضلاب خبری نبود. آن زمان آب مصرفی مردم، آب جویها بود که استفاده از این آب باعث میشد مردم بسیاری از اوقات دچار بیماریهای مختلفی مثل کچلی، سالک و… شوند، به همین خاطر شغل میرابها شکل گرفت. آنها با یکسری وسایل خاص که در اختیار داشتند، آب جویها را به آبانبار خانهها هدایت میکردند تا مردم از آبهای ذخیره شده در آبانبار خانه خودشان استفاده کنند و کمتر به مریضی دچار شوند. البته آن زمان به خاطر مشکلاتی که مردم برای استفاده از آب داشتند عدهای هم با درشکههای مخصوص به محلههای مختلف سطح شهر میرفتند و آب را در قبال گرفتن پول، سطل به سطل به مردم میفروختند. این درشکهها در میان مردم به درشکههای آب شاهی معروف بود و حتی به گاری آن هم میگفتند گاری آب شاهی. این شغلها تا زمانی دوام آوردند که لولهکشی در تهران رایج نشده بود اما در دهه ۳۰ که لولهکشی مشکل آب مردم را حل کرد دیگر این شغلها برای همیشه با مردم خداحافظی کردند. دکههای یخفروشی هم یکی دیگر از شغلهای رایج آن زمان بود. به هر حال مردم به یخچال دسترسی نداشتند و در گرمای تابستان نیاز داشتند خنک شوند و گلویی تازه کنند. به همین خاطر در سطح شهر شما میتوانستید دکههای یخفروشی را ببینید که در حال تکه کردن و عرضه یخ به مردم هستند. در دورانی که مردم برای داشتن آب تمیز و خوراکیهای خنک در حسرت بودند بعدها شغلی شکل گرفت به نام "آلاسکافروشی". آلاسکا را همه با عنوان منطقهای سردسیر میشناسند. در آن زمان هم فروشندگانی بودند که نوعی بستنی مخصوص یخی با عنوان آلاسکا به مردم میفروختند. آلاسکافروشها یک چرخ داشتند که بستنیها را داخل آن میگذاشتند و به قیمت یک قران به مردم میفروختند.
در لیست انبوه مشاغل منسوخ شده و زوال یافته همچنین به مشاغلی نظیر زالو فروشی (زالو را جهت درمان برخی بیماری ها می فروخت که خون کثیف را می مکد و برای درمان بیماری های
عفونی نظیر دمل کاربرد دارد)، نان و ماست و شیرفروش (که نان و ماست تازه و محلی در درب منازل به فروش می رساند)، شهرفرنگی ها (که مردم را به دیدن دنیا و مناظر بدیع و خیلی ها از دریچه شهر فرنگ، دنیا را تماشا می کردند)، موش گیرها (که کارشان گرفتن موش ها و از بین بردن آنها بود که در شبکه های فاضلاب زندگی می کردند و ناقل بسیاری از بیماری ها بودند)، سنگ پران ها (افرادی که به عنوان سنگ پران استخدام می شدند تا در یک ساعت مشخص سنگ های ریزی را به وسیله لوله های نازک به شیشه پنجره های مردم پرتاب کنند و آنان را از خواب بیدار نمایند)برخوردمی کنیم.
نگار خزان