مردی که یک وزارتخانه است:«صاحب بی‌تاج و تخت سمرقند و بخارا» زیباترین توصیف برای علی دهباشی است که شادروان باستانی‌پاریزی درباره او نوشته است

مردی که یک وزارتخانه است

حسن باستانی‌راد با نقل قول‌هایی از باستانی‌پاریزی و داریوش شایگان درباره علی دهباشی که او را «صاحب بی‌تاج و تخت سمرقند و بخارا» و «یک وزارتخانه» توصیف کرده‌اند از این چهره فرهنگی نوشته است.

به گزارش ایسنا، نماینده ایران در برنامه جاده ابریشم یونسکو و رئیس مرکز پژوهشی جاده ابریشم دانشگاه شهید بهشتی در پی ابتلای علی دهباشی (مدیرمسئول مجله بخارا) به کرونا در یادداشتی با عنوان «شبِ علی دهباشی: تاجدار شب‌های بخارا» که آن را در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: ««صاحب بی‌تاج و تخت سمرقند و بخارا» زیباترین توصیف برای علی دهباشی است که شادروان باستانی‌پاریزی درباره او نوشته است. اما دهباشی تاجدار شب‌های بخارا و سمرقند است؛ تاجدار فرهنگ و هنر. «کِلکِ» دهباشی به دَوات فرهنگ و میهن‌دوستی آمیخته است و چون «ساعد کِلکِ او از چاه دَواتِ» فرهنگ مُرکَب می‌گیرد، هیچ‌گاه نخواهد خشکید. تاجدار شب‌های بخارا، با ریه‌هایی آسیب‌دیده از آسمِ روزگار، با ویروس جهانگشا و تاجدار پُررمز و راز در نبردی نابرابر است و امید که جهان را بر این دیو نستوه تنگ سازد و یقین داریم که چنین خواهد شد.

دهباشی تنها یک جریده‌نگار و سردبیر نشریات علمی، ادبی و فرهنگی مانند کلک، سمرقند و بخارا نیست؛ کار دهباشی مانند نقطه پرگاری است که اهل دل و به ویژه دوستداران فرهنگ ایرانی را در دایره و حلقه فرهنگ گرد می‌آورد. چنین کاری از آن روی شایان توجه است که برای سامان دادن به چنین حلقه‌ای، سازمان و وزارتخانه‌ای پیدا نمی‌شد که پول ارزشمند خود را صَرف انتشار «تازه ‌پاره‌های ایرانشناسی» ایرج افشار، نغزگویان گلعذار خُجند و بلخ، سمرقند و بخارا، لاهور و دهلی کند و یا از قلم و اندیشه اهل فرهنگ یادنامه‌هایی در پاسداشت مقام مفاخر ایران‌زمین منتشر کند؛ راستی به جای دهباشی کدام وزارتخانه و یا فرهنگستان نامه‌های آل احمد و کمال‌الملک را به فارسی‌زبانان و علاقه‌مندان پژوهش درباره ایران معرفی می‌کرد؟ و کدام نهاد و سازمانی شب‌ها را بیدار می‌ماند تا در پاسداشت فرهنگ و مفاخر فرهنگی ‌ساز شب‌های بخارا را کوک کند؟ برای این منظور شاید بیان خاطره‌ای بد نباشد: سال ۱۳۹۶ در حاشیه کنفرانس جاده ابریشم در شهر سمرقند، صحبت از وزارتخانه‌ها و موسسات کشورهای گوناگون پیش آمد که حوزه فرهنگ را سامان می‌دهند. زمانی که از موسسات و وزارتخانه‌های پرشمار حوزه فرهنگ در ایران یاد کردم، بسیاری از دوستانی که از دریای چین تا تنگه بُسفر میهمان سفره ایکاس بودند، انگشت به دهان ماندند؛ وزارت آموزش و پرورش (فرهنگ قدیم و معارف قدیم‌تر)، وزارت علوم (آموزش عالی قدیم)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (که بسیاری از کشورها نمونه‌اش را ندارند) و زیرمجموعه‌های پرشمار آن مانند سازمان حج و زیارت، سازمان اوقاف و امور خیریه، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری (وزارت فعلی) و ده‌ها سازمان تابع آن در حوزه فرهنگ و هنر و میراث تمدنی، سازمان تبلیغات اسلامی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، حوزه‌های علمیه دینی، و ده‌ها فرهنگستان (زبان و ادب فارسی، هنر، علوم و…) و ده‌ها پژوهشگاه و پژوهشکده در حوزه فرهنگ و علوم انسانی و البته هر سازمانی که در ذیل آن معاونت فرهنگی وجود دارد!

بی‌تردید همگی دلیل وجود این‌همه سازمان عریض و طویل برای فرهنگ و علوم انسانی را در ایران می‌دانستند و آن چیزی نیست جز نقش انکارناپذیر فرهنگ در تاریخ و تمدن دیرپای این مرز و بوم. آن‌جا گریزی هم زده شد به این‌که برخی از مشاهیر و اهل علم و فرهنگ و ادب در این سرزمین، یک‌تنه به اندازه یک وزارت فرهنگ کار کرده‌اند و نه در یک عمر بلکه در یک هزاره، همچون فردوسی، رودکی، ابن سینا، مولانا، حافظ، سعدی و… یادم به سخن شادروان داریوش شایگان افتاد که آن روزها واپسین سال عمرش را طی می‌کرد: «علی دهباشی یک تنه به اندازه یک وزارتخانه فرهنگ کار می‌کند و او فقط علی دهباشی نیست، یک وزارتخانه است» و این‌که برای پیدا کردن نام و نشان چنین وزارتخانه‌هایی در فرهنگ این سرزمین نیاز نیست به سده‌های گذشته رجوع کرد، همین امروز هستند کسانی که همه کم‌کاری‌های وزارتخانه‌های سرمایه‌به‌دست را جبران می‌کنند! و گاه در یک اتاق چند متری کار ساختمان‌های توخالیِ چندهزارمتری را سامان می‌دهند.

علی دهباشی با خوراک روزنامه و نشریه، مجله و جُنگ فرهنگی و در کارگاه اندیشه‌پروری پاسداران فرهنگ بالندگی یافت و بیش از ۳۰ سال برای انتشار کِلک، سمرقند و بخارا پای از گلیم فرهنگ فراتر نگذاشت. او درست پا جای پای شادروان ایرج افشار گذاشت: او که در کنار شادروان احسان یارشاطر راهنمای کتاب را منتشر می‌کرد و در کنار بزرگان عرصه علم و فرهنگ، سال‌ها همت خود را صرف انتشار فرهنگ ایران‌زمین کرد. انتشار چنین نشریه‌هایی در تاریخ نشر ایران دیگر تکرار نخواهد شد و از همین رو است که دعا می‌کنیم دهباشی صد سال دیگر زنده باشد و روزها بخارا را جمع و جور کند و شب‌ها اهل دل را به شوق تکریم و تجلیل مفاخر فرهنگی سر سفره بخارای عقل‌افزا بنشاند.

دی‌ماه ۱۳۹۸ که هنوز کرونا در جهانگشایی‌های خود به مرزهای ایران رخنه نکرده بود ـ و اگر کرده بود خبر نداشتیم ـ در شب استاد علی بلوکباشی رفتم و احوال دهباشی را پرسیدم و گفت روزی ۱۸ قرص و از جمله کورتون می‌خورم. اما با این همه دنبال نشر بخارا بود و ساز و کاری برای ادامه برگزاری شب‌های بخارا؛ راستی را، که همه ایرانیان و علاقه‌مندان به فرهنگ ایرانی در چهار گوشه جهان ایرانی و انیرانی میهمان بخارا هستند تا در شب علی دهباشی برای تاجدار سمرقند و بخارا برای تندرستی او دست دعا بردارند.»

انتهای پیام

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *