درآمدی بر تحوّلِ اندیشه، رسانه، زبان و شعرِ پارسى در دوره مشروطیّت به مناسبت یکصد و بیستمین سالگرد انتشار صور اسرافیل ادبیات، مساوات و رهایی ( ازسید مسعود رضوی – بخش دوم)

‌در عصر مشروطه ،ساختارهاى ادب سنّتى همچنان پابرجا بود و مضامین نو در همان قالب‏ها و ساختارها مطرح مى‏شد. در این دوران، شعر توانست خاستگاه اجتماعى و منزلت خود را تغییر دهد. دیگر امرى مربوط به دربارها و تجملى نبود، بر در خانقاه‏ها و برخى محافل صوفیانه هم درنگ نمى‏کرد. عمومیت یافته و زبان مردم شده بود. آرزوها را بیان مى‏کرد و اگر اشرافیت و قالب‏ها و مصطلحات مدرسى و سنّتى را هم مورد بهره‏بردارى قرار مى‏داد، به جهت القاى همین مسائل تازه بود.
شعر به همه مردم تعلق یافته و طبعاً مى‏باید در جهت آرمان‏ها و خواست‏هاى همگان گام برمى‏داشت. از این منظر ، شعر مشروطه ، مقدمه لازم و ضروری برای تحول بعدی بود ودر غیاب آن ، تصور شعر نیمایی امری ناممکن به نظر می آید.
برخى از شاعران این دوران، زبان و جزئیات عروضى، بدیعى، بیانى و زیباشناختى کهن را با تقیّد و سخت‏گیرى بسیار به کار تازه گرفته بودند؛ نظیر ادیب‏الممالک فراهانى و استاد محمد تقى ملک‏الشعراى بهار. اما گروهى افزونتر، ‌ تغییراتى در جهت راحت‏تر و روان‏تر ساختن شعر را پذیرفتند و محتوا را به قالب تحمیل کردند. تسامح این گروه ، سبب ساده شدن شعر و البته راه یافتن برخى عیوب کلاسیک به شعر شد، امّا اینها در رسانه‏ها و مطبوعات آن ایام که در جستجوى اقناع مخاطبان وسیع بودند حُسن محسوب مى‏شد و نه عیب.
عمده‏ترین قالب‏هاى این دوران اینها بود: قصیده، قطعه، مثنوى، غزل، مستزاد، مسمط، چهار پاره و تصنیف. در میان این قالب‏ها، «مستزاد» جلوه بیشترى داشت و در این روزگار براى بیان مطالب اجتماعى و مضامین وطنى و سیاسى بهتر مورد استفاده قرار مى‏گرفت. برخى محققان همین کوتاه و بلند شدن مصاریع در مستزاد را عاملى در جهت تحول شعر کهن به نیمایى قلمداد کرده‏اند و حقیقتاً هم به فرم نیمایى نزدیک است. مستزاد با وجود قدیمى بودن قالب، یکباره مورد توجه و استقبال افکار عمومى قرار گرفت و به یکى از قالب‏هاى اصلى شعرى در دوران مشروطیت بدل ‏شد. سید اشرف‏الدین حسینى شاعر عوام‏گراى عصر مشروطه در روزنامه «نسیم شمال» قطعات بسیار مؤثرى سرود که همچون امثال سائره در میان مردم رواج یافت. از جمله مستزاد به این مطلع:
دوش مى‏گفت این سخن دیوانه‏اى بى بازخواست
درد ایران بى‏دواست…
و نیز این نمونه که در شماره ۹ نسیم شمال، چاپ رشت مورخ ۲۷ ذیقعده سال ۱۳۲۵ ه.ق منتشر شده و نخستین ابیات آن چنین است:
گردیده وطن غرقه اندوه و محن واى
اى واى وطن واى
خیزید، روید از پى تابوت و کفن واى
اى واى وطن واى
از خون جوانان که شده کشته در این راه
رنگین طبق ماه
خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن واى
اى واى وطن واى
کو همت و کو غیرت و کو جوشش فتوت؟
کو جنبش ملّت؟
دردا که رسید از دو طرف سیل فتن واى
اى واى وطن واى
افسوس که اسلام شده از همه جانب
پامال اجانب
مشروطه ایران شده تاریخ زمن واى
اى واى وطن واى
نمونه دیگر از میرزاده عشقی، که با مایه‏هاى نقد و طنز و هزل همراه بود و تأثیرى وسیع بر افکار عمومى نهاد ،سالها بعد، پس از تشکیل مجلس چهارم ودر نقد عملکرد آن سروده شد. تلخیصی از آن چنین است:
این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود
دیدى چه خبر بود؟
هر کار که کردند، ضرر روى ضرر بود
دیدى چه خبر بود؟
این مجلس چارم، خودمانیم، ثمر داشت؟
والله ضرر داشت
صد شکر که عمرش، چو زمانه به گذر بود
دیدى چه خبر بود؟…
سرمایه بدبختى ایران، دو قوام است
این سکه به نام است
یک ملتى از این دو نفر، خون به جگر بود
دیدى چه خبر بود؟…
تنها نه همین کاخ، سزاوار خرابى است
این حرف حسابى است
اى کاش که سر تا سر رى زیر و زبر بود
دیدى چه خبر بود… الخ
«چهارپاره» نیز نوع ادبى مستعمل‏ترى در این دوره بود که از دوبیتى‏هاى پیوسته شکل گرفته و مصرع‏هاى مساوى داشت. تغییر در قافیه‏هاى آخر بود که مصرع‏هاى اول وسوم با هم ، ومصرع های دوم و چهارم با یکدیگر هم قافیه مى‏شدند. بعد از مستزاد، چهارپاره نزدیک‏ترین شعر به فرم‏هاى نیمایى و شعر نو محسوب مى‏شود. برخى محققان، چهارپاره را نیز در کنار مستزاد، یکى از عوامل نوگرایى و تحول شعر کهن به شعر نیمایى قلمداد کرده‏اند. طبعاً نباید در این باره افراط کرد، امّا قطعاً مجموعه‏اى از همه این عوامل، در گسستن زنجیر محافظه‏کارى و ایجاد زمینه‏هاى تحول ادبى مؤثر بوده است. نمونه معروف چهارپاره، شعر «کبوتران من» از ملک‏الشعراى بهار است که مضمونى دلنشین، زبانى ساده و محبوبیتى فراوان داشت. در اینجا چند پاره از این شعر را می خوانیم:
‌ـ بیایید اى کبوترهاى دلخواه
بدن کافورگون پاها چوشنگرف
بپرید از فراز بام و ناگاه
به گرد من فرود آیید چون برف
ـ سحرگاهان که این مرغ طلایى
فشاند پر زروى برج خاور
ببینمتان به قصد خودنمایى
کشیده سر زپشت شیشه در…
ـ فرود آیید اى یاران از آن بام
کف اندرکف زنان و رقص رقصان
نشینید از بر این سطح آرام
که اینجا نیست جز من هیچ انسان
ـ بیایید اى رفیقان وفادار
من اینجا بهرتان افشانم ارزان
که دیدار شما بهر من زار
به است از دیدن مردان برزن
نمونه مورد توجه و مهم دیگر در عصر مشروطیت، قالب تصنیف بود. تصنیف در لغت به معنى قول و سرود و ترانه بود و در اصطلاح گونه‏اى از شعر که با لحن‏ها و مقام‏هاى موسیقایى همساز و دمساز گردد. در واقع براى آواز و همراهى با چند صدا و ساز ساخته مى‏شد. در دوران مشروطیت، ساختن و اجراى تصنیف‏هاى سیاسى، وطنى، انقلابى و مراثى رواج زیاد یافت و بهترین نمونه‏ها که هنوز رواج دارد از آن عارف قزوینى و ملک‏الشعراى بهار بود. این تصنیف‏ها در مطبوعات عصر مشروطه درج شد و در دستگاه‏هاى مختلف موسیقایى ـ خصوصاً شور و ماهور ـ در سراسر ایران خوانده و با همنوایى تار و سه تار و ضرب اجرا مى‏شد. بعدها شکل غنایى و عاشقانه این نوع تصانیف توسط گلچین گیلانى، رهى معیرى و دیگران اعتلایى ویژه یافت. ابیات مطلع معروف‏ترین نمونه‏هاى تصنیف از بهار و عارف چنین است:
ـ مرغ سحر، ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار
این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته زکنج قفس درآ
نغمه آزادى نوع بشر سرا
وز نفسى عرصه این خاک توده را
پر شرر کن… الخ
ـ اى دست حق پشت و پناهت بازآ
چشم آرزومند نگاهت بازآ
قربان کابینه سیاهت بازآ
بازآ که شد باز
کرسى‏نشین دور از بساط بارگاهت بازآ…الخ
ـ از خون جوانان وطن لاله دمیده
از سایه سرو قدشان سروخمیده…الخ
این سه گونه شعر، یعنى مستزاد، چهار پاره و تصنیف، از نظر ادب‏پژوهان و تاریخنگاران ادبیات، بیش از بقیه قالب‏ها و انواع شعرى مورد توجه واقع شده و ریشه‏هاى تحول شعر، از کلاسیک به نیمایى و نو را در این‏ها جستجو کرده‏اند. به همین سبب ما نیز برخى نمونه‏هاى آن را ذکر کردیم و توضیحاتى درباره آن دادیم. این قالب‏هاى نو، با انتشار مستمر در مطبوعات، به تدریج شرایط تحول در شعر فارسى را فراهم‏تر کرد. براى مثال، تصنیف مرغ سحر بارها در روزنامه‏ها و مجلاّت چاپ شد و به صورت شفاهى نیز از سوى تعداد پرشمارى از مردم حفظ و بیان مى‏گردید. همچنین است تصنیف از خون جوانان وطن اثر عارف قزوینى. امّا در همه قالب‏ها و اقسام دیگر نیز اثرات تحول را مى‏توان دید. در مضمون و محتوا و مصطلاحات و ایده‏ها…
مسئله مهمى که باید یادآور شد، این است که جنبش‏هاى ادبى ما قبل مشروطه، اساساً بر کهن‏گرایى بیشتر و تقیّد افزونتر به مضامین و قوالب کهن استوار بود. نمونه مهم آن، شعر موسوم به «بازگشت» است، که پس از سبک هندى و مکتب وقوع، مطرح شد. در این مکتب دو گرایش خراسانى ـ بازگشت به مکتب یا سبک خراسانى ـ و عراقى ـ بازگشت به مکتب یا سبک عراقى ـ دیده مى‏شود ولى هیچ یک منشاء تحول و حرکتى تازه نبود و حتى با چشم بستن بر ویژگى‏هاى بدیع سبک هندى، راه تحول طبیعى شعر فارسى را نیز تا حدودى مسدود ساخت.
معهذا ظهور مطبوعات در عصر بیدارى و مشروطیت سبب شد تا نخست در نثر و سپس در شعر حرکتى ایجاد شود. این موضوع، یعنى بهره‏گیرى وسیع از نظم یا شعر، به مثابه یک عنصر خبرى، آگاهى بخش و برانگیزنده در فرهنگ ایران دلایل خاصى دارد که شاید نمونه آن در هیچ فرهنگ و جامعه‏اى دیده نشود.
نثر مطبوعاتى به تنهایى فاقد قدرت کافى براى نفود در افکار عامه بود. مبلغان و مبارزان مشروطیت، همچون همه کارگزاران فرهنگ و جامعه و دین و سیاست در گذشته ایران مى‏باید از وزن و قافیه یا حداقل قافیه نثر یا سجع بهره گیرند. مردم ایران شیفته سخن منظوم‏اند. لذا براى طرح و ترویج فکرهاى تازه، شعر که همواره در نظر مردم بر نثر غلبه داشت و از آن محترم‏تر بود چهره نشان داد و به عنوان بهترین امکان ارتباطى در مناسبات ابلاغى عصر مشروطیت خود را نمایان و عزیز ساخت. بر خلاف مکتب بازگشت، که شعر وقوع و عامیانه عصر صفوى را هم معدوم کرد و خود موجد چندین دیوان تکرارى و تقلیدى شد، شعر عصر مشروطه، در مطبوعات مورد توجه عوام منتشر شد و به رغم سستى اوزان و قوافى، و توجه به فهم و ذائقه عوام، مایه‏هاى تحول و تغییر را فراهم کرد. مرحوم استاد یحیى آرین درصفحه ۲۹ جلد دوم کتاب مستطاب «ازصبا تا نیما» ذیل عنوان «فرم اشعار مطبوعاتى» در این باره مى‏نویسد:
«با پیدایش مشروطیت، بساط دربار، که تکیه‏گاه شعرا بود، به هم خورد و شعر در دسترس مردم قرار گرفت، اما نه سخنوران عهد انقلاب به زبان خشک و پر تجمّل و ریزه‏کارى‏هاى هنر شعرى قدیم ایران آشنایى کامل داشتند و نه آن سبک‏ها و قالب‏ها براى بیان احساسات و مفاهیم جدید رسا و مناسب بود. گویندگان این دوره، چون راه دیگرى در پیش نداشتند، ناچار بر آن شدند که مفاهیم و تغییرات جدید و تصورات ذهنى خود را در اوزان ساده‏تر و کوتاه‏ترى بریزند و آن را عجالتاً به طور حاضر و آماده در ادبیات عامه یافتند».
در ایران از دیر زمان، دلقک‏ها و مطرب‏ها و بندبازها و شعبده‏بازها، نوعى نمایش خنده‏دار به وجود آورده بودند. این دسته‏ها در شهرها و دهات گردش مى‏کردند و صحنه‏هایى ترتیب مى‏دادند و قطعات کوچکى به معرض نمایش مى‏گذاشتند و در ضمن بازى و شوخى، به کنایه و گاهى به صراحت به طعن و تمسخر اولیاى امور مى‏پرداختند. در حلقه آنان، تصنیف‏ها و ترانه‏هایى به وجود آمده بود که با حوادث و جریان‏هاى روز ارتباط داشت و مردم آنها را دهن به دهن یاد گرفته در کوچه و بازار به آواز مى‏خواندند. این ترانه‏ها و تصنیف‏ها، بعد از انقلاب مشروطیت در واقع جایگزین «زبان آزاد» مطبوعات شد و مانند شوخى‏هاى نوین ادبى به کار رفت و ادبیات جدید انقلاب در نخستین قدم آزمایش از شکل و قالب آنها استفاده کرد و این تصنیف‏ها، که در پرتو ساختمان و آهنگ مخصوص خود با طبع ملّت سازگار بود، به محض انتشار در میان مردم کوچه و بازار، به دهن‏ها مى‏افتاد و حس خودآگاهى آنان را بیدار مى‏کرد و توده‏هاى ملّت را به جنبش و مبارزه با رژیم‏هاى استبدادى برمى‏انگیخت».
یحیى آرین پس از ذکر نمونه‏هایى از این اشعار، در صفحه ۳۵ همان کتاب مى‏نویسد:
«ادوارد براون معتقد است که این آثار منظوم، هم از جنبه تاریخى و هم از لحاظ ادبى، داراى اهمیّت عظیم و بسزایى است و مى‏توان آنها را در شمار اشعار کلاسیک ایران قرار داد. در اهمیت بزرگ تاریخى و سیاسى این اشعار تردیدى نیست و از حیث مضمون نیز چون از زندگى روز و دردها و گرفتارى‏هاى اجتماعى سرچشمه گرفته‏اند، از بسیارى از اشعار سفارشى اصیل‏تر و حقیقى‏تراند. اما از جنبه هنرى، این عقیده مبالغه‏آمیز است و هیچکدام از آنها در متانت و جزالت، به شعر قدیم ایران، حتى اشعار دوره بازگشت نمى‏رسد…».
این نوع شعرها که مرحوم آرین بدانها اشاره دارد، در مثال، مانند شعرهاى وقوعى در کنار سبک هندى اصیل است. سبک بیدارى و رستاخیز ادبى را باید در اشعار ادیب فراهانى و بهار و عشقى و عارف و فرخى یزدى و دهخدا جستجو کرد، وگرنه مطبوعات پر است از اینگونه فکاهیات و اشعار عامیانه که عمدتاً شعارهاى برانگیزنده و گذرا بوده است. براى نمونه این دو شعر از نشریات عهد مشروطه، نمونه‏هایى از همان نوع شعرهاى عامه‏پسند است که بسیار فراوان به چاپ مى‏رسید و با اتکاء و توجه بر تکیه کلام‏هاى توده ساخته شده بود:
نمونه اول:
ـ هو حق مددى مولا نظرى
هو حق مددى مولا نظرى
ـ از چیست چنین بیچاره شدیم؟
کوته دست و غمخواره شدیم؟
از خانه خود آواره شدیم؟
نادیده چو ما کس در به درى
هو حق مددى مولانظرى
ـ ایران بنگر ویرانه شده
بین مهر وطن افسانه شده
قومش همگى دیوانه شده
نابود شود این سان بشرى
هو حق مددى مولانظرى…الخ
نمونه دوم از سیداشرف گیلانى در شماره ۲۲ روزنامه نسیم شمال:
ـ ننه جان خواب بودم خواب دیدم
ـ ماه رمضان شد ننه جان
نان و گوشت ارزان شد ننه جان
خواب من دروغ بود ننه جان
هر چه دیدم دوغ بود ننه جان
ـ ننه جان خواب بودم خواب دیدم
مشروطه به پا شد ننه جان
عیش فقرا شد ننه جان
خواب من دروغ بود ننه جان
هر چه دیدم دوغ بود ننه جان
ـ ننه جان خواب بودم خواب دیدم…الخ
این نوع اشعار، به رغم فقدان اعتبار ادبى، نزد ادیبان کلاسیک و فضلای مدرسى، بیانگر نگاه تازه‏اى بود که مطبوعات و مردم حامى آن بودند و این از خصایص شعر مشروطه بود. زبان ساده ، همه فهم و مردم‏پسند، شاعران این دوره را واداشت که برخى قالب‏هاى کهن را براى مضمون تازه استخدام کنند و مضامین گذرا و روزمره و نقد اجتماعى و سیاسى را هم به آن تزریق نمایند. مثلاً میرزاده عشقى ضمن قصیده‏اى گوید:
ـ دولت به ریش زردِ ظهیر آبرو گرفت
کنّاس را بیار که کابینه بو گرفت
ـ دستت رسد اگر، تو بکن قطع بى‏درنگ
دستى که دوستانه دست عدو گرفت.
ویا میرزا آقا خان کرمانى که به مفاهیم ناسیونالیستى و آزادى‏خواهى بسیار دلبسته بود، در مثنوى مفصلى بدین مسائل پرداخته است. از جمله اشعار زیر نمونه‏اى از این مثنوى است:
ـ کنون اى مرا ملّت هوشمند
چرایید در چاه غفلت نژند
برآیید و بینید کار شگفت
به آسان توانید گیتى گرفت
ولى تا شناسید از خیر و شر
ببایست خواندن حقوق بشر
که تا خود بدانید از آیین و راه
بد و نیک گیتى نباشد زشاه
ـ به ایران مباد آن چنان روز بد
که کشور به بیگانگان اوفتد
همه کشور ما عروسى است خوش
ولى شوى او زشت خوى و ترش
نخواهم زمانى که این نوعروس
بیفتد به زیر جوانان روس
به گیتى مبادا که این حوردیس
شود همسر لردى از انگلیس
ـ همى خواستم که اسلامیان
به وحدت ببندند یکسر میان
توکلک سیاسى کجا دیده‏اى
که بانگ چنان خامه نشنیده‏اى
نترسم من از بانگ بادوبروت
زجا برکشم ریشه «دیسپوت»
ـ همه در اسارت و در بندگى
نه آگه زآزادى و زندگى
به حرمان جاوید از هر حقوق
مگر گشته زآباء علوى عقوق
نخستین نمونه‏هاى شعر متجدد در عصر بیدارى، با مضامین انتقادى و اجتماعى، غالباً به صورت قصایدى فخیم و یا مسمطهاى سنجیده و جالب منتشر شد. بهار و ادیب فراهانى سردمدار این طریق بودند. اما شگفت آنکه غزل به زودى ماهیتى سیاسى به خود گرفت و به دلیل وزن‏هاى روان‏تر و شماره ابیات کمترو هویّت جذّاب‏تر، جایى خاص در اذهان و افواه ـ عموم یافت. در میان مطبوعات عصر مشروطه ـ از دوره مظفرى به بعد ـ کمتر شماره‏اى فاقد غزلى آبدار مى‏توان پیدا کرد. عارف و عشقى و بعداً فرخى یزدى زیباترین سروده‏ها را در این عرصه، عرضه کرده‏اند و ما این سه نمونه را به تلخیص، از این شاعران نامدار عهد مشروطه مى‏آوریم:
غزل میرزاده عشقى:
ـ عاشقى را شرط تنها ناله و فریاد نیست
گر کسى از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
تا نشد رسواى عالم، کس نشد استاد عشق
نیم رسوا عاشق اندر فن خود استاد نیست
اى دل از حال من و بلبل چه مى‏پرسى برو
ما دو تن شوریده را کارى بجز فریاد نیست
به به از این مجلس ملى و آزادى فکر
من چه بنویسم؟ قلم در دست کس آزاد نیست
اى خدا این مهد استبداد را ویران نما
گرچه در سر تا سرش یک گوشه‏اى آباد نیست
گرچه جمهورى است این اوضاع «برگیر و ببند»
هیچ آزادى طلب بر ضد استبداد نیست
قلب عشقى بین که چون سرتاسر ایران زمین
از جفاى گل رخان یک گوشه‏اش آباد نیست
نمونه غزل عارف قزوینى:
ـ سپاه عشق تو ملک وجود ویران کرد
بناى هستى عمرم به خاک یکسان کرد
چو گویمت که چه کرده‏ست، خواهى اردانى
بدان که آنچه که ناید به گفتگو آن کرد
چه کرد عشق تو عاجز زگفتنم، آن کرد
به من که دوره‏ى شوم قجر به ایران کرد
خدا چو طرّه زلفت کند پریشانش
کسى که مملکت و ملتى پریشان کرد
الهى آن که به ننگ ابد دچار شود
هر آن کسى که خیانت به ملک ساسان کرد
به اردشیر غیور درازدست بگو
که خصم، ملک تو را جزو انگلستان کرد
خرابى آنچه به دل کرد والى حسنش
به اصفهان نتوان گفت ظّل سلطان کرد

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *