رویایی دارم …(علیرضا خانی )

 

روزی خواهد آمد که همه دره‌ها بالا بیایند و همه کوه‌ها و تپه‌ها پایین بروند تا همه ابناء بشر، از سطحی برابر جلال خداوندی را به تماشا بنشینند. این رویای من است. (سخنرانی «رویایی دارم» مارتین لوترکینگ ۱۹۶۳)

 

در میان خبرهای تلخ و موج‌های مخوفی که از جنایات فجیع و قصابی‌ تکفیری‌ها در خاورمیانه و حتی اروپا و آمریکا یکسره از راه می‌رسد و در میان موج نابرابری‌ها و ستم‌ها و رنج‌ها و سفاکی‌هایی که بشر تمامیت خواه، بر یکدیگر روا می‌دارد، باز می‌توان رویای فردایی بهتر و جهانی دوست‌داشتنی‌تر داشت.

چرا فقط باید کارنامه پلشتی‌ها را و سیاهه سیاهی‌ها را مرور کنیم؟ مگر در این دنیا اتفاقات دیگری نمی‌افتد؟ مادری که هستی‌اش را می‌گذارد به پای فرزندش و اگر ردی از غم در چشم جگرگوشه‌اش ببیند، بند دلش پاره می‌شود و اگر خراشی به دست کودکش بیفتد جگرش آتش می‌گیرد و اگر فرزندش تب کند هزار بار می‌میرد و با هر اشک کودکش آب می‌شود و با هر لبخند، جان می‌گیرد و با هر نفس تازه می‌شود و با هر ضربان زنده می‌شود و با هر لحظه وجودش، هر لحظه وجود فرزندش را می‌بیند و حس می‌کند و لمس می‌کند و می‌نوشد و می‌بوسد و … نفس می‌کشد … این‌ها، مگر کم امید و رویایی است برای بشر امروز که بیم دارد از عاطفه هیچ برایش نمانده باشد!

آتش‌نشان گمنام شهرمان را، که پارسال، جانش را به جان دخترک کوچولوی گرفتار در آتش بخشید، مگر کم عظمتی دارد که یادمان بیاید بشر یکسره از احساس و عاطفه و ایثار و فداکاری و جوهره انسانی تهی نشده است …

مادر ترزا، راهبه کاتولیک که از اروپا به فقیرترین و فلاکت‌زده‌ترین مناطق هند رفت و همه عمر خود را، بِی‌چشمداشت وقف پرستاری از بینوایان بیمار تهی‌دست کرد و شراکت با همه بدبختی‌ها و مرارت‌ها و رنج‌های بشری انسان‌هایی را که از دیاری دیگر بودند، اما انسان بودند، بر رفاه و خوشی و لذت خود برگزید …

عطا احمدی معلم گمنام و ناشناخته کرمانی که یک تنه بیش از ۲۵۰ مدرسه و مرکز تربیتی ساخت و با دوچرخه‌ای و گلیمی سر کرد و سرایدار مدرسه‌ای که خود ساخته بود شد و از تقدیر و سپاس و لوح و هورا و کف و دست گریخت …

انتشار خبر نامه «مارک زاکر برگ» مؤسس و مدیرعامل فیس بوک به دختر نوزاده‌اش، یکی دیگر از نشانه‌های امید به آینده نزد بشر امروز است. زاکر برگ در نامه‌ای که خطاب به دختر تازه متولد شده‌اش نوشت، اعلام کرد که ۹۹درصد سهام ۴۵میلیارد دلاری‌اش را یکجا به خیریه بخشیده است.

این اتفاق خیلی بزرگ و بسیار مسرورکننده‌ای است که نشان می‌دهد بشر می‌تواند به درجه‌ای از تعالی برسد که برای این که ثروتش به دست نسل بعد برسد، منتظر مرگ نماند. کاری که مرگ جبراً و با قهر بر عمر کوتاه بشر تحمیل خواهد کرد، با اختیار و مهر انجام دهد و این اندیشه که پر کردن خلاء‌های میان فقرا و ثروتمندان، در آینده خواهد توانست از بسیاری از جنگ‌ها و نابرابری‌ها و خونریزی‌ها و سفاکی‌ها و ظلم‌ها پیشگیری کند، بشر را به انتخابی انسانی و آگاهانه رهنمون کند که این ثروت انباشته را، که خاصیتی جز انباشتگی ندارد، به سوی پرکردن شکاف‌های بسیار میان مردمان جهان هدایت کند.

بدون تردید، بشر عصر حاضر با غلبه بر طبیعت و دستیابی به تکنولوژی‌های مدرن، می‌تواند بسیار بهتر و نیکوتر و شایسته‌تر از نسل‌های قبل زندگی کند اما عامل اصلی جنگ‌ها و مرارت‌های بشر نابرابری‌ها و شکاف‌های وسیع میان مردمان است.

موجی که امروز در میان برخی ثروتمندان بزرگ جهان غرب بوجود آمده نشانه بسیار خوشایندی است که می‌تواند دنیای فردا را علیرغم چهره زشت امروز، بهتر و زیباتر کند.

در این میان، جامعه‌ ما که از فرهنگ غنی در زمینه انفاق، وقف و توزیع ثروت میان لایه‌های مختلف جامعه، مایه و محتوای بسیار غنی و عمیق دارد، حیف است که ثروتمندانش به جای پیشتازی در عرصه فعالیت‌های مولد عام المنفعه گرفتار بیماری مزمن تکاثر بمانند و به مدد اقتصاد ناکارآمد و غیرشفاف موجود، به تکاثر و ثروت اندوزی و زمین خواری و ویلاسازی و … مشغول و سرگرم باشند و آنگاه، نسلی را با بیکاری و شکاف درآمدی و فقر، برای فردا رها کنند.

چه جامعه مدنی ایران و چه دولت، باید ارزش چنین حرکت‌های بزرگی را برای ثروتمندان ایرانی بازگو کند و آنان که چه به مدد مشاغل پردرآمد بی‌مالیات و چه حتی بی‌مدد شغل بلکه به مدد رانت‌ها و فسادهای ظالمانه به ثروت‌های افسانه‌ای دست یافته‌اند باید باور کنند که شکاف درآمدی میان اقشار تهیدست اگر با «بازتوزیع» عادلانه ثروت‌های انباشته پر نشود، با نفرین و نفرت پر خواهد شد.

چه تفاوت شگفتی است میان کسی که در آن سوی عالم، ثروت هنگفت چند ده میلیارد دلاری شخصی‌اش را به مصرف خیریه و خدمات عام‌المنفعه می‌رساند با کسی و کسانی که در این سو، در میان همه شعارها، به مدد ارتباط با دولت‌ها، ثروت‌های عمومی و انفال و پول نفت را به حساب شخصی می‌ریزند و در دادگاه نیز، از موضعی بالا سخن می‌رانند و گردن فراز می‌کنند و طلبکار دولت و ملت می‌شوند…

به نظر می‌رسد، ارزش سرمایه در دنیای امروز، کم‌کم دارد جایش را به ارزش همیاری و برابری می‌دهد و آرام آرام، بخشش ثروت قبل از مرگ، تبدیل به فرایندی آگاهانه برای غلبه اختیار انسان زنده بر جبر مرگ می‌شود و در این میان، حیف است که ما، که خود را صاحب فرهنگ خیر و انفاق و کرامت می‌دانیم، از این قافله غافل بمانیم و همچنان فضا را برای ثروت اندوزی نامشروع و اختصاصی کردن نامشروع اموال عمومی باز بگذاریم. آنچه مایه امیدواری به جهان فرداست، تغییر پارادایم فکری گروه‌هایی از ابناء انسان است که معیار شایستگی را از «ولع در انباشت» به «شجاعت در بخشش» تغییر داده است. آیا معیار شایستگی ما نیز چنین شده است؟

 

 

 

 

 

 

 

 

روزی خواهد آمد که همه دره‌ها بالا بیایند و همه کوه‌ها و تپه‌ها پایین بروند تا همه ابناء بشر، از سطحی برابر جلال خداوندی را به تماشا بنشینند. این رویای من است. (سخنرانی «رویایی دارم» مارتین لوترکینگ ۱۹۶۳)

 

 

در میان خبرهای تلخ و موج‌های مخوفی که از جنایات فجیع و قصابی‌ تکفیری‌ها در خاورمیانه و حتی اروپا و آمریکا یکسره از راه می‌رسد و در میان موج نابرابری‌ها و ستم‌ها و رنج‌ها و سفاکی‌هایی که بشر تمامیت خواه، بر یکدیگر روا می‌دارد، باز می‌توان رویای فردایی بهتر و جهانی دوست‌داشتنی‌تر داشت.

چرا فقط باید کارنامه پلشتی‌ها را و سیاهه سیاهی‌ها را مرور کنیم؟ مگر در این دنیا اتفاقات دیگری نمی‌افتد؟ مادری که هستی‌اش را می‌گذارد به پای فرزندش و اگر ردی از غم در چشم جگرگوشه‌اش ببیند، بند دلش پاره می‌شود و اگر خراشی به دست کودکش بیفتد جگرش آتش می‌گیرد و اگر فرزندش تب کند هزار بار می‌میرد و با هر اشک کودکش آب می‌شود و با هر لبخند، جان می‌گیرد و با هر نفس تازه می‌شود و با هر ضربان زنده می‌شود و با هر لحظه وجودش، هر لحظه وجود فرزندش را می‌بیند و حس می‌کند و لمس می‌کند و می‌نوشد و می‌بوسد و … نفس می‌کشد … این‌ها، مگر کم امید و رویایی است برای بشر امروز که بیم دارد از عاطفه هیچ برایش نمانده باشد!

آتش‌نشان گمنام شهرمان را، که پارسال، جانش را به جان دخترک کوچولوی گرفتار در آتش بخشید، مگر کم عظمتی دارد که یادمان بیاید بشر یکسره از احساس و عاطفه و ایثار و فداکاری و جوهره انسانی تهی نشده است …

مادر ترزا، راهبه کاتولیک که از اروپا به فقیرترین و فلاکت‌زده‌ترین مناطق هند رفت و همه عمر خود را، بِی‌چشمداشت وقف پرستاری از بینوایان بیمار تهی‌دست کرد و شراکت با همه بدبختی‌ها و مرارت‌ها و رنج‌های بشری انسان‌هایی را که از دیاری دیگر بودند، اما انسان بودند، بر رفاه و خوشی و لذت خود برگزید …

عطا احمدی معلم گمنام و ناشناخته کرمانی که یک تنه بیش از ۲۵۰ مدرسه و مرکز تربیتی ساخت و با دوچرخه‌ای و گلیمی سر کرد و سرایدار مدرسه‌ای که خود ساخته بود شد و از تقدیر و سپاس و لوح و هورا و کف و دست گریخت …

انتشار خبر نامه «مارک زاکر برگ» مؤسس و مدیرعامل فیس بوک به دختر نوزاده‌اش، یکی دیگر از نشانه‌های امید به آینده نزد بشر امروز است. زاکر برگ در نامه‌ای که خطاب به دختر تازه متولد شده‌اش نوشت، اعلام کرد که ۹۹درصد سهام ۴۵میلیارد دلاری‌اش را یکجا به خیریه بخشیده است.

این اتفاق خیلی بزرگ و بسیار مسرورکننده‌ای است که نشان می‌دهد بشر می‌تواند به درجه‌ای از تعالی برسد که برای این که ثروتش به دست نسل بعد برسد، منتظر مرگ نماند. کاری که مرگ جبراً و با قهر بر عمر کوتاه بشر تحمیل خواهد کرد، با اختیار و مهر انجام دهد و این اندیشه که پر کردن خلاء‌های میان فقرا و ثروتمندان، در آینده خواهد توانست از بسیاری از جنگ‌ها و نابرابری‌ها و خونریزی‌ها و سفاکی‌ها و ظلم‌ها پیشگیری کند، بشر را به انتخابی انسانی و آگاهانه رهنمون کند که این ثروت انباشته را، که خاصیتی جز انباشتگی ندارد، به سوی پرکردن شکاف‌های بسیار میان مردمان جهان هدایت کند.

بدون تردید، بشر عصر حاضر با غلبه بر طبیعت و دستیابی به تکنولوژی‌های مدرن، می‌تواند بسیار بهتر و نیکوتر و شایسته‌تر از نسل‌های قبل زندگی کند اما عامل اصلی جنگ‌ها و مرارت‌های بشر نابرابری‌ها و شکاف‌های وسیع میان مردمان است.

موجی که امروز در میان برخی ثروتمندان بزرگ جهان غرب بوجود آمده نشانه بسیار خوشایندی است که می‌تواند دنیای فردا را علیرغم چهره زشت امروز، بهتر و زیباتر کند.

در این میان، جامعه‌ ما که از فرهنگ غنی در زمینه انفاق، وقف و توزیع ثروت میان لایه‌های مختلف جامعه، مایه و محتوای بسیار غنی و عمیق دارد، حیف است که ثروتمندانش به جای پیشتازی در عرصه فعالیت‌های مولد عام المنفعه گرفتار بیماری مزمن تکاثر بمانند و به مدد اقتصاد ناکارآمد و غیرشفاف موجود، به تکاثر و ثروت اندوزی و زمین خواری و ویلاسازی و … مشغول و سرگرم باشند و آنگاه، نسلی را با بیکاری و شکاف درآمدی و فقر، برای فردا رها کنند.

چه جامعه مدنی ایران و چه دولت، باید ارزش چنین حرکت‌های بزرگی را برای ثروتمندان ایرانی بازگو کند و آنان که چه به مدد مشاغل پردرآمد بی‌مالیات و چه حتی بی‌مدد شغل بلکه به مدد رانت‌ها و فسادهای ظالمانه به ثروت‌های افسانه‌ای دست یافته‌اند باید باور کنند که شکاف درآمدی میان اقشار تهیدست اگر با «بازتوزیع» عادلانه ثروت‌های انباشته پر نشود، با نفرین و نفرت پر خواهد شد.

چه تفاوت شگفتی است میان کسی که در آن سوی عالم، ثروت هنگفت چند ده میلیارد دلاری شخصی‌اش را به مصرف خیریه و خدمات عام‌المنفعه می‌رساند با کسی و کسانی که در این سو، در میان همه شعارها، به مدد ارتباط با دولت‌ها، ثروت‌های عمومی و انفال و پول نفت را به حساب شخصی می‌ریزند و در دادگاه نیز، از موضعی بالا سخن می‌رانند و گردن فراز می‌کنند و طلبکار دولت و ملت می‌شوند…

به نظر می‌رسد، ارزش سرمایه در دنیای امروز، کم‌کم دارد جایش را به ارزش همیاری و برابری می‌دهد و آرام آرام، بخشش ثروت قبل از مرگ، تبدیل به فرایندی آگاهانه برای غلبه اختیار انسان زنده بر جبر مرگ می‌شود و در این میان، حیف است که ما، که خود را صاحب فرهنگ خیر و انفاق و کرامت می‌دانیم، از این قافله غافل بمانیم و همچنان فضا را برای ثروت اندوزی نامشروع و اختصاصی کردن نامشروع اموال عمومی باز بگذاریم. آنچه مایه امیدواری به جهان فرداست، تغییر پارادایم فکری گروه‌هایی از ابناء انسان است که معیار شایستگی را از «ولع در انباشت» به «شجاعت در بخشش» تغییر داده است. آیا معیار شایستگی ما نیز چنین شده است؟

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *