چهارشنبه سوری جشن بزرگ ایرانیان پیشینه آتش در فرهنگ ایرانی از همشهری عزیزمان دکتر محمد حسن ابریشمی

چهار شنبه سوری

 

 

 

پیشینه آتش در فرهنگ ایرانی

 

مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت می‌گوید: «پارسها معتقدند که آتش از جوهر الهی است»۱ برابر نوشته برخی از مورخان اسلامی نیز، آب و آتش در فرهنگ ایرانی، مورد احترام بوده است. مثلاً، یعقوبی در قرن سوم هجری نوشته است:‌«ایرانیان به کیش زردشت که او را پیغمبر خود می‌دانند، بر این بودند که روشنی قدیم و ازلی است، و آن را زروان می‌نامند… ایرانیان آتش را بزرگ می‌داشتند».

مسعودی (متوفی ۳۴۶) می‌گوید «نخستین کسی که آتشکده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است… و گفته‌اند که نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب که برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبدأ همه چیزهای نمو کننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره کرده است.۳ آذر ایزد در اوستا جایگاه رفیع آتش را نشان می‌دهد

چهارشنبه سوری

جشن بزرگ ایرانیان

به یاد شادروان استاد دکتر مهرداد بهار

پژوهشی از محمد حسن ابریشمی

مقاله «چهارشنبه‌سوری» در کتاب پژوهشهای ایرانشناسی (شماره ۱۷)، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار در دست ویرایش و چاپ است اما بدان‌لحاظ که کتاب مزبور اوایل سال ۱۳۸۷ انتشار می‌یابد با اجازه استاد گرانقدر ایرج افشار، ترجیح دادم چند روز پیش از چهارشنبه‌سوری امسال (۱۳۸۷) فایل آن را بر روی سایت چهارشنبه‌سوری قرار دهم.

مدخل:

هفده سال پیش، مقاله‌ای بسیار طولانی – که خالی از خیالپردازی نیز نبود – با عنوان «پژوهشی پیرامون پیدایی و شکل‌گیری برخی آیینها و سنتها و نماد و نمود‌ها و مراسم انقلابی ایرانی بعد از اسلام: چهارشنبه‌سوری، هفت‌سین، گره زدن سبزه، نخل ماتم، غرس درختان بر روی مقابر و … » نوشتم. این مقاله را برای چاپ، در دو یا سه شماره مجله باستان‌شناسی و تاریخ، به مرکز نشر دانشگاهی بردم. مسؤولان محترم مجله، آن را برای اظهار نظر، به استاد فرزانه شادروان دکتر مهرداد بهار سپردند. ایشان، مطالب چهل و دو صفحه‌ای آن مقاله را با دقت مطالعه کرده، و در حواشی آن با ذکر دلایل و توضیحاتی، موارد نامستند مقاله را متذکر شده، و طی نامه‌ای برای مجله، پس فرستادند. نکات و راهنمایی‌های استاد بهار در آن نامه و حواشی مقاله، و شیوه تذکر نواقص و ابهامات بسیار جالب و برایم آموزنده بود. بر همین اساس، موضوع چهارشنبه‌سوری راه مورد مطالعه دقیق‌تر و پژوهش مجدد قرار دادم. حاصل این تحقیقات مقاله حاضر است. در اینجا پس از نقل بخشی از نامه مرحوم بهار، به منشأ چهارشنبه‌سوری می‌پردازیم: «مقاله جالبی است، واقعیت این است که ما از جشن سده و مراسم چهارشنبه‌سوری در قبل از اسلام خبر نداریم. ارادتمند معتقد است که بخش اول مقاله ایشان، یعنی مطلب مربوط به چهارشنبه‌سوری، جای طبع دارد. فرضیه‌ای است جالب توجه، اما مؤخره مقاله ایشان درباره ارتباط آیین‌های دیگر با چهارشنبه‌سوری، نیاز به مطالعه و بررسی و استدلال منطقی‌تری از جانب ایشان دارد، و با اطلاعی که از میزان دانش و تحقیقات تحسین‌آمیز ایشان دارم. مطمئنم که در آینده خواهند توانست بررسی‌های جالبتری را درباره مطالب آخر مقاله خود ارائه دهند. با تقدیم احترام و ارادت؛ مهرداد بهار». در همان سال، استاد فرزانه و عالیقدر شادروان دکتر عبدالحسین زرین‌کوب پیش‌نویس این مقاله را مطالعه و ضمن راهنماییهایی موضوع را قابل توجه و تمجید متذکر شدند.

پیشینه آتش در فرهنگ ایرانی

مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت می‌گوید: «پارسها معتقدند که آتش از جوهر الهی است»۱ برابر نوشته برخی از مورخان اسلامی نیز، آب و آتش در فرهنگ ایرانی، مورد احترام بوده است. مثلاً، یعقوبی در قرن سوم هجری نوشته است:‌«ایرانیان به کیش زردشت که او را پیغمبر خود می‌دانند، بر این بودند که روشنی قدیم و ازلی است، و آن را زروان می‌نامند… ایرانیان آتش را بزرگ می‌داشتند».۲ مسعودی (متوفی ۳۴۶) می‌گوید «نخستین کسی که آتشکده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است… و گفته‌اند که نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب که برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبدأ همه چیزهای نمو کننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره کرده است.۳ آذر ایزد در اوستا جایگاه رفیع آتش را نشان می‌دهد. در فقرات ۴۶-۵۰ زامیادیشت، ایزد آذر رقیب آژی‌دهاک (ضحاک) به حساب آمده، و از طرف سپنت مینو، بر ضد ضحاک ترغیب شده تا فره ایزدی یا فروغ شاهی را از او بگیرد.۴

داستان جمشید و ضحاک را فردوسی به تفصیل و برخی مورخان به اختصار، نقل کرده‌اند. جمشید که ابتدای امر، با عدل و دادگستری و ابداعات و نوآوری‌های بسیار، جامعه بشری را به سوی کمال برد ـ و نوروز یادگار عصر دادگری اوست ـ عاقبت مغلوب اهریمن غرور گردید، ضحاک او را از پای درآورده و با اره به دو نیم کرد و به دریای صین (چین) انداخت.۵ به نوشته مسکویه رازی ضحاک (بیوراسب): «پادشاه سراسر زمین شد، و بیداد را به همه جا ببرد، تا مردم از او بهراسند، و نام و آیین گذشتگان از یادها برود». بلعمی می‌افزاید: «این ضحاک را اژدها ]ک[ برای آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بر رشته دراز، و سر آن به کردار ماری بود… و به ایام هیچ ملک چندان خون ریخته نشد که به ایام ضحاک؛ و تازیانه زدن و بردار کردن او آورده»؛۶ به روایت مسکویه رازی، آن دو پاره گوشت را ضحاک «چون دو دست خویش می‌جنبانید و می‌گفت که دو مارند، تا فرودستان و نابخردان بهراسند»؛۷ مطابق روایت ابن بلخی، آن زائده‌های گوشتین هر روز دردناکتر می‌شد؛ و تنها با مالیدن مغز سر جوانان بر روی آنها، ضحاک آرام می‌گرفت.۸ در واقع ضحاک نه تنها جان‌ها را تباه می‌ساخت، بلکه با انهدام مغزها، تیشه به ریشه اندیشه می‌زد، و با مهار کردن خرد، جهل را می‌گسترانید. به روایت ثعالبی نیشابوری «چون ستم ضحاک افزون گشت و جانهای مردمان به لب رسید، و مصیبت کشتن فرزندانشان، برای غذا دادن مارها، از اندازه گذشت» آرزو می‌کردند با قیام فریدون گشایشی پیش آید.۹ ابن بلخی می‌گوید «ضحاک سخت ظالم و بدسیرت بود، و خونهای بسیار به ناحق ریختی؛ و باژها او نهاد در همه جهان؛ و پیوسته به فسق و فساد و شراب خوارگی مشغول بودی با زنان و مطربان….»؛ تا سرانجام فریدون بر ضحاک پیروز شد، و «فرمود تا آن روز جشنی سازند، و مهرجان آن روز ساختند… پس سیرتی نهاد در عدل و انصاف که از آن پسندیده‌تر نباشد».۱۰ بر طبق روایت بلعمی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک «مهرروز بود از ماه مهر آن روز مهرگان نام کردند، و عیدی کردند بزرگ. و ]فریدون[ داد و عدل بدین جهان اندر بگسترد، و مهر نیکوان در جهان درافتاد».۱۱ ابوریحان بیرونی در شرح «مهرگان» می‌گوید «شانزدهم روز است از ماه مهر و نامش مهر، و اندرین روز افریدون ظفر یافت بر بیوراسبِ جادو، آنکِ معروف است به ضحاک».۱۲ فردوسی در ضمن وصف مهرگان بر پایی آتش اشاره کرده است:۱۳

به روز خجسته سر مهر ماه

به سر بر نهاد آن کیانی کلاه….

بفرمود تا آتش افروختند.

همه عنبر و زعفران سوختند.

اسدی طوسی نیز،‌از آیین و مراسم آراستن آتش در این روز سخن گفته است، وقتی فریدون بر ضحاک پیروز می‌شود:۱۴

چو در برج شاهین شد از خوشه مهر

نشست او به شاهی سر ماه مهر

بدین جشن وی آتش آراستست

هم آیین این جشن ازو ساختست

پیگیری پیشینه چهارشنبه سوری

درباره چهارشنبه سوری مقالات زیادی نوشته‌اند. تردید نیست که ریشه و اصل این مراسم به وقایع و پندارهای ایرانیان عصر باستان می‌پیوندد. اما بدان لحاظ که ایرانیان قدیم برای روزهای ماه سی نام پارسی داشته، و ایام هفته، یعنی: شنبه، یکشنبه، … و جمعه را نداشته‌اند، باید بعد از اسلام، مصداقی موضوعی، یا قرین به وقایع و پندارهای کهن ایرانی، پیدا شده باشد، که مراسم آن به عنوان «سوری» یا «چهارشنبه سوری» شکل بگیرد.

مرحوم پورداود، ضمن شرحی درباره آتش، و جایگاه رفیع آن در نزد ایرانیان قدیم، به بازتاب‌های آن در بین مسلمانان ایرانی، تا عصر حاضر اشاره کرده، و به عنوان مثال نوشته است «در شب چهارشنبه‌ آخر سال، در خانه و بازار و کوچه، آتش می‌افروزند و از روی آن می‌گذرند.»۱۵

هانری ماسه، شرحی جالب درباره چهارشنبه سوری دارد: این رسم شاید یادگار دین زردشت باشد، و جهانگردان قدیم به آن اشاره نموده‌اند. اما شیعیان طور دیگری تعبیر کرده‌اند. مختار‌، آشوبگر معروف، که به انتقام خون حسین(ع) برخاسته، در آن شب برای آگاهی یاران خود، دستور داد که آتش بر بام خانه‌های خود روشن کنند. به هر حال چنین به نظر می‌رسد که این آتش سبب نامگذاری آخرین چهارشنبه‌ سال باشد. زیرا سوری همان سرخی است، و چهارشنبه‌سوری یعنی چهارشنبه سرخ و آتش (هانری ماسه، در حاشیه، سند قیام مختار را دایره المعارف اسلامی، ج ۴، ص ۷۵۶، مقاله «مختار» معرفی کرده، و در مورد اشاره جهانگردان قدیم توضیح داده است)۱۶. اما این مطلب و مستندات هانری ماسه قابل بحث و بررسی است:

۱- قیام مختار

برابر نوشته طبری، تصمیم مختار بر آن بود تا در ماه محرم سال ۶۶ هـ ق در کوفه قیام کند؛۱۷ ولی به تعویق افتاد و به پنجشنبه ۱۴ ربیع‌الاول موکول شد.۱۸ با وجود این، به سبب قتلی که ابراهیم اشتر، یکی از یاران مختار، در شب چهارشنبه مرتکب شد، یک شب به جلو افتاد. ابراهیم به نزد مختار آمد و «گفت: ما برای قیام، شب پنجشنبه را وعده نهاده‌ایم، اما با حادثه‌ای که شد، باید همین امشب قیام کرد… مختار گفت: خدایت مژده نیک دهاد؛ این فال نیک باشد، و ان شاء الله این آغاز فتح است. آنگاه گفت: ای سعید پسر منقذ، برخیز و آتش در نی‌زار بیفروز، و آن را برای ]آگاهی[ مسلمانان بلندکن. تو نیز ای عبدالله برخیز، و بانگ بزن: ای منصور ] نصرت و پیروزی یافته[ بیا. تو نیز پسر فیل، و تو نیز قدامه پسر مالک، برخیزید و بانگ بزنید: این خونیهای حسین. آنگاه گفت… زره و سلاح مرا بیاورید…»۱۹ معلوم می‌شود که آتش افروزی در نی‌زار انجام گرفته، و بر پشت بام‌ها نبوده است. به علاوه، این اقدام با جنبه اطلاع‌رسانی، احتمالاً ریشه در فرهنگ ایرانی داشته، و مصداقی برای برپایی جشن نبوده است. وانگهی روز چهارشنبه ۱۴ ربیع‌الاول سال ۶۶ قمری، مقارن با ۱۹ اکتبر ۶۸۵ میلادی، برابر ۴ آبان سال شمسی واقعی بوده، و در این روز مناسبت یا جشن خاصی در نزد پارسیان نبوده است، که بتواند موجب تثبیت شبانگاه قیام مختار، در تقویم شمسی ایرانیان شود. بنابراین قیام مختار نمی‌توانند مبدأ مراسم چهارشنبه سوری باشد.

۲- شب‌سوری در بخارا

ان اصلی رهانری ماسه، در حاشیه مطلب،‌اشاره جهانگردان قدیم به چهارشنبه سوری را، از قول نرشخی (صاحب تاریخ بخارا، در قرن چهارم) در این وجه نقل کرده است «شب چهارشنبه‌سوری، بنابر رسم دیرین آتش مفصلی روشن می‌کنند». این مطلب نادرست نقل شده، زیرا در متن تاریخ بخارا، ذکری از «چهارشنبه سوری» نشده، بلکه صحبت از «شب سوری» است. علاوه بر این نتیجه‌گیری هانری ماسه، مبنی بر آنکه برپایی این مراسم در قدیم، از جمله در بخارا، در چهارشنبه آخر سال انجام شده، نادرست است. احتمالاً این نتیجه‌گیری هانری ماسه، مبتنی بر باورهای شایع در عصر قاجاریه است؛ همان گونه که اعتماد السلطنه (روزنامه خاطرات، ص ۴۹۱) اشاره کرده است «امروز شنیدم چهارشنبه آخر سال، چنان که رسم است بوته آتش می‌زنند و این از بقیه آثار گبرهاست». اما مطابق قرائنی مستند، بر پایی «شب سوری» در شبانگاه چهارشنبه دهه فروردگان بوده است. ما پاره‌ای از قراین که مبتنی بر نوشته نرشخی است، و تعیین موقع «شب سوری» در بخارا را در ایام فروردگان، به یادداشت‌های پایانی موکول می‌کنیم.۲۰ و در اینجا تعریفی از فروردگان را، قرین به مضمونی که گردیزی و ابوریحان بیرونی نقل کرده‌اند،۲۱ می‌آوریم: فروردگان عبارت از پنج روز آخر (یعنی ۲۶ تا ۳۰) آبان‌ماه، به اضافه پنج روز بعد از آن – که با عنوان خمسه مسترقه یا پنجه دزدیده اعمال می‌شده است – و پس از آن روز اول آذر آغاز می‌گردید. برخی هم فروردگا همان پنج روز خمسه مسترقه دانسته‌اند.

شکل‌گیری مراسم چهارشنبه‌سوری

بعد از اسلام تا عصر حاضر، مواردی را سراغ داریم، که چون خلیفه یا سلطانی ظالم به قتل رسیده، یا برکنار شده، و مخصوصاً اگر شخصیتی عادل و مردمی جای او را گرفته است، ایرانیان مسرور شده، و گاهی با برپایی جشن و اجتماعات، آتش برافروخته و به نثار نقل، شیرینی، گل و زعفران می‌پرداخته‌اند. ریشه این مراسم، در همان آیینهای باستانی و جایگاه رفیع آتش و نور، و واقعه پیروزی فریدون بر ضحاک نهفته است. اگر تاریخ ایرانِ بعد از اسلام را مرور کنیم، و در جستجوی شخصیتی، با خصوصیات ضحاک، برآییم می‌توانیم مبدأ شکل گیری مراسم چهارشنبه سوری را بیابیم. نگارنده پس از سالها بررسی‌ و مطالعات زیاد، به این نتیجه رسیده، که این شخصیت همان متوکل خلیفه عباسی بوده، و شبانگاه قتل او منشأ پیدایی این مراسم شده است. براین اساس پاره‌یی از خصوصیات و اقدامات متوکل، و نیز خصلت‌های منتصر، جانشین و فرزند او، را مورد بررسی قرار می‌دهیم‌، تا شباهت‌های آنان با ضحاک و فریدون آشکار شود. سپس موقعیت تقویمی شبانگاه قتل متوکل، و تقارن آن با ایام فروردگان، را مشخص می‌کنیم؛‌تقارنی که تداعی کننده روز پیروزی فریدون بر ضحاک نیز بوده است.

۱. اقدامات نامردمی

در منابع تاریخ – با همه معاذیری که مورخان و نویسندگان در عصر خلفای عباسی داشته‌اند – مطالب زیادی از بیدادگری‌های متوکل، و اقدامات او، در جهت براندازی برخی از آداب و سنن، و برافکندن درختان، و اماکن مقدس، و نیز قتل و غارت‌های بی‌حساب او ثبت شده، از آن جمله است:

الف) احمدبن نصر خزاعی، از مبارزان شیعی مخالف عباسیان، به دار آویخته شد. چوبه‌دار او ۵ سال در عصر متوکل بر پا بود. مردمان در پای کنیم؛ در خواه تا از بریدن این درخت در گذرد، چه هزار سال زیادت است تا این درخت را کشته‌اند». چوبه دار او تجمع و دعا می‌کردند. برابر نوشته طبری: در سال ۲۳۷، ابن کلبی، متصدی برید بغداد «خبر عامه را به متوکل نوشت که فراهم می‌شدند و به جنازه احمد بن نصر و دار سر وی دست می‌مالیدند … پس متوکل دستور داد نامه‌ای به عبدالله بن طاهر بنویسند، که فراهم آمدن عامه و جنبش در این گونه چیزها را مانع شود ]زیرا[ یکی از عباسیان به هنگام مرگ به پسر خویش وصیت کرده بود که از عامه بیمناک باشد. پس متوکل نامه نوشت و از فراهم آمدن منع کرد».۲۲

ب) مطابق نوشته بلاذری، مسجد ربیع بن خیثم در قزوین معروف بود. و درختی منسوب به ربیع داشت «که عوام برای تبرک به آن دست می‌کشیدند… در عهد خلافت متوکل، عامل او طاهر بن عبدالله طاهر، آن درخت را، از بیم فریفته شدن مردم بدان، قطع کرد».۲۳

ج) محمد بن بعیث مرندی، از مخالفان متوکل، در سال ۲۳۴، در شهر مرند به مبارزه پرداخت. متوکل ۳۰۰۰۰۰ سوار ترک را با ۱۴۹۰۰ سپاهی دیگر به مرند فرستاد. لشکریان جنگلهای طبیعی پیرامون شهر را نابود کردند «نزدیک به یکصد هزار درخت را بریده بودند، به جز درختان جنگلها»۲۴

د) قطع سرو کاشمر. به نوشته مورخان، این درخت ارمغان بهشتی و دست کاشت زردشت در کاشمر بوده است. به نوشته ثعالبی نیشابوری، این درخت «به جهت بی‌همتایی مایه سرافرازی و نازش خراسان بود، و در زیبایی و شگفتی بدان مثل می‌زدند»۲۵ به قول ابوالحسن بیهقی «در سایه آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی… و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخه‌ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد».۲۶ به گفته زکریا قزوینی «از نظر هیبت و زیبایی و راستی و بلند بالایی در دنیا بی‌همتا بود.»۲۷ ایرانیان زردشتی و مسلمانان، به پیروی از سنت‌های کهن پیشین، در سایه این درخت قداست‌آمیز فراهم می‌آمدند، و ولیمه و نذورات و تنقلات توزیع می‌کردند. متوکل دستور داد این درخت را ببرند، و شاخه‌های آن را به بغداد برند، تا نجاران تنه و شاخه‌های آن را، بر روی هم، به شکل سرو، استوار سازند؛ تا او عظمت آن سرو را تماشا کند. مطابق نوشته بیهقی، ساختن اره‌ای مستدیر (دور زننده) عظیم، و اسباب بریدن سرو تناور مدت‌ها طول کشید «پس گبرگان جمع شدند، و خواجه ابوطبیب را گفتند: ما پنجاه هزار دینار زرنیشابوری خزانه خلیفه را خدمت قبول نیفتاد، و عاملان و نجاران آزاد سرو خراسان را بریدند «چون بیوفتاد در آن حدود زمین بلرزید، و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد. و نماز شام انواع و اصناف مرغان بیامدند، چندانکه آسمان پوشیده گشت، و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری کردند… پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه، تا اصل آن درخت به جعفریه ]بغداد[ بردند. و شاخه‌ها و فروع آن بر هزار و سیصد شتر نهادند..»۲۸

ه‍ ) ویران کردن مرقد امام حسین‌ع. به نوشته طبری، در سال ۲۳۶ «متوکل بگفت تا قبر حسین بن علی را ویران کنند، و منزلها و خانه‌های اطراف آن را نیز در هم کوبند و خیش بزنند و بذر بپاشند، و مردم را از رفتن به نزد آن ممنوع دارند»۲۹ صاحب مجمل التواریخ می‌گوید «مردمان این کار را بر روی عیب کردند و غمناک شدند از این کار ناپسند»۳۰ مطابق روایت عوفی متوکل سلاح (حربه) پیامبرص را به دست آورد «آن را در زر گرفت و جواهر بسیار به کار برد، و تعظیم کرد. جماعتی از مردمان بر وی انکار کردند، و گفتند کارهای این مرد بر یک قرار و قاعده نیست… او حربه‌ای را که چوب و آهنی بیش نیست، برای تعظیم نبوت چندین عزیز می‌دارد، و تربت فرزند پیغمبر را چنان خوار می‌دارد. این از منهج ]شیوه[ خرد دور است، و به امور عقلائی نسبتی ندارد»۳۱ ابن اسفندیار کاتب می‌گوید «متوکل مقابر شهدای کربلا را خراب کرد… و جهودان را آنجا فرستاد و برگماشت تا اگر مسلمانی به زیارت شود، بگیرند و هلاک کنند».۳۲

و) دشمنی متوکل با آل ابوطالب و شیعیان ناشی از عوامل مختلف بوده است. از آن جمله بدان لحاظ که ایرانیان مخصوصاً عناصر شیعی – در روزهای سوگواری، مثل وفات پیامبر و ائمه، روزهای تاسوعا و عاشورا و اربعین؛ و همچنین در ایام فرخنده، چون تولد پیغمبر و امامان، اعیاد فطر، قربان و غدیر و نوروز – در زیارتگاهها و مزارها و اماکن مقدس و نیز منازل بزرگان دین و دانش گِرد می‌آمدند؛ و گاهی آمد و شدهای گروهی و اجتماعاتی عظیم پدید می‌آمد، که هراس متوکل را بر می‌انگیخت، و او را در دشمنی با آنان، و سنتها و آیینهایشان جری‌تر می‌کرد. از دیگر سوی، عدد و نفوس ترکان با نفوذ، و نیز وزرا و امرا و ندیمانی که دشمنی و کینه آشکار و پنهان با عناصر شیعی داشتند، در دارالخلافه و اطراف متوکل فراوان بوده است. همین اطرافیان نیز او را در این عدوات تشویق می‌کردند، مثلاً ابوسمط مروان، شعری سروده، و برای متوکل خوانده، که او را وارث پیامبر قلمداد کرده، و از جمله گفته است. «شاهی جعفر ] متوکل[ خلیفه مایه سلامت دین و دنیاست. میراث محمد از آن شماست، و با عدالت شما مظلمه نابود می‌شود. دختر زادگان امید میراث دارند… ». طبری،‌از قول ابوسمط می‌افزاید: بابت شعر موصوف که «ضمن آن از رافضیان سخن آودم، مرا ولایتدار بحرین ویمامه کرد، و چهار خلعت پوشید»۳۳ ابن اسفندیار کاتب می‌نویسد «متوکل وزیری داشت ]به نام[ عبدالله بن یحیی بن خاقان، ناصبی مذهب بود و همیشه بر سفک دماء ] ریختن خون[ آل رسول علیه‌السلام، او را تحریص کردی؛ و بدیهای او را نهایت نیست.»۳۴ ابن خلدون می‌نویسد «چه بساندیمان متوکل، در مجلس او، زبان به نکوهش علی می‌گشودند».۳۵ فصیحی خوافی مطلبی مشابه نقل کرده است.۳۶ عوفی می‌نویسد «هیچ کس بر اولاد امیرالمؤمنین آن استخفاف نکرد که متوکل، او در دشمنی امیرالامؤمنین علی مبالغت عظیم نمودی، و او را ابوتراب خواندی»۳۷ متوکل به توصیه علی بن جهم، شاعر و ندیم خود، امام علی النقیع را در مقابل شیران درنده قرار داد.۳۸ لسترنج، پژوهشگر انگلیسی، در سال ۱۹۰۰ میلادی، ضمن اشاره به تخریب مرقد امام حسین‌ع به دستور متوکل، می‌افزاید: این خلیفه همواره مورد کینه شیعیان بوده و گذشت زمان از آن نکاسته است.۳۹

۲- تعصبات مذهبی و مبارزه با اندیشه و بیان

تعصبات مذهبی متوکل مبتنی بر دینداری و تقوی نبوده، بلکه برای مخالفت با آل رسول، و سرکوب شیعیان، و مبارزه با سنتها و مراسم و آیین‌های عناصر ایرانی زردشتی و مسیحی اتخاذ شده است. به همین دلیل قیامهای مختلفی در قلمرو فرهنگ ایرانی، چون خراسان، آذربایجان، ارمنستان و غیره اتفاق افتاد. در اینجا به برخی از اقدامات و رفتارهای تعصب آمیز متوکل اشاره می‌کنیم:

متوکل بحث درباره قرآن را ممنوع، و امر به تقلید کرد؛ به نوشته یعقوبی، متوکل مردم را از بحث درباره قرآن نهی کرد.۴۰ صاحب تاریخ سیستان می‌گوید «متوکل فرمان داد در خطبه‌ها یاد کنند که : هر کس خلق قرآن گوید کافر است»۴۱ به نوشته مسعودی «متوکل امتحان عقیده را برداشت، و مجادله در کار دین را قدغن کرد». همو، از قول خراسانی می‌نویسد «متوکل با معتقدات مأمون و معتصم و واثق مخالفت کرد؛ و جدل و مناظره درباره عقاید را منع نمود، و مجازات داد، و امر به تقلید کرد. و روایت و حدیث را رواج داد».۴۲ منهاج سراج نوشته است: «متوکل مردی کریم و گزیده اخلاق بود، و در مذهب سنت و جماعت صلب، پسر عباس مرسی را، که سر جهیمیان آن عصر بود و قرآن را مخلوق می‌گفت، بکشت… در سنه ۲۴۷ در لهو و طرب بود، ترکان درآمدند و او را شهید کردند».۴۳ حمدالله مستوفی می‌گوید «متوکل با اهل شیعه تعصب داشتی».۴۵

در زمستان سال ۲۳۷، مردم ارمنیه، بر ضد یوسف بن محمد عامل متوکل، به پا خاستند. اما یوسف بر آنها غلبه یافت، و مردان را برهنه از شهر بیرون کرد، «بسیاری از آنها جامه‌های خویش را درآوردند، و بی‌پاپوش گریختند، که بیشترشان از سرما مردند، و انگشتان جمعی از آنها بیفتاد، اما نجات یافتند». هم به نوشته طبری، در محرم سال ۲۳۹ متوکل دستور داد «ذمیان (پیروان مذاهب زردشتی، یهودی و مسیحی) را وادار کنند تا دو پیراهن عسلی رنگ روی قباها و جامه‌هایشان بپوشند… و معبدهای آنان را، که در روزگار اسلام ساخته شده بود، ویران کننده، و «بگفت تا شیطانک‌های چوبی با میخ بر در خانه‌هایشان بکوبند… و گورهایشان مساوی زمین باشد، که همانند قبرهای مسلمانان نشود»۴۵ یعقوبی می‌گوید: متوکل امر کرد اهل ذمه، استرها و خرها را با رکاب چوبی و زینهای گوی‌دار سوار شوند، و بر اسب و یابو نباید بنشینند. همچنین مقرر کرد، در کارهای دولتی احدی از اهل ذمه را به کار نگیرند.۴۶

۳- خرج‌ها و خوشگذرانی‌ها و برخی خصوصیات

بر طبق نوشته اکثر مورخان، متوکل کاخ‌های مجلل و بس عظیم بنا کرد. به قول یعقوبی «اموالی هنگفت هزینه آنها نمود. از جمله ] قصرهای شاه[، شبداز، بدیع، غریب و برج که یک میلیون و هفتصد هزار دینار ]طلا[ هزینه آنها ساخت». همو می‌گوید: «شهر جعفریه را در سه فرسخی کاخهای سامره بنیاد نهاد، «و در آن شهر قصری بنا کرد که مانند آن هرگز شنیده نشده». یعقوبی از چگونگی اخذ مال و زر، برای ساختن این کاخها، که با شکنجه اخذ می‌شده، و گاهی به مرگ می‌انجامیده، سخن گفته است.۴۷ طبری نیز از نیرنگها و شکنجه‌های متوکل مواردی نقل کرده است.۴۸ ثعالبی نیشابوری نقل می‌کند که متوکل سوار بر خر مصری،‌از پله‌های قصر برج بالا می‌رفت. پایه‌های پله‌های این برج از بیرون، در یک جریب زمین و به درازای ۹۹ ذرع احداث شده بود. ثعالبی، وصف جشن متوکل، به منظور ختنه سوران پسرش متعز را نقل کرده و هزینه‌های آن و سکه‌های طلای بی‌حسابی که بین بزرگان و فرماندهان و همدمان و مرتبه‌داران خلیفه توزیع شده هنگفت بر شمرده است، و می‌افزاید «پس از آن حاضران را فراخوانده‌اند تا باده بنوشند… این مهمانی متوکل به دومین دعوت اسلام نامور شد»؛ همو، می‌گوید: متوکل به جز با حضور رامشگران خود (به نام‌های: بنان، زنام)، و ساز و نوای آنان به باده‌گساری نمی‌نشست.۴۹ به نوشته طبری، چون کاخ جعفریه آماده شد، متوکل در عاشورای سال ۲۴۶ در آن منزل گرفت. مسعودی می‌گوید، در همین سال متوکل به ابوالعیناء گفت: این خانه ما چطور است؟ «گفت: مردم دنیا خانه ساخته‌اند و تو دنیا را در خانه خود ساخته‌ای…». همو، می‌نویسد «به هیچ دورانی مانند روزگار متوکل خرج فراوان نشد. گویند برای قصر هارونی و قصر جعفریه بیش از صد میلیون درم خرج کرد… وی چها هزار کنیز داشت که با همگی خفته بود. وقتی بمرد، در بیت‌المال چهار میلیون دینار و هفت میلیون درم موجود بود. و هر کس در صناعت جِدّ و هزل دستی داشت در دولت وی پیشرفت کرد و نیک روز شد».۵۰ متوکل شراب بسیار می‌نوشید. به نوشته طبری، متوکل در شبانگاه قتلش ۱۴ رطل شراب نوشیده است.۵۱ از واقعه‌ای که طبری و نیز مسعودی نقل کرده‌اند معلوم می‌شود که متوکل از رنگهای سرخ و سبز متنفر بوده است.۵۲ متوکل به مغیبات و غیب گویان و منجمان و تعبیر گران خواب اعتقاد داشت. طبری، به برخی از تعبیرات خوابهای متوکل، و پیش‌بینیهایی که برایش کرده بودند، پرداخته است.۵۳ متوکل، پسر و جانشین خویش منتصر را سخت خفیف و خوار و آزرده می‌کرد، به او ناسزاها می‌گفت، و دو روز مانده به شبانگاه قتلش، تصمیم به نابودی او گرفت.۵۴ مسعودی می‌گوید «متوکل هزل و مضحکه و چیزهایی که مناسب شاهان نیست ترجیح می‌داد».۵۵ یکی از تفریحات و سرگرمی‌های متوکل، بر سر بزم و شراب، قرار دادن غلامی ترک در معرض درندگان و گزندگان بود. به روایت صاحب مجمل‌التواریخ، این غلام نگون بخت را «متوکل پیوسته عذاب داشتی، و مار بیاوردندی تا او را بزدی،و تریاک دادی تا بخوردی؛ و شیر را بیاوردندی تا او را عذاب دادی؛ و متوکل از آن خندیدی»، طبری نیز اشاره تلویحی به این واقعه دارد؛ چرا که، قتل متوکل توسط غلامان ترک و به دستور پسرش منتصر انجام شد. یکی از غلامان، به نام عثعث که بر روی متوکل شمشیر کشید، به او گفت «از شیران و ماران و عقربان فراغت یافتیم و به شمشیرها رسیدیم.»۵۶

۴- تغییر موقع نوروز

ایرانیان همواره به آیین‌ها و سنت های کهن خویش علاقه و توجهی بلیغ داشته و مخصوصاً در بر پایی جشن و مراسم نوروزی اهتمامی فوق‌العاده نشان می‌داده‌اند. بی‌گمان در مقابل هر گونه تغییری، در این گونه آیین‌ها مقاومت می‌کرده‌اند. مثلاً تغییر مبدأ سال شمسی هجری به سال شاهنشاهی، در سال ۱۳۵۵ ، را بسیاری به یاد دارند، که بازتاب‌های منفی، و خشم و نفرت عامه را برانگیخت؛ شاید یکی از علل اصلی سست شدن پایه‌های سلطنت، و فراهم شدن زمینه پیروزی انقلاب، و سقوط شاه، همین اقدام بوده است. اما کاری که متوکل کرده به مراتب خطیرتر بوده و لَج ملی ایرانیان را برانگیخته است. چرا که او موقع نوروز را به اواخر خرداد انتقال داده است. متوکل علت این اقدام را، تقارن موقع نوروز با مراسم برداشت محصول غله، توجیه کرده است. ابوریحان بیرونی،‌ضمن اشاره به این توجیه، از انتقال موقع نورز، توسط متوکل در سال ۲۴۳ قمری، به ۱۷ ماه حزیران (ژوئن) سخن گفته، و به اقدام خلیفه معتضد نیز که جای نوروز را به ۱۱ ماه حزیران تغییر داده، پرداخته است، و می‌گوید «اگر چه در این کار دقت بسیار نمودند، ولی نوروز به کبیسه‌ای که استحقاق داشت، نرسید»؛ مرحوم جلال‌الدین همایی نیز، پس از محاسبات و تحلیلهایی در باب اقدام متوکل و معتضد، با انتقاد از این عمل می‌گوید: آنها از خود چیزی اختراع کرده بودند.۵۸ مرحوم سید حسن تقی‌زاده می‌نویسد «این حساب که محاسبین متوکل کرده‌اند، مبنی بر اشتباه بوده است».۵۹ در اینجا، موقع نوروز عرفی ایرانیان را، در سالهای ۲۳۹، ۲۴۴ و ۲۴۵ قمری، براساس محاسبات تقی‌زاده و نیز به استناد نوشته ابومعشر بلخی، طبری و حمزه اصفهانی مشخص می‌کنیم؛ و سپس جای نوروز متوکل را نیز، در تقارن با روز و ماه و سال قمری و میلادی، و همچنین مطابقت آن با روز و ماه سال شمسی واقعی، و سال شمسی عرفی ایرانیان معلوم می‌نماییم. به این منظور، ابتدا تعریفی از سال شمسی واقعی و سال شمسی عرفی یا خراجی به دست می‌دهیم، و طی جدولی تقارن هر یک از ایام ومناسبت‌های مندرج در این مقاله، و مخصوصاً‌ موقع قتل متوکل را نشان می‌دهیم.

می‌دانیم که هر سال شمسی دارای ۳۶۵ شبانه‌روز، و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه (در حدود یک چهارم شبانه‌روز) است که به آن سال شمسی مکبوس یا سال شمسی واقعی گفته می‌شود. در قدیم سال شمسی واقعی ایرانیان دارای ۱۲ ماه ۳۰ روزه بوده، و ۵ روز اضافه را در پایان آبان اعمال می‌کرده و یک چهارم شبانه روز را هر چهار سال کبیسه می‌نموده‌اند. بعد از اسلام، مبنای محاسبه و دریافت مالیات یا خراج، سال شمسی ایرانیان تعیین شد، که به «سال شمسی خراجی» و «سال شمسی عرفی» معروف شده است. اما بدان دلیل که پارسیان در منظور داشتن کبیسه‌ها اهمال کردند – یعنی یک چهارم شبانه‌روز را به ۳۶۵ شبانه‌روز هر سال نیفزودند – نتیجه آن شد که جای نوروز خراجی (یا عرفی پارسیان)، در سال ۲۳۹ قمری به اوایل اردیبهشت ماه سال شمسی واقعی قدیم منتقل شود. سال شمسی واقعی قدیم با سال شمسی کنونی تفاوت داشته است. در سال شمسی کنونی،‌۶ ماهه اول ۳۱ روزه، و ۵ ماه بعد ۳۰ روزه، و ماه اسفند ۲۹ روز است،‌که هر چهار سال کبیسه می‌شود و ماه اسفند ۳۰ روز است. اما سال شمسی واقعی قدیم، در عصر متوکل که مورد گفتگوی ماست، دارای ۱۲ ماه ۳۰ روزه بوده، و ۵ شبانه روز اضافی بعد از پایان آبان، اعمال می‌شده، و یک چهارم شبانه‌روز اضافی هر چهار سال به حساب می‌آمده است. در واقع بعد از روز ۳۰ آبان، ۵ شبانه‌روز (خمسه مسترقه) را منظور می‌کرده‌اند، و پس از آن روز اول آذر آغاز می‌شده است. در سال شمسی واقعی قدیم، فصول بهار و تابستان و زمستان ۹۰ روز، و پاییز ۹۵ روز داشته است. در منابع قدیم به اعمال خمسه مسترقه (پنجه دزدیده) اشاره شده، مثلاً عنصری (متوفی ۴۳۱ ه‍ ) از همین نکته یاد کرده است.۶۰ ظاهراً اول بار، یکی از شاهان آل بویه، خمسه مسترقه را در فارس، به آخر اسفند انتقال داده است.۶۱ احتمالاً این شیوه در قلمروهای فرهنگی ایرانی شیعی مورد قبول قرار گرفته است. بر طبق نوشته ابوریحان بیرونی در قانون مسعودی (تألیف سال ۴۲۱ ه‍ )، دیالمه در قلمرو خود خمسه مسترقه را به آخر اسفندارمذ نقل کردند، ولی در خارج قلمرو آنان رایج نشد؛ و مجوس خراسان و غیره قبول نکردند.۶۲

بر طبق نوشته طبری، نوروز عرفی پارسیان، در سال ۲۳۹ قمری، مقارن روز یکشنبه ۲۰ ذیقعده؛ و برابر جدول حمزه اصفهانی ۲۱ ذیقعده بوده۶۳ که نوشته طبری درست، و مطابق جداول تقویمی وستفلد (ص ۴۸) یکشنبه ۲۰ ذیقعده سال ۲۳۹ برابر با ۲۲ آوریل ۸۵۴ میلادی است. بر این اساس موقع نوروز عرفی پارسیان در سال ۲۳۹ قمری مقارن با روز ۳ اردیبهشت سال شمسی واقعی قدیم (و ۲ اردیبهشت کنونی) بوده است. بر طبق گفته ابومعشر بلخی، روز نوروز عرفی پارسیان، در سال ۲۴۴ قمری، در روز سه شنبه اول محرم واقع شده،۶۴ اما بر طبق جدول حمزه اصفهانی با روز پنجشنبه ۳ محرم مقارن بوده است.۶۵ مرحوم تقی‌زاده نیز با محاسباتی به نتیجه حمزه اصفهانی رسیده است.۶۶ بر این اساس نوروز عرفی در سال ۲۴۴ قمری، مقارن ۲ اردیبهشت سال شمسی واقعی قدیم (و اول اردیبهشت کنونی) بوده است. برابر نوشته ابوریحان، جای نوروز را متوکل، در سال ۲۴۳، تغییر داد، و به روز ۱۷ حزیران (ژوئن) انتقال داد.۶۷ بر این اساس، روز نوروز متوکل مقارن با روز پنجشنبه ۱۹ صفر ۲۴۳ قمری، مطابق ۱۷ ژوئن ۸۵۷ میلادی، و برابر ۲۹ خرداد سال شمسی واقعی قدیم (۲۷ خرداد کنونی)، یعنی هشتاد و نهمین روز بهار بوده است. بر طبق گزارش طبری، موقع نوروز متوکل، در سال ۲۴۵ قمری، با روز شنبه ۱۱ ربیع‌الاول، و ۱۷ حزیران، و ۲۸ اردیبهشت سال عرفی پارسیان مقارن شده است.۶۸ اما بر طبق تقویم تطبیقی (ص ۴۹) روز شنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال ۲۴۵، مقارن با ۱۷ ژوئن ۸۵۹ میلادی است. براین اساس روز نوروز متوکل با ۲۹ اردیبهشت سال عرفی مقارن بوده است، که فاصله آن تا نوروز عرفی پارسیان در حدود ۵۸ تا ۶۰ روز می‌شود (این یک تا دو روز اختلاف معمولاً در منابع قدیم به چشم می‌خورد).

۵- اعتماد به ترکان

متوکل با عداوتی که با آل پیامبر و شیعیان داشت، و اقداماتی که بر ضد مقدسات و آیینهای آنان و دیگر اقوام و مذاهب انجام داد، خشم و نفرت عمومی، به خصوص عناصر ایرانی، را برانگیخت؛ در عوض عربها و ترکان متعصب، و دشمن آل ابوطالب را ارج نهاد، و ندیمان و سرداران و کارگزاران خویش را از بین آنان برگزید. ظاهراً‌متوکل در سال آخر عمرش تصمیم می‌گیرد که از نفوذ ترکان با از میان بردن سرداران آنان، خود را خلاص کند، ولی آنها آگاه شدند و کمر به قتل او بستند. مسعودی نقل می‌کند که متوکل به بهترین شمشیر جهان، از نظر جوهر و برندگی، دست یافت. از وزیرش فتح بن خاقان خواست «غلامی در نظر بگیرد که به دلیری و شجاعت به او اعتماد توانیم کرد… فتح گفت ای امیر مؤمنان، باغَرِ ترک را پیش من به دلاوری ستوده‌اند، و برای این منظور امیر مؤمنان شایسته است، متوکل او را بخواند و شمشیر را بدو داد… ، از وقتی که شمشیر را بدو داد، کشیده نشد، و از غلاف بیرون نیامد، مگر وقتی که باغَر متوکل را با آن بزد».۶۹ ابن خلدون نیز به این اعتماد متوکل اشاره کرد، و او را مسبب پیدایی سلسله‌های سلاطین ترک (چون: غزنویان، غزها، سلجوقیان و غیره) معرفی کرده است «این یکی از عادات خلفا گردید، که پایه‌های تخت را، به پایمردی ترکان استقامت بخشند. ولی این امر سبب شد ترکان راه خودکامگی پیشه گیرند، و بر دولت غلبه یابند، و خلفا ا از تصرف در امور منع کنند، و خود به امر و نهی بپردازند و زمام دولت را در دست گیرند… تحکم ایشان بر دولت و سلطان از زمان متوکل علی‌الله بود. پیشینیان راه را برای آیندگان هموار کردند، و آخرین به اولین اقتدا نمودند، و در اسلام دولتهایی چند تأسیس کردند که بر همه عصبیت‌نژادی و نسبی غلبه داشت».۷۰

۶- باورها و بلایا

مطابق برخی شواهد و مستندات تاریخی، به پندار عامه، تناسبی بین عدالت مستولی بر جوامع بشری، با فراوانی نعمت و رحمت خداوندی برقرار است، و چون ظلم حاکم باشد، خشم پروردگار به صورت بلایای طبیعی تجلی پیدا می‌کند.۷۱ در دوره ۱۴ ساله خلافت متوکل بلایا و آفات فراوانی نازل شده، از آن جمله است: به نوشته طبری، در ذیحجه سال ۲۳۵ ، آب دجله به مدت سه روز تغییر کرد و به زردی گرایید، که مردم به سبب آن هراسان شدند؛ همو می‌گوید در همین سال «محمود بن فرج نیشابوری ادعای پیامبری کرده»؛ در سال ۲۴۱ «در بغداد بیماری چارپایان رخ دا د، و اسبان و گاوان هلاک شدند»؛ در شعبان سال ۲۴۲ زلزله‌های هول آنگیزی در قومس (استان سمنان) و روستاهای آن رخ داد، و ۴۵۰۹۶ تن جان دادند، که بیشتر آن در دامغان بود؛ در همین سال «در فارس و خراسان زلزله‌ها بود و صداهای ناهنجار؛ در یمن نیز نظیر آن بود. به علاوه زمین فرو بردنی که در آنجا رخ داد ] ظاهراً کشتزارها به اعماق زمین رفته[»؛ در سال ۳۴۵ «در دیار مغرب زلزله شد، چندانکه قلعه‌ها و منزلها و پلها ویران گردید… در بغداد و نیز در عسکر مهدی زلزله شد، در مداین نیز زلزله شد… به ماه شوال در انطاکیه زلزله بود و تکانی که بسیار مردم بکشت… در این سال چنانکه گفته‌اند، مردم تنیس ] از شهرهای مصر[ ضجه‌ای دایم و هول‌انگیز شنیدند که مردم بسیار از آن بمردند؛ و هم در این سال در تنیس، رقه، حران، رأس العین، دمشق، رها، طرسوس، مصیصه، ادنه و کناره‌های شام بلرزید؛ لازقیه نیز بلرزید و خانه‌ای از آن نماند و از مردم آن بجز اندک جان نبردند؛ جبله نیز با مردمش نابود شد؛ هم در این سال مشاش ]زمین نرم[ چشمه مکه فرو رفت»؛ در سال ۳۴۶ «خبر آمد که در کوچه‌ای در ناحیه بلخ، که منسوب به دهقانان بود، خون تازه بارید».۷۲

شبانگاه قتل متوکل و تقارنها

اکثر مورخان قدیم ، موقع قتل متوکل – به دستور فرزندش منتصر، به دست غلامان ترک – را در شبانگاه روز ۳ شوال سال ۲۴۷ قمری متذکر شده‌اند. طبری می‌گوید «متوکل شب چهارشنبه کشته شد. لختی پس از تاریک شدن شب، چهار روز رفته از شوال. به قولی شب پنجشنبه کشته شده‌اند»۷۳ یعقوبی و مسعودی نیز موقع قتل متوکل را شبانگاه ۳ شوال متذکر شد اما در سه‌شنبه و چهارشنبه آن اختلاف دارند.۷۴ برابر جداول تقویم تطبیقی (ص ۵۰)، روز ۳ شوال سال ۲۴۷، چهارشنبه بوده، که شبانگاه آن، شب پنجشنبه ۴ شوال، قابل تبیین است. موقع قتل متوکل، یعنی چهارشنبه شب، یا شب پجشنبه ۴ شوال، مقارن با شب اول ماه مهر در سال خراجی او، و مطابق نخستین شبانگاه ایام فروردگان (یعنی ۲۶ آبان) در سال شمسی عرفی پارسیان، و برابر ۲۱ آذرماه سال شمسی واقعی، و ۱۱ دسامبر ۸۶۱ میلادی بوده، که ۲۷۱ روز از آغاز بهار گذشته است.

در شبانگاه چهارشنبه

بی‌گمان خیلی دیر، خبر قتل متوکل به بلاد دور دست سرزمین‌های خلافت عباسی رسیده، و موقع آن چهارشنبه ایام فروردگان ابلاغ شده است. بر این اساس موقع قتل متوکل در شبانگاه چهارشنبه ایام فروردگان در سال عرفی ایرانیان تثبیت شده است. از سوی دیگر، چون موقع قتل متوکل مقارن شبانگاه روز اول مهر در سال خراجی ابداعی او بوده، پیروزی فریدون بر ضحاک مصداق پیدا کرده است، یا برای مردمان بغداد و نواحی آن – که اکثراً با فرهنگ ایرانی بوده‌اند – تداعی شده است؛ به همین دلیل به پیروی از سنتهای کهن ایرانی آتش افروخته و جشن گرفته‌اند. چرا که ابوریحان بیرونی به استناد منابع کهن می‌نویسد «مهرماه روز اول آن هرمزد روز؛ و روز شانزدهم مهر است، که به مهرگان معروف است… این روز را ایرانیان بزرگ داشته‌اند؛ آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده … ایرانشهری می‌گوید که: خداوند از نور ظلمت بین نوروز و مهرگان پیمان گرفت…. کسروی ] علی‌بن مهدی کسروی اصفهانی، ادیب و مورخ در قرن سوم[ می‌گوید: من از موبد متوکلی شنیدم که می‌گفت در روز مهرگان آفتاب میان نور و ظلمت طلوع می‌کند…».۷۵

ایرانیان بنابر احترام به روشنایی و آتش، و پیروزی نور بر ظلمت، به پیروی از سنتهای کهن در جشن و شادمانیها آتش می‌افروخته و چراغانی می‌کرده‌اند؛ به خصوص که موقع قتل متوکل با شبانگاه ۲۱ ماه آذر، در سال شمسی واقعی ایرانیان تقارن داشته که تداعی‌گر آتش (آذر) بوده و ۲۶۶ روز از آغاز بهار گذشته است. علاوه بر این نام روز ۲۱ هر ماه پارسها «رام» بوده، که به قول ابوریحان بیرونی، «روز بیست و یکم رام روزی است که مهرگان بزرگ باشد؛ و سبب این عید آن است که فریدون بر ضحاک ظفر یافت» (آثار الباقیه، ص ۳۳۹). همچنین نام روز ۲۱ هر ماه، یعنی «رام» به معنا و مفهوم رامش و شادی است. در نخستین سالگرد شبانگاه قتل متوکل، یعنی چهارشنبه ایام فروردگان، و تقارنهای مزبور معنای بیشتری پیدا کرده است؛ چرا که چهارشنبه شب ایام فروردگان، در اولین سالگرد قتل متوکل با شبانگاه روز اول خمسه مسترقه (یعنی یک روز بعد از ۳۰ آبان، و چهار روز مانده به اول ماه آذر) در سال عرفی پارسیان مقارن شده، که با ۵ مهرماه سال خراجی متوکل، و ۲۶ آذرماه سال شمسی واقعی قدیم و ۱۶ دسامبر سال ۸۶۲ میلادی مطابق بوده، یعنی ۲۷۱ روز از آغاز بهار سپری شده است. چنین تقارنهایی در نخستین شبانگاه چهارشنبه قتل متوکل در ایام فروردگان موجب تثبیت موقعیت قتل او در سال شمسی عرفی پارسیان و بعدآً نیز در سال شمسی واقعی قدیم شده، و پس از نقل خمسه مسترقه به پایان اسفند این چهارشنبه جای خود را در آخر سال باز کرده است.

نگارنده یقین دارد که کلمه «سوری» در اینجا معنای سرخی و آتش ندارد، بلکه ایرانیان هوشمند معنا و مبنای موضوعی این جشن را، در ماهیت حرفی آن‌ (سور+ی) گنجانده‌اند. زیرا کلمه سوری از حروف: س+و+ر+ی تشکیل شده که به حساب ابجد برابر: ۲۷۶ = ۶۰+۶+۲۰۰+۱۰ ، است. کلمه رمزی سوری (مرکب از کلمه سور + یای نسبت = ۲۶۶+۱۰)، با کلید گشودنی عدد ۲۷۶، برای ماندگاری و تثبیت شبانگاه چهارشنبه موقع قتل متوکل، در تقارن یا قرین با روزهای دویست و شصت و شش تا دویست و هفتاد و ششم سال شمسی واقعی (که عامه، مخصوصاً کشاورزان، به لحاظ تعیین موقع کاشت و موسم برداشت و فصول آن را نگاه می‌داشتند) اتخاذ شده است؛ تا موقع دقیق آن در سالهای بعد از یاد نرود. چرا که عموم می‌توانستند با ملاک قرار دادن عدد ۲۶۶، به مفهوم تعداد روزهای سپری شده از بهار، شبانگاه چهارشنبه سالگرد قتل متوکل را، در ایام فروردگان سال عرفی مشخص کنند، و مراسم سوری را بر پا دارند. علت پوشیده داشتن راز و ماهیت موضوعی این مراسم، در عصر خلفای بعد از منتصر، همانا سختگیری‌ها و اختناق سیاسی و مذهبی حاکم بر بلاد اسلامی بوده است. زیرا اکثر خلفای بعدی همان شیوه متوکل را پیش گرفتند.۷۶

نگارنده با بررسی‌هایی که انجام داده، بر این گمان است که تغییر مجدد موقع نوروز، توسط معتضد خلیفه عباسی، در سال ۲۸۴ قمری، تنها به منظور بر هم زدن تقارنهای مزبور با شب قتل متوکل انجام گرفته، زیرا او جای نوروز خود را روز ۱۱حزیران (۱۱ ژوئن سال ۸۹۷ میلادی)، یعنی ۶ روز قبل از موقع نوروز متوکل، تعیین کرده است. بحث در این باره، از حیطه مقاله حاضر خارج است، و باید به خصوصیات خلیفه منتصر پرداخت، که دولتش کوتاه، اما طبیعتش بلند، و رفتاری کریمانه داشته است. یعقوبی می‌گوید: بیعت با منتصر «در همان شبی که پدرش متوکل کشته شد، یعنی شب چهارشنبه ] درستِ آن چهارشنبه شب، یعنی شب پنجشنبه[ به انجام رسید… روز شنبه چهارم ماه ربیع‌الاخر سال ۳۴۸ در گذشت». طبری می‌گوید «منتصر چشمان، درشت سیاه داشت … پر مهابت بود… وی نخستین خلیفه از بنی‌عباس بود که قبرش شناخته بود». همو می‌گوید: منتصر، علی بن حسین عباسی را والی مدینه کرد، و بدو گفت «ای علی ترا سوی گوشت و خونم می‌فرستم، و پوست ساق دست خویش را کشید و گفت: ترا سوی این می‌فرستم، بنگر چگونه با آنها رفتار می‌کنی، منظورش خاندان ابوطالب بود».۷۷ مسعودی می‌نویسد «منتصر مردی پرتحمل و خردمند و نکوکار و خیردوست و بخشنده و ادیب وعفیف بود، و به اخلاق والا و انصاف و حسن معاشرت پای‌بند بود… پیش از خلافت منتصر خاندان ابوطالب در محنتی بزرگ بودند، و جانهایشان در خطر بود. از زیارت قبر حسین‌ع و سرزمین عزای کوفه ممنوع بودند و دیگر شیعیان آنها را نیز از حضور در این جای‌ها بازداشته بودند؛ و این به موجب فرمانی بود که متوکل به سال ۲۳۶ داده بود… و کار ] آنان[ چنین بود تا منتصر به خلافت رسید. و او مردمان را امان داد، و گفت از خاندان ابوطالب دست بدارند، و در تعقیب ایشان نباشند؛ و کسی را از زیارت قبر حسین رضی الله عنه در حیره و دیگر قبور آل ابی طالب منع نکنند و بگفت تا ] میراث[ فدک را به فرزندان حسن‌ع و حسین‌ع پس دادند. و اوقاف آل ابوطالب را رها کردند؛ و معترض شیعه ایشان نشد، و آزار از ایشان برگرفت. بحتری در این زمینه شعری بدین مضمون دارد: علی نزدیکتر است و بیشتر از عمر حق دارد. هر کدام فضیلت خویش دارند… ؛ یزید بن محمد مهلبی، که شیعه خاندان ابوطالب بود درباره محنت شیعه در آن روزگار، و اینکه عامه را بر ضد آنها تحریک می‌کردند گوید: با طالبیان پس از آنکه مدتها مورد مذمت بودند نکویی کردی و الفت هاشمیان را تجدید نمودی، که از پس دشمنی دوست شدند. آرامشان کردی، و بخشش دادی تا کینه‌ها را از یاد ببرند. اگر گذشتگان بدانستندی چگونه با آنها نیکی کرده‌ای می‌دیدند که کفه حسنات تو از همه سنگین تر است» مسعودی می‌افزاید «منتصر با رعیت انصاف داشت، و با وجود مهابت، دل خاص و عام متمامیل او شد.»۷۸ منتصر جوانمرد بود و جوانمرگ شد؛ طبری می‌گوید «به قولی، وقتی که منتصر در گذشت ۲۵ سال و ۶ ماه داشت و به قولی دیگر عمر وی ۳۴ سال بود، مدت خلافتش ۶ ماه… و به قولی دیگر ۱۷۹ روز بود… وقتی مرگش در رسید، شعری گفت به این مضمون: دنیایی که گرفت خاطرم شاد نکرد، ولی سوی پروردگار کریم می‌شتابم».

از تقارنهای تقویمی گفتگو کردیم، تقارن‌های شخصیتی افریدون و ضحاک، برای مسلمانان با فرهنگ ایرانی، در وجود منتصر و متوکل مصداق پیدا کرده؛ و شبانگاه قتل متوکل و جانشینی منتصر، در چهارشنبه سوری و مراسم آن تجلی یافته است، شاید از روی آتش پریدن بدان سبب اتخاذد شده که اتهام آتش پرستی از جانب جاهلان و متعصبان به برپاکنندگان مراسم شب سوری قدیم و چهارشنبه سوری کنونی داده نشود. این نکته را باید یادآور شد که جشن چهارشنبه سوری، در نواحی دوردست خراسان برپا می‌شده که در منابع کمتر سخن رفته است. ظاهراً ایرانیان اهل تسنن رغبت بیشتری به برپایی این مراسم داشته‌اند، از آن جمله سامانیان که نرشخی آن را ثبت کرده، و نیز ملک شاه حسین سیستانی از برپایی «جشن چهارشنبه سوری» در سال ۹۹۳ قمری توسط ملوک سیستان خبر داده است.۷۹ در خاتمه جدولی از تقارن‌های ذکر شده در عصر متوکل و شبانگاه چهارشنبه قتل او می‌آوریم۸۰، تا اهل تحقیق را به کار آید، و نقد و نظرات خویش را درباره مقاله حاضر، به آدرس نگارنده ارسال فرمایند.۸۱

در این جدول اشتباه یک تا دو روز قابل اغماض است (علت آن در متن و حواشی

ذکر شده):

یادداشتها و مستندات

۱- تاریخ هرودوت، ترجمه دکتر هادی هدایتی، ج ۳، بند ۱۶، ص ۱۲۳.

۲- احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر محمدابراهیم آیتی، ج ۱، ص ۶-۲۱۵.

۳- مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۱، ص ۶۰۳؛ همو، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص ۲۰۰.

۴- ابراهیم پورداود، یشت‌ها، ج ۱، ص ۵۱۰.

۵- ابن بلخی، فارس نامه، به کوشش گای لسترانج و رینولد آلن نیکلسون، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۳۵.

۶- ابوعلی مسکویه رازی، تجارب الامم، ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی، ج ۱، ص ۵۸؛ ابوعلی محمد بلعمی، تاریخ بلعمی، به کوشش محمد تقی بهار (تهران، ۱۳۴۱)، ص ۱۴۳.

۷- مسکویه رازی، تجارب الامم، ج ۱، ص ۵۸.

۸- ابن بلخی، ص ۳۶.

۹- ثعالبی نیشابوری، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (تاریخ ثعالبی)، ترجمه محمد فضائلی، ص ۲۶.

۱۰- ابن بلخی. همان کتاب، ص ۳۶.

۱۱- تاریخ بلعمی، ص ۱۴۷.

۱۲- ابوریحان بیرونی، التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، به کوشش جلال الدین همائی، ص ۲۵۴.

۱۳- حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، چاپ بر وخیم، ص ۶۲ و ۶۳.

۱۴- حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمائی، ص ۳۲۹.

۱۵- ابراهیم پورداود، یشت‌ها، ج ۱، ص ۵۰۷. بر این مثالها می‌توان مشتری سر چراغ را -که کسبه تأویل خیر و شر برای آن قایل می‌شوند – افزود.

۱۶- هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمه مهدی روشن ضمیر، ج ۱، ص ۲۶۱.

۱۷- محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده. ص ۳۲۹۱.

۱۸- تاریخ طبری، ص ۳۲۹۸.

۱۹- تاریخ طبری، ص ۳۳۰۱

۲۰- به چه دلیل، «جشن سوری» بخارا در ایام فروردگان بوده است؟ برخی از دانشمندان، از جمله هنری ماسه «جشن سوری» مندرج در تاریخ بخارا، چهارشنبه سوری آخر سال متذکر شده‌اند، مثلاً مرحوم سید محمد تقی رضوی در تعلیقات تاریخ بخارا (ص ۲۱۶) به عنوان توضیح می‌گوید « شب سوری: مقصود شب آخرین چهارشنبه اسفند ماه هر سال شمسی است که ایرانیان در آن شب سور می‌گیرند، و آداب و رسوم خاصی را در آن شب برگزار می‌نمایند، و آن را چهارشنبه سوری گویند. و این جشن از جشنهای ملی و باستانی ایرانیان است». اظهارنظر شادروان رضوی، در مورد مطلب «شب سوری» بخارا درست نیست، زیرا اولاً تاریخ برگزاری مراسم برپایی آتش «شب سوری» بخارا، در چهارشنبه آخر سال نبوده است. ثانیاً کلمه سوری به احتمال زیاد یک معنا و تعبیر خاصی را در ماهیت حرفی خود دارد، که به حساب ابجد (س = ۶۰+ و =۶+ ر=۲۰۰ + ی = ۱۰ = سوری) ۲۷۶ می‌شود؛ و در این عدد راز شکل‌گیری مبدأ چهارشنبه سوری نهفته است، که در متن مقاله بدان پرداخته‌ایم. اما در اینجا موقع شب سوری بخارا مورد بررسی قرار می‌گیرد به این منظور به استناد نوشته نرشخی این نکات را یادآور می‌شود.

الف. امیر رشید سامانی، روز چهارشنبه ۸ شوال ۳۵۰ قمری «از اسب بیفتاد و هم در آن شب وفات یافت» (تاریخ بخارا، ص ۱۳۴)، مطابق حساب این روز مقارن ۲۰ نوامبر سال ۹۶۱ میلادی و اول آذر ماه سال شمسی واقعی قدیم (هر سال با ۱۲ ماهِ ۳۰ روزه، و ۵ روز خمسه مسترقه که در آخر آبان اعمال می‌شده) یعنی ۲۴۶ روز گذشته از آغاز بهار، آتش‌سوزی عمدی بخارا رخ داده که «لشکریان بشوریدند… و فتنه‌ها ظاهر شد».

ب. بعد از امیر رشید کشمکش به وجود می‌آید، و سرانجام «اتفاق پدید آمد، بعد از اختلاف بسیار» در روز آدینه ۱۹ شوال ۳۵۰ امیر سدید به ملک بنشست، و لشکریان با وی بیعت کردند» (تاریخ بخارا، ص ۱۳۴). مطابق حساب روز ۱۹ شوال سال ۳۵۰ مقارن یکشنبه بوده، بنابراین پادشاهی امیر سدید از روز آدینه ۱۷ شوال آغاز شده، که مقارن با ۲۹ نوامبر ۹۶۱ میلادی، و برابر با ۱۰ آذر سال شمسی واقعی قدیم، یعنی ۲۵۵ روز گذشته از آغاز بهار، بوده است.

ج. با آگاهی از روز فوت امیر رشید و نه روز بعد، آغاز پادشاهی امیر سدید، واقعه زیر را که نرشخی (تاریخ بخارا، ص ۳۷) نقل کرده است، مورد بررسی قرار می‌دهیم و موقع «شب سوری» را مشخص می‌کنیم. نرشخی می‌گوید «چون امیر رشید از ستور بیفتاد و بمرد ] روز چهارشنبه ۸ شوال ۳۵۰، اول آذرماه[؛ در شب غلامان به سرای اندر آمدند و به غارت مشغول شدند، خاصگان و کنیزان منازعت کردند، و سرای را آتش زدند تا همه بسوخت؛ و در وی هر چه ظرایف بود از زرینه و سیمینه همه ناچیز شد. و چنان شد که از بنا اثری نماند. و چون امیر سدیه منصور بن نوح به ملک بنشست اندر ] آدینه ۱۷[ شوال سال به سیصد و پنجاه به جوی مولیان، فرمود تا آن سرایها را دیگر بار عمارت کردند، و هر چه ضایع شده بود، بهتر از آن، به حاصل کردند. آنگاه امیر سدید (به سرای) بنشست. ]هنوز[ سالِ تمام نشده بود – که چون شب سوری، چنانکه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند – پاره آتش بجست، و سقف سرای در گرفت، و دیگر باره جمله سرای بسوخت». تجدید بنای سرایهای مزبور، از تاریخ ۱۷ شوال سال ۳۵۰، مقارن با ۱۰ آذر آغاز شده، با توجه به زمستان پیش روی، نزدیک به یک سال طول کشیده است. زیرا وقتی نرشخی متذکر می‌شود که از امیر سدید در سرای نو ساخته: «بنشست، هنوز سال تمام نشده بود… دیگر باره جمله سرای بسوخت»، کاملاً واضح است که تأکید بر وقوع آتش سوزی در سال بعد، قبل از فرا رسیدن روز اول آذر است. در این صورت، شب سوری می‌تواند در ایام خمسه مسترقه باشد؛ بر این اساس روز چهارشنبه ۱۸ شوال سال ۳۵۱، مقارن ۱۹ نوامبر سال ۹۶۱ میلادی، برابر با پنجمین روز خمسه مسترقه بوده است؛ چرا که هنوز یک سال تمام (۳۶۵ روز) از آتش‌سوزی اول سپری نشده است. احتمال دارد که در شبانگاه چهارشنبه ۸ شوال سال ۳۵۰ نیز تدارک هیزم و اسباب برپایی مراسم شب سوری فراهم شده، اما به سبب پیش آمد فوت امیر رشید، و شورش لشکریان، آتش‌سوزی عمدی انجام شده است. به هر حال باید دید چرا چهارشنبه ایام فروردگان و خمسه‌ مسترقه برای برپایی شب سوری شکل گرفته است؟ پاسخ به این مهم را باید در شبانگاه قتل متوکل جستجو کرد، که در متن بدان پرداخته‌ایم.

۲۱. ابوریحان بیرونی، التفهیم، ص ۲۵۶؛ آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، ص ۴۵۱؛ گردیزی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، ص ۵۲۱.

۲۲. تاریخ طبری، ص ۶۰۴۱.

۲۳. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه دکتر محمد توکل، ص ۴۹۳.

۲۴. تاریخ طبری، ص ۶۰۱۰.

۲۵. ابومنصور ثعالبی نیشابوری، ثمار القلوب فی‌المضاف و المنسوب، ترجمه رضا انزابی نژاد، ص ۲۷۷.

۲۶. ابوالحسن بیهقی، تاریخ بیهق. به کوشش احمد بهمنیار، ص ۲۸۱.

۲۷. زکریا قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی، ص ۲۱۴؛ ترجمه محمد مراد بن عبدالرحمن، ج ۲، ص ۲۳۹.

۲۸. ابوالحسن بیقهی، همان کتاب، ص ۲۸۲.

۲۹. تاریخ طبری، ص ۶۰۶۳.

۳۰. مجمل‌التواریخ و القصص، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش ملک الشعرا بهار، ص ۳۶۰.

۳۱. سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب ۵ از قسم ۱، به کوشش جعفر شعار، ص ۱۴۳.

۳۲. ابن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، ص ۲۲۴.

۳۳. تاریخ طبری. ص ۶۰۸۵.

۳۴. ابن اسفندیار کاتب، ص ۲۲۴.

۳۵. ابن خلدون، العبر، ترجمه عدالمحمد آیتی، ج ۲، ص ۴۳۸.

۳۶. فصیحی خوافی، مجمل فصیحی، به کوشش محمد فرخ، ج ۱، ص ۳۱۰.

۳۷. سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات، چاپ افست از نسخه خطی، به کوشش محمد رمضانی، ۱۳۳۵، ص ۳۳؛ حسن بن محمد قمی، تاریخ قم (تألیف سال ۳۷۸ قمری)، ص ۲۰۱، این واقعه را با تفاوتی شرح داده است. (تاریخ قم، ص ۲۰۳)، واقعه توصیه علی بن جهم به متوکل، مبنی بر قرار دادن امام ابی‌الحسن علی نقی‌ع، در مقابل سه شیر گرسنه، را به تفصیل آورده است.

۳۹. لسترنج، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص ۸۵.

۴۰. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۱۳.

۴۱. تاریخ سیستان، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش ملک‌الشعرا بهار، ص ۷۹۲.

۴۲. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۴۰۶، همو، مروج الذهب، ج ۲ ، ص ۷۰۰

۴۳. منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، ج ۱، ص ۱۱۶.

۴۴. حمداله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش دکتر عبدالحسین نوائی، ص ۳۲۲

۴۵. تاریخ طبری، ص ۶۰۱۹، ۶۰۳۶، ۶۰۴۳.

۴۶. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۱۵.

۴۷. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۲۱، ۵۲۲.

۴۸. تاریخ طبری، ص ۶۰۰۴ تا ۶۰۰۶، ۶۰۱۶، ۶۰۱۸، ۶۰۶۳ تا ۶۰۶۸.

۴۹. ثعالبی نیشابوری، ثمار القلوب، ص ۱۷۳، ۲۱۱، ۲۱۲، ۳۷۷.

۵۰. تاریخ طبری، ص ۶۰۷۰؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۳۰ و ۶۳۱.

۵۱. تاریخ طبری، ص ۶۰۷۹.

۵۲. تاریخ طبری، ص ۶۰۶۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲۸؛ ظاهراً به این دلیل که پرچم مخالفان عباسیان به رنگ سبز و سرخ بوده است. زیرا احمد بن نصر خزاعی، که در سال ۲۳۱ قصد قیام داشت، و خلیفه واثق او را «در محنت خلق قرآن بکشت» (مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۸۷)؛ و از خانه یاران او پرچم سبزی به دست آمد که سرخی‌ای نیز داشت (طبری، ص ۵۹۷۶). این دو رنگ در فرهنگ ایرانی، نماد و نمودی داشته، و احتمالاً ریشه در باورهای کهن، احترام به آتش و گناه و نیز درخت سرو داشته، و شاید در اتخاذ رنگهای پرچم ایران بی‌تأثیر نبوده است.

۵۳. مثلاً متوکل (درعهد خلیفه واثق) خوابی عجیب دید که مُعَبِری در تعبیر خواب او گفت تو به خلافت می‌رسی؛ و واثق، تعبیر کننده خواب را زندانی کرد (طبری، ص ۵۹۹۹)؛ همچنین متوکل گفته است که در خواب «حمزه ارمنی را بدید… و به من ] متوکل[ گفت: تا کی آزارمان می‌کنی، از مدت خلافت باقی پانزده سال مانده به جز چند روز» (طبری، ص ۶۰۸۳). منظور آن بوده، که خلافت توبه ۱۵ سال نمی‌رسد، و چند روز دیگر از خلافت تو باقی است. زیرا دوره خلافت متوکل «۱۴ سال و ۹ ماه و ۹ روز بود» (مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۹۵؛ التنبیه و الاشراف، ص ۳۴۵)، همچنین، به روایت طبری «از علی بن یحیی منجم آورده‌اند که گفته بود: چند روز پیش از کشته شدن متوکل، برای وی یکی از کتب مغیبات را می‌خواندم. به جایی رسیدم که خلیفه دهم ] یعنی متوکلی[ در مجلس خویش کشته می‌شود، و از خواندن آن باز ماندم، و قطع کردم، به من گفت: چه شد که بازماندی؟ گفتم خیر است. گفت به ناچار باید بخوانی؛ بخواندم، و از کلمه خلیفگان بگشتم. متوکل گفت: کاش می‌دانستم این تیره روز مقتول کیست (تاریخ طبری، ص ۶۰۸۳)

۵۴. تاریخ طبری، ص ۶۰۷۷. طبری از موصل ابن حفظی نقل می‌کند که متوکل «پسر خویش را بازیچه کرد، یکبار به وی ناسزا می‌گفت، یکبار بیش از تاب وی بدو ]شراب[ می‌نوشانید، یکبار می‌گفت مشتش بزنند، و یکبار او را به کشتن تهدید می‌کرد… متوکل بدو نگریست و گفت ترا منتصر نامیدم؛ اما مردم، به سبب حمقت، منتظر نام دادند، و اکنون مستعجل شده‌ای. منتصر گفت ای امیرمؤمنان اگر بگویی گردنم را بزنند برایم آسانتر از رفتاری است که با من می‌کنی». همچنین به روایت طبری، در روز سه‌شنبه ۳ شوال، متوکل مصمم شد که «روز پنجشنبه پنج روز رفته از شوال، منتصر را نابود کند، و وصیف و بغاودیگر سرداران و سران ترک را بکشد». اما منتصر آگاه شده، و چنانکه می‌دانیم در چهارشنبه شب ۳ یا ۴ شوال متوکل را از پای درآورده است.

۵۵. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۴۶.

۵۶. مجمل‌التواریخ و القصص، ص ۳۶۱؛ تاریخ طبری، ص ۶۰۸۱.

۵۷. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، ص ۵۲ تا ۵۴؛ التفهیم، ص ۲۷۱.

۵۸. جلال‌الدین همایی، تاریخ ادبیات، ج ۲، ص ۲۷۳، ۲۹۵، ۲۹۷.

۵۹. سید حسن تقی‌زاده، مقالات تقی‌زاده، به کوشش ایرج افشار، ج ۱۰، ص ۲۹۴.

۶۰. دیوان عنصری، به کوشش محمد دبیرسیاقی، ص ۳۱، می‌گوید: «تا همی در اول شوال باشد روز عید * تا همی مسروقه اندر آخر آبان بود»

۶۱. غلامحسین مصاحب دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص ۹۱۷، ذیل «خمسه مسترقه»

۶۲. سید حسن تقی‌زاده، بیست مقاله، ص ۵۴۳.

۶۳. تاریخ طبری، ص ۴۰۴۶؛ اما حمزه اصفهانی (تاریخ‌الملوک الارض و الانبیاء، ص ۱۷۱) نوروز سال ۲۳۹ را ۲۱ ذیقعده مشخص کرده، که مطابق ۴ اردیبهشت واقعی قدیم (۳ اردیبهشت کنونی) است.

۶۴. حمزه اصفهانی، تاریخ الملوک الارض و الانبیاء، ترجمه دکتر جعفر شعار، ص ۹؛ از قول ابومعشر بلخی نقل کرده است.

۶۵. حمزه اصفهانی، همان کتاب، ص ۱۷۱؛ در متن چاپی، پنجشنبه ۵ محرم آمده که اشتباه، و صحیح آن ۳ محرم است.

۶۶. تقی‌زاده، بیست مقاله، ص ۱۶۸.

۶۷. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص ۵۳.

۶۸. تاریخ طبری، ص ۶۰۶۹.

۶۹. مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲۷.

۷۰. ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون) ج ۴، ص ۵۵۶.

۷۱. در منابع قدیم، شواهد بسیاری، در باب تناسب بین عدل و نعمت با ظلم و بلایای طبیعت سراغ داریم، که نمونه‌ای از آن را، از نظم و نثر سنائی غزنوی در اینجا نقل می‌کنیم:‌«هر کجا عدل روی بنموده است * نعمت اندر جهان بیفزوده است» (لغت‌نامه، ذیل «عدل»)، و این مطلب در مکاتیب سنائی (ص ۱۱۸) مندرج است «در بعضی آثار است که دو چیز در عمر بیفزاید، و در زندگانی زیادت کند، و سبب باریدن باران و رستن درختان بود، یکی نصرت مظلومان، و یکی قهر ظالمان، و حجت بر این گفته پیشوای عالمیان است، محمد مصطفی صلوات الله علیه که گفت: بالعدل قامت السموات و الارض. عدل بر مثال مرغی است که هر کجا سایه وی افتد، آنجا نیز سعدو دولت شود؛ و هر کجا وی خانه سازد، آن زمین قبله و کعبه امید امت گردد. و جور و ظلم مرغی است که هر کجا پرد، قحط سال شود، و باران از آسمان باز ایستد، و آب چشمه‌ها به قعر زمین باز شود، و حیات و حیا از میان خلق معدوم شود».

۷۲. تاریخ طبری، ص ۶۰۲۴، ۶۰۳۳، ۶۰۵۱، ۶۰۶۲، ۶۰۶۳، ۶۰۷۲

۷۳. تاریخ طبری، ص ۶۰۸۴

۷۴. مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲۶؛ همو، التنبیه والاشراف، ص ۳۴۵؛ تاریخ یعقوبی. ج ۲، ص ۵۲۲.

۷۵. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص ۲۳۸.

۷۶. مثلاً، خلیفه مستعین، که بعد از منتصر، در روز ۵ ربیع‌الاول ۲۴۸ (یعنی ۶ ماه بعد از متوکل) به خلافت رسید، وزارت را به سعید بن حمید داد، که به قول مسعودی (مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۵۵۲) «سعید با وجود مقامی که در ادب داشت، ناصبی و پیروتسنن بود، و مخالف امیر مؤمنان علی – که خدا از او و فرزندان پاکش خشنود باد – می‌بود». هم به گفته مسعودی، در سال ۲۴۸، ابوالحسن یحیی، از آل ابوطالب، در کوفه قیام کرد، که کشته شد، و سرش را بریدند «و به بغداد بردند، و بیاویختند. مردم از این حادثه نالیدند، زیرا وی را دوست داشتند، چرا که او کار خویش را، با خودداری از خونریزی و نگرفتن چیزی از اموال مردم، و با عدالت و انصاف آغاز کرده بود. قیام وی به واسطه جفا و محنتی بود که از متوکل و ترکان دیده بود» (مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۵۳). گفتنی است که مسعودی خود اهل تسنن، و شافعی مذهب بود.

۷۷. تاریخ طبری، ص ۱۵-۶۱۱۴ به اختصار.

۷۸. مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۲-۵۴۱، ۵۴۴.

۷۹. ملک شاه حسین بن ملک غیاث‌الدین سیستانی، احیائ الملوک، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ص ۲۴۹. در وقایع سال ۹۹۳ قمری، از برپایی جشن چهارشنبه سوری، توسط ملوک سیستان، که در حال مخاصمه بوده‌اند، خبر داده است «قضا را آن شب، چهارشنبه‌سوری بود، و از طرفین، جوانان مصلح رفت و آمد داشتند… فرمود، و روز چهارشنبه ترتیب جشنی داد، که یاد از بزم کیخسرو و مجلس پرویز می‌داد».

۸۰. مستندات جدول تنظیمی در متن و حواشی ذکر شده، در این جدول یک تا دو روز اشتباه قابل اغماض است، و عمدتاً ناشی از رؤیت هلال، در روزهای سال قمری باید باشد.

۸۱. تقاضا دارد، خوانندگان فرهیخته و دانشمندان و پژوهندگان نقد و نظرات قابل چاپ خود را، در صورتی که نکات قابل تذکر، یا نقطه نظر اصلاحی دارند به آدرس نگارنده «تهران. کدپستی ۶۴۳۸۴-۱۴۶۴۶، شهرک ژاندارمری، خیابان سرسبز، گلدیس ۸، پلاک ۷ جنوبی» ارسال فرمایند. آدرس ایمیل (پست الکترونیک : m_a_ abrishami @ yahoo.com)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *