هر یک از نقلها خواص و خصوصیاتی داشت مثلاً صاحب نوروزنامه (ص۸۲ تا ۸۵) از خوراکیها و شیرینیها و میوههای خشک و تر با عناوینی، چون: «نقل میوه خشک»، «نقل میوههای ترش» و «نقل ریباس و انار» یاد کرده و موقعیت تناول هر یک را متذکر شده است ( لغتنامه ( نقل). همچنین صاحب تحفهالغرائب (ص۹۱) در حدود قرن پنجم، میگوید: « اگر خواهد که طعام خُورَد که شراب خوردن را یاری کند کرنب ] کلم[ خورند یا قسط ] کوشنه[ یا عدس، و از نقلها ترنج خورند و ریوند] ریواس[ و هر چه شور بود باید که بخورد. و نقل چلغوزه بریان کرده نیک بود، هم از جهت جماع و هم از جهت خوردن شراب».
شاعران و نویسندگان نیز از گونههای مختلف میوههای خشک و تر و خوراکیهای گرم و سرد، و شیرینیها به عنوان نُقل یاد کردهاند. مثلاً حکیم طوس از نقل و نان و نبید،۱ منوچهری دامغانی از نُقل و نرگس و کباب و نیز نقل بهی و ترنج و انگور یاد کردهاند.۲ سنائی غزنوی از پسته و بادام و شفتالو، سوزنی سمرقندی و سیدحسن غزنوی از پسته و بادام و قند و پسته شور،۳خاقانی شروانی از انار دانه،۴ شهمردان بن ابیالخیر از انار و سیب،۵ قانعی طوسی از خرما و انجیر و انگور و سیب،۶ نظامالدّین قمر اصفهانی از لوت (خوراکهای خوشمزه پیچیده در نان: بَزماوَرد)،۷ کمال خجندی از پسته و بادام و شکر،۸ امیر خسرو دهلوی از سیب، سدیدالدّین علی غزنوی از نبات و عناب و پسته، زکی کاشغری از مغز پسته، محسن فانی کشمیری از آلو و شفتالو و عناب و پسته، اشرف مازندرانی و عاشق سمنانی و رسته نوری و محیط قمی از پسته قندی، طغرامشهدی و سرخوش لاهوری از پسته و فندق، میرالهی شروانی از پسته شور به عنوان نقل یاد کردهاند،۹ همچنین بابافغانی شیرازی از نقل زعفرانی،۱۰ لسانی شیرازی۱۱ و شفیعا شیرازی،۱۲ و بسیاری از سخنوران به نقل پسته و بادام و دیگر نقلها اشارههایی دارند. محمدبن یحیی بن سیبک نیشابوری از توزیع نقلهای بادام و زیتون در یک جشن عمومی سخن گفته است.۱۳
در عرصه جغرافیایی پهناورِ حوزه زبان فارسی، سخنوران و شاعران زیادی، در تعبیرات و تشبیهات و کنایات خویش، از نقلهای مختلف ـ مخصوصاً از پسته و بادام ـ بهره گرفتهاند. برخی از آنها دهان دلربایان زیباروی را به پسته، و چشمان شهلای آنان را به بادام تشبیه کردهاند، و مضامینی بسیار شیرین یا شورانگیز، چونان پسته و بادام شور، یا بادام قندی و پسته شکرین، یا تعبیراتی دلپذیر از نقل ارائه دادهاند. بعضی از سخنسرایان تعبیرات و تشبیهاتی چون: نقلدان پرشکر، پسته قندی، پسته شور، نقل شورانگیز، نقل پسته و نقل را برای دهان؛ و نقل بادامی و بادام قندی یا بادام شورانگیز و بادام نمکین را برای چشمان دلبران و طنازان آوردهاند. از آن جمله قمری آملی، عطار نیشابوری، فخرالدّین عراقی، همام تبریزی، عبدالرحمان جامی، فیضی دکنی، اشرف مازندرانی، نقی کمرهای، میرزا مهدی خویی، قاآنی شیرازی مضامینی شاعرانه از نقل و پسته و بادام با تعبیرات و تشبیهات مزبور دارند.۱۴
شرفالدّین محمد بن حسن رامی (وفات ۷۹۵) در «صفت لب» گفته است «باریکبینان جان شیرین به لب آوردهاند تا لب را از روی دقت … ادراک کردهاند». همو از جمله مشبهات برای لب را: یاقوت، لعل، عقیق، مرجان، رطب، عناب، قند، نبات، نُقل، ناردانه، شکر، شکرستان و شکرین و آب حیات متذکر شده است.۱۵ صاحب قواعد العرفاء و آداب الشعراء، مضمون مزبور را، با کمی تفاوت، منحصراً برای نقل آورده است «نُقل. به ضم ] اول[، لب را گویند، زیرا که باریکبینان از روی دقت به جهت شیرینی، لب را بدین تشبیه نسبت دادهاند.»۱۶
سعدالدّین وراوینی، برگرداننده مرزباننامه از گویش طبری به فارسی، تعبیری شاعرانه از نُقل و پسته و بادام نَقل کرده است «خسرو از سر نشوت و نشاط، دست شهوت به انبساط دراز کرد تا … شکری چند از پسته تنگ و بادام فراخش به نُقل برگیرد».۱۷ داستانپردازِ سمک عیار از نُقل و نُقلدان سخنها دارد؛ و از جمله میگوید «مجلس بزم بسیار بیاراستند، و نقلدانهای زرین و سیمین و صراحیهای زرین لطیف نهادند».۱۸ واژه فارسی «نوش» از مصدر «نوشیدن» به معنی «انگبین» و «شهد» و هر نوشیدنی گوارا، و در این بیت خاقانی به معنی «نُقل و شیرینی که مزه شراب کنند» (لغتنامه، ذیل «نوش»):
از دیده جرعهدان کنم از رخ نمکستان
تا نوش جام و خوشنمک خوان کیستی؟
***
در مجالس بزم ایرانیان و نیز در گردهماییهای جشن و شادمانی و سرور آنان، به پیروی از سنتهای کهن باستانی، نُقل و گُل، و مخصوصاً پسته و نرگس جایگاه نمایانی داشته است. توجه عمیق ایرانیان به گل را در روایات باستانی و نیز در سرودههای حماسی دقیقی و فردوسی و اسدی طوسی، و همچنین در اشعار سخن سرایان قدیم میتوان ملاحظه کرد. نثار نُقل و گُل نیز از دیگر سنتهای کهن ایرانیان بوده است.۱۹ انواع گلها و ریاحین و رستنیهای خوشبو را «اسپرغم ر سپرغم ر سپرهم» میگفتند. در مجالس بزم و میهمانی، نُقلدانها را پر از انواع نقل، و نرگسدانها را مملو از گونههای مختلف سپرغمها میکردند. گاهی نُقلهایی چون میوههای تر و خشک و نیز گلها را در سبدها یا طبقهای چوبین از جنس شمشاد یا خیزران میچیدند. صاحب تاریخ برامکه در وصف مجلس جشنی که جعفر برمکی (در قرن دوم هـ) تدارک دیده بود، از جمله میگوید: «خانه بفرمود آراستن به طرایف و اسپرغمها و شرابها و نقل، و کنیزکان و مغنیان حاضر کرد».۲۰ درواقع ایرانیان، از دورترین ایام تاریخ (همچنان که از سنگ نگارههای تخت جمشید تا حدودی برمیآید) با چیدن گلها و اسپرغمها، جلوههای بهاری را در فضای مجالس بزم و شادمانی خویش تجلی میبخشیدند، و با چیدن انواع میوههای تر و خشک در طبقها و نرگسدانها و نقلدانها، زیباییها و جلوهای دیگر فصول ایران زمین را به نمایش میگذاشتند؛ شگفتا که کاملکننده این جلوهها، عوددانها و بخورسوزها بود، که بویهای دلپذیر در فضای کاخها در فصول پاییز و زمستان میپراکند، و شامهها را مینواخت؛ و همچنین گلها و درختان و رستنیهاو جویبارهای نقش شده بر روی فرشها و پردهها چشمان حاضران را نوازش میداد. به اعتقاد نگارنده ریشه نقش و نگارهای روی فرشهای زیبای ایرانی را باید در همین پندار جستجو کرد، چون ایرانیان در فصول سرد ـ که در باغها و بوستانها و دشت و دمن، برگهای زرد خزانی و برف و یخ زمستانی جای گل و جلوههای بهاری و برگوبار تابستانی را میگرفت ـ با استفاده از پردهها و فرشهای پرنقش و نگار، از گل و بلبل و جویبارها، در درون خانهها و کاخها، جلوهها و زیباییهای آن فصول را تجسم میبخشیدند، و در جهت عینیت بخشیدن رایحههای انواع گلها و میوههای بهاری و تابستانی از بخوردانها بهره میگرفتند. این جلوههای بسی دلنشین را میتوان بر در و دیوار و کف کاخهای هخامنشیان، در تخت جمشیدِ عصر داریوش تجسم بخشید.۲۱
خوانِ نان و طعام، برکت به حساب میآمد، و از دیرباز حرمتی خاص داشت؛ و هم نان و نمکشدن جوانمردان و عیاران به پیروی از آداب و سنتهای خاص بود. سفره غذا پیش از بادهگساری جمع میشد،یا مجلس بزم و باده جدا بود. مثلاًبه نوشته تاریخنگار گردیزی، در مجلسی سلطانمحمود و قدرخان «در یک خوان نان خوردند، و چون از خوان فارغ شدند به مجلس طرب آمدند. مجلس آراسته بود سخت بدیع: از سپرغمهای غریب و میوههای لذیذ، و جواهر گرانمایه».۲۲ نان خوردن به معنای غذا خوردن، یا به تعبیر کنونی،صرفِ ناشتایی، ناهار، یا عصرانه و شام بوده است، که هنوز هم تعبیر قدیمی آن در بین فارسیزبانان تاجیکستان و افغانستان و برخی اقوام آسیای میانه (ازبکها، ترکمنها، هزارهها، قرقیزها) و بخشهایی از خراسان کنونی تداول دارد.
به این گونه آداب و رسوم ایرانی، از جمله چیدن نُقل و گل در مجالس، در منابع کهن اشارات فراوان شده است. مثلاً قابوس بن وشمگیر در ترتیب بزم و پذیرایی از میهمانان میگوید: «پیش از نان خوردن، میوههای تروخشک پیش ایشان نِه تا بخورند… و اندر مجلس نُقل و اسپرغم بسیار فرمای نِهادن».۲۳ امام محمدغزالی در آداب پذیرایی از مهمان یادآور میشود که صاحب مجلس: «میوه تقدیم کند اول، و سفره از تره خالی ندارد، که چون بر سر سفره سبزی باشد، در اثر است که ملایک حاضر شوند».۲۴ صاحب انیسالناس، در همین باب متذکر میشود که: «اگر وقت میوه باشد، پیش از آوردن سفره، میوههای تر پیش مهمان آرند»،۲۵ و توصیه میکند که بعد از صرف غذا «و بعد از دست و دهان شستن، ملازمان و بندگان را بفرمای تا گلاب و عطریات در مجلس حاضر کنند، تا به سبب روایح آنها بوی غذا از مجلس بیرون رود و مرتفع گردد؛ چه شخص چون سیر گشت، بوی غذا او را خوش نمیآید؛ و همچنین بفرمای تا حلویات و نُقل فراوان حاضر سازند… مطربان خوشآواز، به انضمام ساز، مثل عود و چنگ و امثال اینها مهیا ساز».۲۶ ابوالفضل بیهقی در سال
۴۲۲ه اشارهای به شیوه تدارک بزم سلطان محمود غزنوی دارد: «امیر فرمود دو مجلس خانه زرین با صراحیهای پرشراب و نقلدانها و نرگسدانها راست کردند».۲۷
فخر مدبّر مبارکشاه غوری در وصف مجلس بزم ملکشاه از جمله مینویسد: «جشنی کرده بود نیک … و از انواع نقل و ریاحین و میوه خشک و تر در آن مجلس نهاده…»،۲۸و در ترتیب آراستن و نشستن در بزمی شگفتانگیز دیگری میگوید: «ملکشاه و اعیان بر خوان بنشستند … چون از خوان برخاستند، دست بشستند؛ و مجلس خانه آراسته بودند در بارگاه، و از زرینه و سیمینه و شفافینه و آوندهای زرکوفت، چنانکه باب ]در متن چاپی: بابت[ پادشاهان باشد، و از انواع نقل و ریاحین و مشمومات و میوههای تر و خشک تودهها کرده ]بودند[؛ در آنجا رفتند و به شراب خوردن بنشستند».۲۹
۱۵. شرفالدّین محمد بن حسن رامی، انیس العشاق (چاپ محسن کیانی، تهران، انتشارات روزنه، ۱۳۷۶)، ص ۶۷٫
۱۶. نظامالدّین تِرینی قندهاری پوشنجی، قواعدالعرفاء و آداب الشعراء (چاپ احمد مجاهد، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۴)، ص ۲۸۱٫
۱۷. مرزباننامه، تألیف مرزبان بن رستم بن شروین، از شاهزادگان طبرستان در اواخر قرن چهارم، تحریر سعدالدّین وراوینی (در اوایل قرن هفتم) چاپ محمد قزوینی (لیدن، ۱۹۰۹ م ر ۱۳۲۷ ه ق)، ص ۲۴۸٫
۱۸. سمک عیار،ج ۱، ص ۴۰؛ و نیز محمد معین (فرهنگ فارسی ( نقل).
۱۹. ابریشمی، زعفران ایران، ص ۲۴۸ تا ۲۵۲٫
۲۰ تاریخ برامکه، عبدالعظیم خان گرکانی (تهران، ۱۳۶۲)، ص ۳۲۴٫