شنبه عزیز و دوستداشتنیام فرا رسید. با اشتیاق لباس پوشیدم و طبق روال هر هفته ساعت ۱۷ خودم را به ساختمان کتابخانه شهید بهشتی رساندم. این هفته قرار بود جلسهای متفاوت داشته باشیم. به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی قرار شد دو ساعت شنبهمان را اختصاص دهیم به معرفی گزیده کتاب های که خواندهایم. در این میان من و تنی چند از دوستان شاعرم داوطلب این کار شدیم. کمی استرس داشتم.
به نظرم معرفی کتاب میتواند برای عده ای که هنوز تازه قدم در راه کتابخوانی گذاشتهاند رسالت بزرگی باشد. پشت میز نشستم و قبل از رسمی شدن جلسه مطالبم را جمعبندی میکردم که جلسه به کلام حافظ از زبان استاد موسوی بزرگوار مزین شد: «خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم/ دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم» غرق در کلام حافظ بودم و در خیال سیر میکردم که دست مجری جلسه جناب صباغ زاده عزیز مرا از ورطهی خیال بیرون کشید و روی صندلی پشت تریبون نشاند.
نفر اول من بودم و «سمفونی مردگان» عباس معروفی. سعی کردم آنچه میدانستم را تمام و کمال بگویم که همینجا بابت کاستیهایم عذرخواهم. بعد از من دوست عزیزم نجمه جانِ زبردست کتاب «از قصه تا مثل» را که نمونهی سادهنویسیشدهی امثال و حکم دهخدا بود معرفی کرد. «از قصه تا مثل» توسط خواهر گرامیشان خانم نسرین زبردست نوشته شده است.
متعاقبِ آن جناب بختیاری عزیز ما را به «آن روزها»ی خودشان بردند و راجع به نویسندگانی چون اگزوپری توضیحات خوبی ارائه دادند سپس بهمن صباغ زاده “شازده کوچولوی سنت اگزوزپری” را برایمان باز کرد و طوری داستان را مختصر به نمایش گذاشت که منی که کتاب را خوانده بودم صفحه صفحهاش را زنده میدیدم. چقدر این اثر را دوست دارم.
بعد آمنه فرامرزی نژاد این یار دبستانی عزیزم ما را با عشق از نگاه فاضل نظری آشنا کرد و دلمان را به” کتاب آن های” این شاعر معاصر پیوند زد. حمید زارع از «بینوایان» ویکتور هوگو گفت و نگاه مرا در صحنهی زیر گاری گرفتن ژان وال ژان جا گذاشت. قصهی این شنبهشبمان را در سالن کتابخانهی شهید بهشتی، جناب غضنفری با تفسیرهای زندگی ویل دورانت تمام کرد. ذهن پر تشویشمان با قدم زدن در کوچهباغهای کتاب آرام گرفت و به ما قوتی بخشید تا برای شنبهای دیگر، روزهای پرتنش را پشت سر بگذاریم. بیایید تا خستگیهایمان را با شعر و کتابهای خوب از تن به در کنیم.