درباره شعرهای استاد راشد سید مسعود رضوی

مجموعه اشعار و سروده‌های مرحوم آقای راشد، آن مقدار نیست که بتوان آن را دیوان شعری، هرچند کوچک، به حساب آورد. آنچه در اختیار ماست، بی‌تردید، تنها بخش‌‌های باقی مانده از سروده‌های راشد تربتی است که از دستبرد حوادث بازمانده و در اختیار ما قرار گرفته است.

با این همه، این پرسش را می‌توان پرسید که آیا راشد شعرهای دیگر هم داشته است؟ پاسخ به این سوال آسان نیست. زیرا مرحوم راشد شاعر و سراینده در معنای حرفه‌ای و ادبی نبوده و خود را هم در معرض چنین عنوان و جایگاهی قرار نداده است. اما از همین تعداد سروده‌های وی، اعم از قصیده و مثنوی؛ چامه و چکامه، و شعرهای تعلیمی و عاطفی، می‌توان قاطعانه داوری کرد که راشد شاعری زبردست و مسلط بر اوزان و شیوه‌های شاعری بوده و شعرش ارزش خواندن، و بحث و نقد کردن را دارد.

به نظر می‌رسد راشد نیز مانند بسیاری از فرزانگان ایران، ادیبان، نویسندگان و محققان پارسی‌زبان، سرودن شعر را دوست می‌داشته و ذوق و مهارت کافی هم برای سرایش اشعار خوب و خواندنی داشته است. ولی شاید همچون برخی علما و ادبا، که در مرحله‌ای از زندگی، اشعار خود را تاب نیاورده و به آب می‌شویند و از بین می‌برند، نخواسته است که بیشتر سروده‌هایش برجای ماند و به‌نام وی انتشار پیدا کند. شاید هم پراکندگی و تطاول ایام و اوقات، اکثر و اغلب شعرهای این مرد خطیب و فاضل را از میان برده است. شاید بیش از این دل و دماغی نیافته تا طبع روان را در اوزان شاعری بیازماید.

باری، آنچه گفته شد، گمانه‌زنی بود که مدتی پیش در صحبت و گفتگو با تنی چند از صاحب‌نظران و علاقمندان به مرحوم آقای راشد به میان آمد. آنچه قطعیت دارد و در اختیار ماست، همین مقدار و مجموعه اشعاری است که در ضمن مطالب و خاطرات راشد به چاپ رسیده و بخشی نیز در شماره‌های بعد از این به نظر خوانندگان عالی مقام خواهد رسید. مجموعه‌ای که اگرچه از جهت کمیت و مقدار، زیاد نیست، اما از نظر محتوا و کیفیت بیان، دارای اهمیت و اعتبار است.

مرحوم راشد در قصیده مهارت و در مثنوی طبعی چیره دارد. وی در این دو ژانر یا گونۀ شاعرانه نیز، روایت و حدیث نفس را بیش از هر چیز، موضوع سروده‌های خود قرار می‌دهد. در وصف طبیعت و احوال خویشتن نیز چیره‌دست است، به نحوی که مثلاً درباره خزان قصیده‌ای سروده که با قصاید خوب سبک خراسانی قابل قیاس و سنجش است.در این شعر به مطلع:

بر شد ابری تیره بر کوه و خروشیدن گرفت

وز درون تیره اش برقی درخشیدن گرفت

حقیقتاً یک تصویر ارزشمند و برانگیزنده است که یادآور قصاید طبیعت گرای کلاسیک پارسی است. استاد جلال رفیع توضیحی درباره قصیده مذکور و منابع درج و انتشار آن دادند: این قصیده که با عنوان «باران، سیل، آفتاب» قبلا در ضمن زندگینامه چاپ شده، به توضیح مرحوم راشد؛ انگیزۀ سرودنش رعد و برق و سیلاب رودخانه تجریش در روز ۲۶ آبان ۱۳۴۶ شمسی است و بدین بهانه استنتاجات اخلاقی و حکمی در ضمن آن بیان شده است. در کتاب «صد سال شعر خراسان»، تألیف علی‌اکبر گلشن آزادی و به کوشش احمد کمالپور (کمال)، دو شاعر شناخته شده در خطۀ خراسان، این شعر هم نقل شده است. البته این دو شاعر معروف نیز قصیده را از مجله «یغما» نقل کرده‌اند. پس از مراجعه به مجلۀ «یغما»، مجلد ۲۵۹، تیرماه ۱۳۴۹، دیدیم که ادیب و محقق بزرگ شادروان حبیب یغمایی در مورد شخصیت راشد تربتی چنین نوشته است:

«حسینعلی راشد واعظ متبحّر و سخن‌گوی معروف را همگان می‌شناسند و از دور و نزدیک به مواعظ مستند و آموزنده وی گوش هوش فرا داده‌اند. آنچه موجب شگفتی است و مکتوم است این که وی شاعری با ذوق و با استعداد است، و به نظر می‌آید که اگر به سرودن شعر می‌پرداخت آثارش جاودانی‌تر بود که:

حدیث پراکنده بپراکند

چو پیوسته شد مغز جان آکنَد

قطعه‌ای را که مطالعه می‌فرمایید از او و به خط دست او و به امضای اوست که مجلّه یغما برای نخستین‌بار بی‌اجازه ـ‌ و شاید بی‌میل او ـ به چاپ می‌رساند

باران، سیل، آفتاب

برشد ابری تیره بر کوه و خروشیدن گرفت

وز درون تیره‌اش برقی درخشیدن گرفت

گوئیا دیوی ز زخم تازیانه‌ی آتشین

در غریو آمد کزان کهسار لرزیدن گرفت

یا که زاد اهریمنی طفلی ز آتش و ز مخاض

نعره زد آن سان که هر دل زان هراسیدن گرفت

سرنگون شد ناگهان دریائی از بالا بزیر

وز بر که سنگها ز امواج غلتیدن گرفت

سیل چونان اژدهائی خشمگین کف بر دهان

بر زمین جاری شد و هر سوی پیچیدن گرفت

در ره خود هر چه از جاندار و بیجان یافت برد

دوزخ‌آسا هر که رو می‌کرد بلعیدن گرفت

باد پیچان گشت و باران و تگرگ بیحساب

بر در و دیوارها بیباک کوبیدن گرفت

باد و باران، رعد و برق، آمیخت با هم در فضا

هم درخت و شاخ زان آهنگ رقصیدن گرفت

کویها پر آب گردید و گذرها بسته شد

چرخ بر بیچارگی خلق خندیدن گرفت

قطعه ابری و رگباری و سیلابی چنین

دست و پای جمله را بربست و کوچیدن گرفت

شد هوا صاف، آسمان آبی و خورشید آشکار

آفتاب عالم آرا باز تابیدن گرفت

آبها را هم زمین کم کم بکام اندر کشید

زان بدامان و برش بس سبزه روئیدن گرفت

***

گه چنین و گه چنان، این است اوضاع جهان

از ازل گردون بر این منوال چرخیدن گرفت

از درشتی نرمی و از قهر لطف آمد پدید

چشمه حیوان ز سنگ خاره جوشیدن گرفت

پس خوشا آن کس که در سختی و غم خود را نباخت

بر امید روز بهتر، باز کوشیدن گرفت

در زمستان برد هجران را بپایان و بهار

بار دیگر همچو سروناز بالیدن گرفت

سست دل هرگز نگشت ار مشکلی آمد به پیش

آنکه را دل سست شد مر پای لغزیدن گرفت

گر که ناهموار و گر هموار او پیمود راه

ماند پابرجای و زان رو حق پائیدن گرفت

این ابیات روز جمعه ۲۶ آبان ۱۳۴۶ گفته شد».

همچنین دیدیم که خود مرحوم راشد هم در پایان قصیده «باران، سیل، آفتاب» این عبارات را نوشته، که در مجله یغما نیز چاپ شده است: «این ابیات در روز جمعه ۲۶ آبان ۱۳۴۶ شمسی و ۱۴ شعبان ۱۳۸۷ قمری هجری که در سرسرای خانه نشسته بودیم و ناهار می‌خوردیم و قطعه ابری را دیدم که برفراز کوه برآمد و رعد و برق و رگبار و سیلابی پدید آورد که رودخانه تجریش پرآب گشت و عبور و مرور غیرممکن شد و پس از اندکی هوا آفتابی گردید و مردم به راه افتادند، گفته شد. حسینعلی راشد».

باری با این نقل قول، به ادامه مطلب می پردازیم. راشد خراسانی بود و طبع و طرز وی در شعر نیز به سبک خراسانی متمایل بوده است. اما اگرچه از قصاید طبیعی دوره اول، نظیر قصاید منوچهری و فرخی سیستانی و به ویژه اشعار ناصر خسرو و مسعود سعد تأثیری آشکار در شعرهایش دیده می‌شود، ابداعات و نوآوری در وصف و تشبیه، استعاره و کنایه، از محسوس و معقول نیز در جای جای شعرهایش دیده می‌شود.

اثرپذیری غالباً در همان توجه به طبیعت است، که با همان نگاه جزءنگر و سرزندۀ مکتب خراسانی، خزانیه و بهاریه می‌سراید و نیز در احوال جهان برون و اعماق درون قصیده‌ به شیوه ناصرخسرو گفته که بسیار زیبا و خواندنی است؛ جز آنکه شاعر قبادیان حجت اسماعیلیان درخراسان بوده و به تبلیغ و احتجاج برای عقاید اسماعیلی شعر می‌سروده، اما راشد تربتی، اگرچه به وعظ و تبلیغ و احتجاج بر منبر شهرت دارد، در شعرش جانب هیچ چیز و هیچ کس را نگرفته و در پی وصف حال خویشتن است و جهان و شکایت از جبر و قهری که گاه از مردم نادان بر او آوار می‌گردد و موجب رنجش و غم می‌شود.

در حقیقت بسیاری از شعرهای راشد، شکوائیه از مردم روزگار، و جهل و کین و تعصب ایشان است و عقاید و گفتارهای ناصوابی که در میان خلایق رواج دارد و گویی به بخش جدایی‌ناپذیر فرهنگ و باورهای آنان بدل شده است. باید توجه داشت که علت اهمیت راشد و خطابه‌‌های او، همین قدرت ادبی، در کنار اطلاعات فلسفی و کلامی و دینی بوده است، علاوه بر آن‌که از احوال جهان و اوضاع علوم و تحولات روزگار نیز در حد خود برخوردار بوده و اطلاعات مفید زیادی داشته است. کتاب معروف او با عنوان «دو فیلسوف شرق و غرب» که در سنجش و مطابقۀ نظریه حرکت جوهری در فلسفه ملاصدرا و تئوری نسبیت اینشتین نوشته شده است، اگرچه امروزه ممکن است قدری ساده و حتی کهنه به نظر آید، اما به باور من در زمان خود یک کار بایسته و ابتکاری بوده است و نشانگر آگاهی راشد از عقول و علوم و تحولات روزگارجدید.

اگر عالمان و خطیبان دیگر نیز، همچون راشد در علوم جدید و تحولات دانش و فرهنگ مطالعه و پژوهش می‌کردند، و در ضمن در کلام و فلسفه اسلامی و باطن دین و اخلاق دینی که سرچشمه ارزش‌های ادیان و مذاهب است، اطلاعات ژرف‌ می‌اندوختند و سرانجام از ادبیات دریاگونه پارسی نیز خط و بهره می‌گرفتند، همانند او محبوب مخاطبان و ماندگار در دور زمان می‌شدند. راشد هم فلسفه‌دان و صاحب نظر در علوم عقلی بود، هم عالم و خطیب دینی و هم ادیب و شاعری زبردست و صاحب اشعار نغز.

در میان شعرهای راشد، گاهی کلمات نادره و کمیاب، دیده می‌شود، مانند «خنفسا» به معنی حشره و سوسک یا «عرجون» که شاخ شکسته درختان بی‌بر است و یا «اندای» که به معنای کاهگل و اندودی که به دیوار خانه‌های قدیم می‌مالند و امثال آنها، از این نظر او دیرینه‌گوی یا باستان‌گرا است و در شکل نیز، همپای محتوای شعرش، اطلاعات و وسعت واژگان و دانش خود را بیان می‌کند. سبک خراسانی البته مستعد این شیوه از بیان و پذیرای این نوع واژگان بوده و هست. همچنان که دانش کلامی و اطلاعات فلسفی و تاریخی، به صورت تلمیح و توصیف در جای جای شعرهای راشد پراکنده و یکی از ویژگی‌های سبکی او محسوب می‌شود.

از این نظر راشد را باید یکسره شاعری خراسانی دانست و از بازگشتی‌های متأخر به حساب آورد. می‌‌دانیم که در مکتب بازگشت ادبی، دو گرایش وجود داشت؛ ابتدا گرایش به سبک عراقی و غزل‌های حافظ و سعدی، و دوم برگشت به زبان فخیم و پرقدرت دوره اول، از رودکی تا سنایی، به ویژه در قصیده به شیوه منوچهری و فرخی و مسعود و عنصری و ناصر خسرو و انوری. این جریان تا دوره پهلوی همچنان ادامه داشت و حتی برخی شعرهای بهار و بعدها حمیدی شیرازی از همین‌گونه یا طرز بوده است.چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *