مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش سیزدهم

 

 

 

 

 

شهر فیض‌آباد هند اکنون در ایالت اوتارپرادش آباد و موجود است. این شهر بیش از ۱۳۰ سال (۱۱۳۶ـ۱۲۷۲قر‌۱۷۲۴ـ۱۸۵۶م) پایتخت مملکت اُودَه و مرکز حکومت دودمان برهان‌الملک بود «و فرمانروایان این کشور ابنیه فراوان و باغات و بازارها در آن کشور احداث کردند. شجاع‌الدوله (حکومت: ۱۷۵۶تا ۱۷۷۵م) بیشتر در لکهنو مقر داشت؛ ولی پس از شکست (۱۷۶۴م) از بریتانیایی‌ها، فیض‌آباد را مقر خود ساخت.»۱۱۱

مطابق نوشته آقا احمد بهبهانی، شجاع‌الدوله نوه برهان‌الملک در جهت عمران و آبادی اُودَه تلاش فراوان کرد و به شهر فیض‌آباد رونق بخشید: «قریب ۲۰هزار خانه از قوم قزلباش را در فیض‌آباد سکونت داد و آن شهر، به سبب ازدحام و اجتماع قزلباشیه، نظیر یکی از بلاد عظیمه ایران شد… و آبادی و رونق آن به درجه اعلا رسید و اصل شهر ـ که اُودَه باشد ـ خراب و در جنب آن به منزله قریه گردید»؛ همو به شرح جنگ شجاع‌الدوله با انگریز (انگلیس) و خیانتهایی که به او شده و چگونگی از رونق افتادن شهر لکهنو، پس از فوت شجاع‌الدوله پرداخته است. شجاع‌الدوله در سال ۱۱۷۸ق از انگلیسی‌ها شکست خورد و در سال ۱۱۸۸ق درگذشت.۱۱۲ اکنون فیض‌آباد از شهرهای نسبتاً‌ عمده هند، در حدود ۴۰کیلومتری شرق شهر لکهنو ـ مرکز ایالت اوتارپرادش ـ موجود و از آثار تاریخی آن مقبره شجاع‌الدوله و همسر او «بهوبیگم» است.۱۱۳

دوره حکومت شاهان صفویان۲۴۱ سال(۹۰۷ـ ۱۱۴۸ق) در ایران یک قرن کمتر از مدت حکومت امپراتوران مغول ر تیموری

(۹۳۲ـ ۱۲۷۵ق) در هند است. روابط بین سلاطین دو کشور موجب تحکیم مناسبات سیاسی، فرهنگی و بازرگانی و افزایش مبادله کالاهای صنعتی و کشاورزی بین ایران و هند شده بود. شاه اسماعیل به بابُر پادشاه تیموری یاری رساند، شاه تهماسب به همایون شاه (ناصرالدین همایون، حکومت: ۹۳۷تا۹۶۳) پسر بابُر که در سال ۹۴۵ق به دربار ایران پناه آورده بود، کمک کرد و سلطنت را به او بازگرداند. همان ‌طور که هزاران ایرانی در دوره تیموریان به هند مهاجرت کردند، ایران نیز پذیرای انبوه هندیان بود؛ مثلاً به نوشته الئاریوس در سال ۱۰۷۴ه‍ر۱۶۵۴م «در اصفهان ملل و اقوام گوناگونی هستند که به بازرگانی و پیله‌وری اشتغال دارند. تعدادی از اینها تاجر عمده و دیگران خرده‌فروش‌اند. در کنار ایرانیها، هندیها، تاتارها، شاخه‌های مختلفی از ترکها، یهودیان، ارامنه، گرجی‌ها، انگلیس‌ها، هلندی‌ها، ایتالیایی‌ها و اسپانیایی‌‌ها زندگی و کار می‌کنند. بیش از همه هندیان هستند که به پیله‌وری و خرازی‌فروشی در بازار مشغولند… تعداد همیشگی آنها ۱۲هزار نفر در شهر اصفهان است.»۱۱۴ در دیگر بلاد ایران نیز جماعاتی از هندیان بود و باش داشته‌اند که تعداد آنها به‌درستی معلوم نیست.

در دوره صفویه بازرگانی خارجی رونقی فوق‌العاده پیدا کرد. بازرگانان در جامعه ایرانی احترامی ویژه داشتند. در جنگها و کشمکش‌های داخلی و خارجی رفت و آمد کاروانهای مال‌التجاره از هر بابت ایمن بود. کلیه راههای تجاری تحت مراقبت و امنیت شدید قرار داشت.۱۱۵ امنیت سرمایه و تأمین نیازهای خدماتی بازرگانان، موجب جلب تجار اروپایی گردید. در این میان ارامنه ایرانی در کار مبادلات و صادرات محصولات و فراورده‌های ایران جایگاه ممتازی داشتند. شاه‌عباس گروهی از افراد لایق آنان را «که به واسطه مسیحی بودن در ممالک عیسوی بهتر می‌توانستند تجارت بنمایند»، به خدمت گرفت و با تحویل محموله‌های ابریشم ایران مأموریت فروش آن را پیدا کردند.

بدین وسیله ارامنه «داخل کار تجارت شدند» و به صادر کردن دیگر کالاها و محصولات ایران و هند چون خشکبار، پسته، زعفران، فلفل، جوز هندی و سایر ادویه را به ممالک مسیحی می‌بردند. آنها نه تنها به اروپا بلکه تا اقصی بلاد هندوستان، تنکن، جاوه و فیلیپین، مگر چین و ژاپن، می‌رفتند.۱۱۶ دامنه فعالیت بازرگانان ایرانی بیشتر محدود به ولایات داخلی و هندوستان بود، با این همه شاردن اضافه می‌کند که: «بعضی از تاجران ایرانی حتی در سوئد و چین عامل یا نمایندگی دارند».۱۱۷ تقریباً‌ تمام روناس ایران به هندوستان می‌رفت، انواع ترشیهای میوه، گلاب و سایر عطرها در ظروف شیشه‌‌ای به هند صادر می‌شد.

«دیگر امتعه و محصولات تجارتی ایران: پسته قزوین، بادام یزد و کرمان و آن نواحی، کشمش اغلب ولایات خصوصاً شیراز و آلوی معروف به آلوی بخاراست… تمام این محصولات از راه هرمز به هندوستان حمل می‌شود و بانیانها (از اقوام هندو مذهب) مصرف‌کننده این گونه میوه‌ها و خوراکیها هستند؛ زیرا آنها مطلقاً گوشت نمی‌خورند».۱۱۸ به گفته شاردن: «اما مهمترین صادرات ایران به هند: تنباکو، انواع خشکبار، ترشیجات، مرباجات، مخصوصاً خرما، مربای به، شراب، عرقهای گیاهی، اسب، چینی آلات، قلم‏‎]‎نی]‎‏، چرم ساغری به رنگهای مختلف می‌باشد.»۱۱۹ از نکات قابل توجه پرهیز بانیانهای هندی از خوردن مرباهای تولید ایران بوده است، به آن دلیل که مبادا درون میوه یا وقت پختن آن حشره‌ای در آن افتاده باشد؛ همچنین پسته خندان را خریدار نبودند، از بیم آنکه مورچه یا حشره‌ای در درون آن باشد و نفهمیده موجب هلاک آن شوند، چرا که در مذهب آنان بی‌جان کردن جانداران اکیداً ممنوع شده است.۱۲۰

کشاورزی و مبادلات بازرگانی ایران در عهد شاه‌عباس رونقی فوق‌العاده پیاده کرد. جهانگردان اروپایی پیاپی برای تشخیص محصولات و قابلیت‌های این سرزمین و ایجاد باب تجارت (و البته مقاصد سیاسی و مذهبی) به ایران سفر می‌کردند. ایرانیان با زبانهای آنان آشنا شده بودند که در امور بازرگانی و صدور کالاها و مبادلات فرهنگی بسیار مؤثر بودند. اروپائیان نیز متقابلاً زبان فارسی را یاد گرفته و با زبان دیگر اقوام قلمروهای صفویان آشنا شده بودند. در اصفهان اکثر زبانهای آن روزگار ـ به جز انگلیسی که هنوز نفوذ بریتانیا در ایران و هند اندک بود ـ کم و بیش در بین صاحبان مشاغل بازرگانی‌ و خدماتی و غیرآن رایج بود، که در جلب سیاحان ملل مختلف نیز تأثیر به‌سزایی داشت؛ مثلاً دلاواله در سال ۱۶۱۷مر ۱۰۲۵ق در اصفهان، با اینکه به قول خودش خدمه معدودی (هفت خدمتکار زن و معدودی نوکر) در خانه‌اش داشت، آنها به زبانهای یونانی عامیانه، ترکی، عربی، ایرانی، گرجی، و ارمنی ‌آشنا بودند. به گفته او، عده زیادی به شش زبان صحبت می‌کنند: «حتی کودن‌ترین مستخدمین من، سه چهار زبان می‌دانند!»۱۲۱ اشاعه این زبانها در اصفهانِ آن روزگار دلالت بر توسعه اقتصادی و مبادلات فرهنگی ایرانِ عصر صفویان دارد که حتی خدمتکاران زن به چند زبان صحبت می‌کردند.

ادامه دارد

پی‌نوشت‌ها:

۱۱۱٫دایره‌المعارف فارسی، ج۲، ص۱۹۷۰، ذیل «فیض‌آباد».

۱۱۲٫ آقا احمد بهبهانی، همان کتاب، ص۴۷۷ تا ۴۸۱٫

۱۱۳٫ دایره‌المعارف فارسی، همان جا.

۱۱۴٫ آدام اولئاریوس، سفرنامه اولئاریوس، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار، ۱۳۶۳، ص۲۴۲٫

۱۱۵٫ شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمائی، تهران، توس، ۱۳۷۴، ص۹۰۰ تا ۹۰۳٫

۱۱۶٫ ژان باتیست تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، اصفهان تأیید، ۱۳۳۶، ص۴۰۵، ۶۰۲٫

۱۱۷٫ شاردن، همان کتاب، ص۹۰۲، ۹۰۴٫

۱۱۸٫ تاورنیه، همان کتاب، ص۶۰۲٫

۱۱۹٫ شاردن، همان کتاب، ص۹۰۳٫

۱۲۰٫ تاورنیه، همان کتاب، ص۶۰۲؛ ابریشمی، پسته از دیرباز تا امروز، در دست چاپ توسط مرکز نشر دانشگاهی، گفتار چهارم «تولید و تجارت پسته».

۱۲۱٫ پیترودلاواله، سفرنامه پیترودلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، قطره، ۱۳۸۰، ص۸۶۶٫

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *