گفتاری و هشداری در باب تنزل فرهنگ و رواج خرافات ‌بخش پایانی سلطنت جعل ( سید مسعود رضوی)

ماجرای داستان کذبی که در موضوع عاشورا به نام «خاطره‌ای از دکتر زرین‌کوب» ساخته و منتشر شد، نشان می دهد که چه حساب گسترده‌ای برای ساده‌لوحی مخاطبان و تخریب فرهنگ و ارزش‌های ایران باز شده است و در این قصه تمام عناصر اعتقادی و تاریخی و ادبی و فرهنگی به مضحکه گرفته شده است. پیرمردی در روز عاشورا به سراغ زرین‌کوب در مسجدی که سخنرانی داشته، می‌رود و از او فالی برای عاشورا می‌طلبد. اتفاقا غزل مناسب و معروف «رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس…» درمی آید و بقیه ماجرا که ایمان آوردن به کرامات پیر مرشدصفت و فال و البته تعطیل عقل و تمسخر فرهنگ و صدق و فضیلت…
در دو بخش پیشین درباره تاریخ جعل حدیث در اسلام و کیفیت جعل قصه مذکور و دلایل و اهداف پردازنده و اشاعه‌دهندگان آن که اغلب مردمانی ساده هستند، پرداختیم. بدیهی است که مردم به چهار قهرمان این داستان جعلی علاقه دارند: امام‌حسین(ع)، حافظ، دکتر زرین‌کوب، و پیر مرشد ساده عوام که لابد صاحب مکاشفه و کرامت است. این‌گونه، بخش عظیمی از تاریخ و فرهنگ ما بازیچه یک افسانه مضحک شده و دستاویزش هم علاقه به امور مذهبی و عزاداری قلمداد شده است. اینک دنباله آن ماجرا:
پیرمرد از استاد زرین‌کوب می‌پرسد: «شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صد درصد…»
در اینجا بی‌سوادی و دروغگویی نویسنده ناشناس مشخص می‌شود که نمی‌داند یکی از بهترین رساله‌ها را در نقد و ردّ فال و رمّالی و تنجیم و امثالهم، جناب ایشان نوشته است و آن استاد خردمند و دانشور به دلایل عقلی و براهین علمی و تجربه‌های عمیق، چنین رویکردی به حافظ نمی‌تواند داشته باشد.
«در ادامه پیر می‌گوید: ولی من اعتقاد ندارم.
پرسیدم: من چه کاری می‌تونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی برمیاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم.)»
در اینجا هم عناصر بیان عامه که یک مورد آن مختص زبان گفتار خیابانی است، «می‌تونم»، «برمیاد» و «عاشق مرامش شده بودم»، خودنمایی می‌کند. این شیوه بیان جاهل‌ها، حتی به صورت شفاهی با بیان دکتر زرین‌کوب تناسب ندارد. به گفتار و طرز تکلم همان‌ها باید گفت: در مرام دکتر زرین‌کوب این‌جور صحبت‌ها جایز نیست!
پیرمرد بالاخره می‌گوید: «دوست دارم معتقد شوم» و از دکتر می‌خواهد زحمتی بکشد و فالی برایش بگیرد. (پس جاعل با همان شیوه شلخته‌نویسی) از قول استاد می‌گوید که: «من دیوان حافظ پیشم ندارم.
بلافاصله دیوان جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: «بفرما»
پیرمردی که به فال اعتقاد ندارد، دیوان جیبی حافظ در جیبش هست و استاد که احیاناً دیوان حافظ را حفظ داشت، می‌گوید: «مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم: نیت کنید!» اینجای ماجرا خیلی شور است. پیر غیب‌گو که برای هدایت دکتر زرین‌کوب از ناکجاآباد آمده، مجدداً حرفهایی می‌زند که استاد بزرگ ما را مبهوت می‌کند، به گونه‌ای که استاد مجدداً نوشته‌اند: «برای لحظه‌ای کُپ کردم» و نشان می‌دهد احتمالا جناب نویسنده جاعل مدام داشته کُپ می‌کرده و از این حالت هم خیلی خوشش می‌آید، نمی‌داند که استاد ما «شگفت‌زده»، «حیرت‌زده» یا «متعجب» می‌شود و می‌تواند از دهها مترادف مناسب استفاده کند، اما هیچ‌گاه از این واژه گفتاری ناهنجار در مکالمات خیابان‌های دهه نود در نوشته‌هایش استفاده نکرده و «کُپ» نمی‌کند. دنباله متن: «فاتحه‌ای زیرلب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خوام، می‌خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می‌گه؟»
«برای لحظه‌ای کُپ کردم و مردد در گرفتن فال».
«حافظ؟ عاشورا؟ اگه جواب نداد، چی؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی میشه؟»
«با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم

نرسید که به طور ویژه به موضوع پرداخته باشد.»
۱۰ـ بله، همان‌طور که می‌بینید، استاد که در سناریوی جعل و کذبِ کذا، نه تنها اعتقاد به فال و غیب‌گویی خواجه حافظ دارد، بلکه کُپ کرده و حتی می‌ترسد که از فالش جواب نگیرد و دروغ از کار درآید! احتمالاً نویسنده به این تناقض اهمیتی نداده، وگرنه خبط و خطایی چنین روشن از چنین رندی بعید است. در این قسمت از نمایش، باز هم «پیر» به داد استاد می‌رسد و استاد ادیب و فقید هم دستپاچه دست به کتاب می‌شود:
«متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد… استاد؟
گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.»
دستپاچگی استاد و اعتماد به نفس پیرمرد را ملاحظه کنید. سپس استاد وارد صحنه می‌شوند:
«چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخ نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم: زان یار دل‌نوازم شُکری‌ است با شکایت…» الخ.
۱۱ـ انتخاب غزل، جالب و اوج شاهکاری است که خلق و جعل شده است! در این غزل، عناصر مشابه دیدگاه امامیه در ماجرای کربلا برای همگرایی شناختی دیده می‌شود، تأویل آن برای ماجرای تاریخی کربلا و شهادت حضرت سیدالشهداء و شهدا و اسرای نینوا چندان دشوار نیست، از جمله این بیت که: رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کسر گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت و …!
اما لازم است توجه کنیم که شعرای اهل عرفان ایران، از سنّی و شیعه به امام علی(ع)، امام حسین(ع) و اهل بیت کرام احترام می‌گذارند. عطار و مولانا و بزرگان، همه در وصف ائمه اشعار فراوان و کم‌نظیر دارند، اما ویژگی‌های ایهام در شعر حافظ، آن را برای هر نوع تأویل مناسب ساخته و همدلی خواننده و عقاید و عواطفش را جلب می‌کند. من شخصاً بارها در مجالس مدح و روضه و مرثیه دیده‌ام که اشعار حافظ را به مناسبت خوانده‌اند. همچنان که در مراسم جشن مبعث و دیگر مراسم هم شنیده‌ام که اشعار مناسب حال خوانده می‌شود.
در اعیاد ملی مثل نوروز و مهرگان هم خواندن حافظ به تفأل و تیمن از رسوم کهن است. اما در مورد این مجعولات باید دانست که بحث بر سر تأویل شعر حافظ نیست، بلکه جعل ماجرا و دروغ بستن به حافظ در کنار قصه‌بافی و بیان کذب درباره یکی از اعاظم ادبا و مورخان ایران است. شبیه همین‌ها را اخیراً درباره دکتر شفیعی کدکنی هم خواندم که بسیار ناشیانه‌تر، اما با زبان و شیوه‌ای همگون، قصه‌پردازی کرده و منتشر
ساخته بودند.
۱۲ـ پایان سخن هم البته معلوم است و دیگر دردسرتان نمی‌دهم. به قول حافظ «صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد…»، در پایان‌بندی جعلیات، بالاخره دکتر زرین‌کوب متوجه می‌شود که چقدر در عرفان و عقاید و ادبیات گمراه بوده و حالا حقیقت برایش روشن شده! او به اشارت پیر بی‌سواد اما روشن‌ضمیر، شعر حافظ را می‌خواند و متوجه می‌شود که تا حالا تمام حافظ‌شناسان هم خطا کرده‌اند…
باری، صاحب‌ کتاب بی‌نظیر و شیوایی چون «از کوچه رندان» که از بهترین منابع حافظ‌شناسی در تاریخ ادبیات ماست، اذعان می‌کند:
«سالها خود را حافظ‌پژوه می‌دانستم و هیچ وقت، حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم. این غزل ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می‌کرد و گریه می‌کرد، طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید. (هکذا) انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر می‌دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.
بلند شدم، دستم را گرفت. می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت: معتقد شدم استاد، معتقد بووودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه‌خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد می‌کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد این غزل را بخوانید.» (خاطره‌ای از دکتر زرین‌کوب)
۱۳ـ از اطاله و اطناب پوزش می خواهم؛ اما این تفصیل را باید تحمل کرد، زیرا اگر با جعل و دروغ مواجه نشویم، ساده‌پنداری و دروغ‌بافی بر همه غلبه خواهد کرد. متاسفانه بازی با عواطف و عقاید مردم، راه را چنان بر قصه‌بافی هموار کرده که اصلاح آن اینک دشوار است. همان طور که بارها گفتم، در اینجا سه چهره دینی، تاریخی و فرهنگی ایران: امام حسین(ع) مظهر خلوص و شجاعت و ایمان مذهبی، خواجه حافظ (بزرگترین شاعر ایران) و دکتر عبدالحسین زرین‌کوب (استاد و ادیب کم‌مانند عصر ما) هدف جعل قرار گرفته‌اند؛ لذا سکوت بی‌فایده است، تنها می‌توان شکایت کرد که چرا آثار استادانی چون زرین‌کوب آنقدر خوانده نمی‌شود تا سبک و طرز بیان و نوشتار ایشان سرمشق فرهنگ قرار گیرد و چنین خبط و خطاهایی رواج نیابد؟ شیوه زندگی و تدریس و سخنرانی استاد زرین‌کوب روشن است. سبک نوشتار ایشان، همانند کیفیت رفتار و طرز گفتار و انتخاب کلمات در آثار ایشان می درخشد.
۱۴ـ واپسین نکته اینکه، غزل مذکور در قصه جعلی که از حافظ نقل شده، اصلاً به استقبال یا اقتفای غزل اوحدی مراغه‌ای سروده شده به این مطلع:
بد می‌کنند مردم ز آن بی‌وفا حکایت
وانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت
علاوه بر تضمین و پیروی از وزن و قافیه و مضمون اوحدی، با توجه به زمان سرایش این غزل، مضمونش نوعی انتقاد از شاه شجاع و دربار او بوده که در اواخر دوره حکمرانی از شاعران، خاصه حافظ که شاعری حرفه‌ای و بسیار حساس هم بوده است، غافل شده و حافظ هم ضمن اظهار نگرانی از اوضاع، خطاب به یار دلنواز صله‌پردازش می‌گوید که چقدر بی‌منت خدمت کرده و عنایت ندیده، سپس با مجموعه‌ای از اصطلاحات مألوف در سنّت شاعری، عرفانی و کلامی مرسوم در عهد خود، آشوب و آشفتگی روزگارش را همچون تصویر گمشده‌ای در کویر وحشت بیان می‌نماید. در آخر، حافظ اظهار مودت و وفاداری را تکرار می‌کند و عشق را همچون تمام شاعران و عارفان، چاره کثرت و گم‌گشتگی معرفی می‌نماید:
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *