دکتر ضیا الاطبا بزرگ خاندان ضیایی و اولین طبیب دیارمان را بیشتر بشناسیم(قسمت چهارم)

دکتر ضیا الاطبا بزرگ خاندان ضیایی و اولین طبیب دیارمان را بیشتر بشناسیم(قسمت چهارم)

در خاطرات (خانلر خان) یکی از رجال قاجار هنگام اقامت در تربت‌حیدریه از (میرزا محمود طبیب) در سال ۱۲۵۶ ش که خانلر نام این فرد را “سید حکیم” یاد می‎کند که در واقع این فرد پدر روانشاد ضیا الطبا پزشک نامدار تربتی مرحوم میرزا فرج اله خان ضیا الاطبا بوده است.

همانطورکه در قسمت گذشته بیان شد دکتر ضیا الاطبا داری ۶ فرزند که دو دختر و ۴ پسر بود، از جمله دکتر علیرضا، دکتر محمود، دکتر خلیل، دکتر طاهر و بی‌بی رباب و بهجت خانم ضیایی که همه پسران دارای تحصیلات عالی و متخصص در رشته خود بودند و دختر خانم‌ها هم با توجه به شرایط تحصیلی آنزمان در حد دیپلم بودند ولی از نظر اجتماعی و فرهنگی در آن دوره موقعیت خوبی داشتند. جالب است بدانیم که روانشاد دکتر ضیا الاطبا علاقه وافری به تحصیل و پیشرفت علم  داشت همین موضوع باعث شد که فرزندان خود را تشویق کند که حتما ادامه تحصیل بدهند و حتی با تمام وجود دوست داشت حتی آن‌ها به خارج از کشور رفته و تحصیل نمایند.

در گذشته زنده‌یاد پدرم (حاج سید ابوالقاسم خطیبی) نقل می‌کرد در زمان نوجوانی که بیمار بود یک روز با پدرش به باغ نوبهار رفته و از نزدیک شاهد گفتگوی آقای دکتر ضیا الاطبا با پدرش سید مرتضی خطیبی بوده زنده‌یاد دکتر ضیایی می‌گوید جناب خطیبی هزینه تحصیل و سرمایه‌گذاری در این رشته پاسخ می‌دهد و کار درستی است اگر امکانی دارید در این راه هزینه کنید برای آینده فرزندانتان خوب است. (در آن زمان از فرزند ارشدش دکتر علیرضا ضیایی می‌خواهد که پدرم را ویزیت نماید و همچنین می‌گوید در تربت‌حیدریه اغلب مردم این منطقه گوشت‌های گوسفند را قورمه کرده و در ظرفی نگهداری می‌کنند و اغلب موقع استفاده آن را گرم کرده و با ترید کردن نان آن را میل می‌کنند و خود این امر موجب ناراحتی‌های گوارشی می‌گردد بهر حال بعدا” پدربزرگم حرف دکتر را گوش کرده و پس از آن فرزند دیگرش را حاج سید ابوالحسن خطیبی را تشویق به تحصیل می‌نماید ، بطوریکه ایشان با پزشکانی همچون زنده‌یادان دکتر بهشتی، دکتر علی ابریشمی و همچنین دکتر سید حسن مرتضوی همکلاس بودند وی از شاگردان ساعی کلاس بود ولی پس از دریافت مدرک ششم ابتدایی متاسفانه به دلیل توصیه‌های فامیل و روحانیون از ادامه تحصیل محروم گشت و به کسب شغل آزاد روی آورد).

در خصوص علاقه وافر دکتر ضیایی به فرهنگ و آموزش عمومی باید از مطالب کتاب قند و قروت نوشته آقای مهدی تهرانچی استفاده نماییم وی در صفحه ۱۱۵ کتاب در خصوص بانیان اصلی نخستین مدرسه نوین در تربت‌حیدریه در بین سال‌های ۱۲۹۰ الی ۱۲۹۲ از زنده‌یاد دکتر ضیا الاطبا نام برده می‌شود که بسیار علاقمندبه گسترش فرهنگ و آموزش بوده است و در این خصوص تلاش‌های زیادی نمود که قابل‌ستایش است.

 

 

 

در سال ۱۲۹۱ که دانش‌پژوهان و علاقه‌مندان به فرهنگ و آموزش اقدام به انجمن معارف می‌نمایند تا از این طریق بتوانند برای ساخت مدارس تامین اعتبار نمایند آقای ضیا الاطبا نفر هشتم از مجموع یازده نفر بودند که اقدام به مدرسه‌سازی کردند و اولین دبستان ۶ کلاسه بنام دبستان احمدیه در تربت‌حیدریه شروع به کار نمود و جالب است که زنده‌یاد دکتر علیرضا فرزند اول ضیاالاطبا در سال ۱۲۹۲ ش در آن مدرسه تا کلاس چهارم ابتدایی اشتغال به تحصیل داشته است.

دکتر ضیا الاطبا با توجه به امکاناتی که داشت شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی و نظامی هنگام عبور از تربت‌حیدریه مهمان ایشان بودند مرحوم کلنل علینقی وزیری که یکی از مفاخر موسیقی ایران است در خاطرات خود هنگام عبور از تربت‌حیدریه که همراه شوکت الملک بوده چنین می‌نگارد:

“در تربت‌حیدریه به ملاقات ضیا الاطبا که سوابق زیاد با مرحوم امیر علم داشت و شخص بسیار با ذوق و دوست‌داشتنی بود نائل شدم. شب از امیر پذیرایی شایانی کرد. در ضمن همین پذیرایی بود که برای اولین بار در حضور امیر ساز زدم. تارمن در امیر اثر مخصوص بخشید وی احترام ویژه‌ای برای هنر من قائل گردید. بعدا هم که مرحوم ضیا الاطبا به بیرجند آمد چون ذوق فراوان داشت موجب می‌شد که این‌گونه جلسات تجدید شود”.

مرحوم ضیا الاطبا در دوره پنجم که از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ ادامه داشت وارد مجلس شد. . در این دوران که وی نمایندگی تربت حیدریه را در مجلس داشت مصادف شد با  عزل  سلطنت قاجاریه که در مجلس  تصویب گردید.

دکتر علیرضا ضیایی فرزند ارشد ضیا الاطبا اولین پزشک قانونی تربت بود که در سال ۱۳۰۹ ش در هنگام افتتاح بیمارستان پهلوی توسط رضاشاه حضور داشت.

دکتر علیرضا ضیایی

در سال ۱۳۰۸ آبله‌کوبی و مقابله با بیماری‌های واگیردار اجباری شد لذا دکتر سعید مالک رئیس صحیه مملکتی به کلیه مسئولان صحیه شهرستان‌ها از جمله دکتر علیرضا ضیایی پزشک صحیه تربت این موضوع را ابلاغ کرد.

دکتر ضیایی با اقدامی وسیع در مدارس و سطح شهرستان با کمک مقامات شهری به این مهم پرداخت به نقل از آقای حاج تقی ضیایی که در آن سال‌ها محصل بوده می‌گوید دکتر علیرضا به مدرسه احمدیه آمد و پس از اقدام نسبت به آبله‌کوبی بچه‌ها محصلین کچل را از صف خارج کرد تا معالجه قطعی به مدرسه نیایند از جمله من جزو همین بچه‌ها بودم و به همین علت از تحصیل بازماندم بعد از دکتر علیرضا ضیایی مرحوم دکتر ابولقاسم علوی سال‌ها پزشک قانونی در تربت بود و کماکان نسبت به مقابله با بیماری‌های مورد بحث در مدارس اقدام می‌کرد.

دکتر علیرضا با خانم بتول مشیری ازدواج نمود و حاصل این ازدواج سه فرزند که بنام‌های پری خانم، سوری خانم و دکتر محسن ضیایی می‌باشند پری خانم با آقای دکتر موسویان که در رشته حقوق بودند ازدواج کردند و دارای سه فرزند یک پسر و دو دختر بودند که اغلب آن‌ها در حال حاضر در خارج از کشور می‌باشند.

دختر دیگر ایشان سوری خانم هم با آقای دکتر ظفری ازدواج کردند و ایشان هم دارای دو فرزند یک دختر و یک پسر می‌باشند فرزند پسر ایشان آقای دکتر محسن ضیایی است که متخصص طب کودکان است و ایشان هم با دختر آقای دکتر قریب ازدواج کردند که حاصل آن چهار فرزند دختر می‌باشند که همه فرزندان ایشان در خارج از کشور می‌باشند دکتر محسن ضیائی، از مفاخر طب کودکان ایران که استاد دانشگاه جان هاپکینز و دانشگاه‌ هاروارد آمریکا بود.

 

دکتر محسن ضیائی در سال ۱۳۰۶ دیده به جهان گشود. تحصیلات دبستانی و دوره اول دبیرستان را در زادگاه خود در شهرستان تربت‌حیدریه سپری نمود و سپس به تهران آمد و دیپلم متوسطه را از دبیرستان البرز که مهد پرورش فرهیختگان و نام‌آوران کشور بود به پایان رساند و آنگاه به ایالات‌متحده آمریکا عزم سفر کرد. دوره زیست‌شناسی (بیولوژی) را در کالج دیویس آغاز نمود و سپس موفق به ورود در دانشکده پزشکی معروف جان‌ هاپکینز شد. پس از دریافت درجه دکترا در طب دوره تخصصی خود را در بیمارستان جان هاپکینز طی نمود. دوره فوق تخصصی خود را در بیمارستان کودکان دانشگاه هاروارد به پایان رساند و پس از کسب شایستگی و افتخار فراوان به آغوش مام مهر میهن بازگشت.

دکتر سید محمد هاشمیان

در اینجا خاطره‌ای را از همشهری عزیزمان آقای دکتر سید محمد هاشمیان متخصص جراحی عمومی برایتان نقل می‌کنم در سال ۱۳۶۴ شمسی برای بازیابی و در حقیقت گذراندن  یک دوره به‌روزرسانی در رشته جراحی عمومی پزشکی  به واشینگتن- ویرجینیا رفتم  خوشبختانه در یکی از مراسم دیدوبازدید اقوام و آشنایان  با دکتر محسن ضیایی استاد عالی‌قدر در رشته پزشکی  کودکان و ریاست محترم بخش بیماری‌های اطفال در بیمارستان فرفکس  ویرجینیا وابسته به دانشگاه جان هاپکینز روبرو شدم. خودم را معرفی کردم، به‌محض اینکه  فهمیدند من از همدیارانشان هستم  با شوق و علاقه فراوان مجددا به من دست داده و بدون اغراق حدود یک ساعت در مورد شهرستان تربت‌حیدریه و پیشرفت و تغییر، توسعه شهر باهم صحبت کردیم، استاد گفتند دکتر جان میدانی آرزویم چیست گفتم بفرمایید سراپا گوشم ایشان ادامه دادند دوست دارم به تربت بروم و در آنجا رایگان حداقل یک سالی در آنجا طبابت کنم.

در جواب عرض کردم اکنون در تربت‌حیدریه تعداد زیادی از دانشجویان و پزشکانی که شاگردان شما در تهران بودند به‌جای شما این آرزوی شمارا شبانه‌روز انجام می‌دهند.

استاد پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه جان هاپکینز به ایران برگشته و در دانشگاه‌های مختلف تهران و احتمالا شیراز تدریس می‌کردند و سرانجام در تهران به‌عنوان ریاست بیمارستان شهدای فعلی نیز به تدریس  تخصصی پزشکی کودکان مشغول بودند. چند سال قبل از به ثمر  رسیدن انقلاب اسلامی  و باسابقه قبلی که در دانشگاه جان هاپکینز داشتند و نیز به‌واسطه تالیفات کتب متعدد پزشکی در رشته  بیماری‌های اطفال به زبان انگلیسی (حداقل ۳ جلد ۵۰۰ الی ۸۰۰ صفحه‌ای). دست‌اندرکاران و استادان دانشگاه  جان هاپکینز از ایشان دعوت نمودند و بلافاصله  استاد ضیایی را به‌عنوان  ریاست بخش اطفال بیمارستان فرفکس  ویرجینیا (شاخه‌ای از دانشگاه جان هاپکینز) و استاد نمونه جهت تدریس پذیرفته شدند.

استاد ضیایی در طول سال‌هایی که در تهران مشغول تدریس در دانشگاه‌های  تهران بودند و تعداد زیادی از دانشجویان جزء شاگردان ایشان و تحصیل در رشته تخصص بیماری‌های کودکان بودند از طرفی بعضی از متخصصین ایرانی در رشته بیماری‌های کودکان که در امریکا تحصیل می‌کردند از شاگردان استاد محسن ضیایی هستند و استاد در پیش برد علم آن‌ها کوشش فراوان و راهنمایی‌ها پدرانه می‌نمودند، همواره مانند فرزندان خود می‌دانستند از جمله یکی از شاگردانشان  آقای دکتر ولایتی متخصص بیماری‌های کودکان  (وزیر امور خارجه  قبلی  جمهوری اسلامی ایران) بود  آقای ولایتی هم با احترامی که به ایشان داشت به‌اتفاق تعدادی از استادان دانشگاه‌های تهران  استاد ضیایی را برای سخنرانی در یکی از کنگره‌های پزشکی  ایران  تهران  دعوت نموده و استاد ضیایی را از کشورهای خارج تا ایران همراهی نمودند.

استاد ضیایی وقتی فهمیدند من برای گذراندن یک دوره کوتاه  آمده‌ام بلافاصله  گفتند فردا ساعت ۹ در بیمارستان فرفکس در اتاق دفترم منتظر هستم. ضمنا از من پرسیدند در کجای ایران تحصیل کرده‌ای؟(گفتم دوره هفت‌ساله پزشکی عمومی را در دانشکده پزشکی مشهد و پس از گذراندن خدمت نظام‌وظیفه سپاهی بهداشت در رود معجن – حصار و نامغ) سپس در استخدام بهداری  شرکت نفت و در شهر مسجدسلیمان – آبادان و اهواز درآمدم و خوشبختانه از عهده امتحان ورودی دانشگاه پهلوی شیراز برآمده و دوره تخصص در رشته جراحی عمومی را با موفقیت و دریافت برد تخصصی جراحی عمومی موفق شدم.

آن روز قبل از ساعت ۹ صبح خدمت استاد رسیدم  استاد عالی‌قدر شخصا مرا به رئیس بخش جراحی معرفی نمودند. بدین ترتیب ۴۵ روز در کلینیک‌ها و اتاق عمل‌های جراحی بیمارستان فرفکس هرروز از ساعت ۹ صبح تا ۴ بعد از ظهر تحصیل مطالب روز در رشته جراحی  عمومی را نمودم که برای من بسیار بسیار آموزنده بود. البته هرروز که به بیمارستان می‌رفتم اول به دفتر استاد ضیایی رفته و پس از عرض سلام  روانه بخش جراحی عمومی  می‌شدم  استاد ضیایی هر هفته یک‌بار تمام استادان و رزیدنت‌های بخش بیماری‌های کودکان را دور هم جمع کرده و در مورد بیماران و کودکان مختلفی که در عرض یک هفته گذشته  تحت  معالجه قرارگرفته و یا در بخش بستری‌شده بودند سوالات لازم را از همه پزشکان و رزیدنت‌ها می‌نمودند، یک روز استاد به من گفتند امروز هم بد نیست در دوره ما شرکت کنی، باکمال میل و خوشحالی از استاد تشکر کردم.

دکتر ضیایی از همه استادان و رزیدنت‌ها  به ترتیب سوالات متفاوتی می‌نمودند و آن‌ها جواب می‌دادند. یکی از سوالات در مورد علت از بین رفتن کودکی ۶ ماهه بود (فوت کودک) هر کدام از استادان و رزیدنت‌ها جواب‌های متعددی ارائه  نمودند.

استاد عزیز به‌آرامی و با احترام رو به استادان و رزیدنت‌ها گفتند شما همه آزمایش‌های  لازم و مختلف  را انجام دادید ولی به تشخیص  نرسیدید من مطمئن هستم اگر یک معاینه  ساده را هم می‌کردید به تشخیص می‌رسیدید و به‌احتمال‌قوی می‌توانستید این کودک را نجات بدهید و آن این است که هیچ‌کدام از شما  سر کودک را با دست لمس نکردید که اگر این معاینه را می‌کردید کودک به‌شدت احساس درد نموده و با دادهای بلند گریه می‌کرد که این خود نماینده وجود عفونت در جمجمه و نزدیک مغز بود.

آخرین روز که برای خداحافظی  خدمت استاد ضیایی رسیدم  ایشان جلد اول کتابشان را پشت‌نویسی نموده و به‌عنوان یادبود به من دادند؛ که در ذیل مشاهده می‌گردد. ادامه دارد…

کتاب دکتر محسن ضیایی اهدا کتاب دکتر ضیایی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *