از فرمایشات ما ! بخش هفتم -(از همشهری عزیزمان آقای رضا رفیع)

 

آب در هاون کوبیدن!
اگر آدم ها حس کنند که در یکجا ماندن و بودن، مساوی است با آب در هاون کوبیدن، به ناچار، می‌روند و پشت سر خود را هم نگاه نمی‌کنند. طرف چنان شاکی می‌شود که حتی با «قاصدک» طفلی هم که دو دقیقه آمده، خبری بدهد و برود، سر درددل و گله‌گزاری را وا می‌کند:
قاصدک، هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی
خوش‌خبر باشی، اما
گرد بام و درِ من
بی‌ثمر می‌گردی…
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من، همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب …
و قاصد بیچاره هم که هوا را پس می‌بیند، در می‌رود که فردا جهت ادای پاره‌ای توضیحات به جایی احضار نشود. بله، فقط در عالم غزل و تغزّل است که ممکن است طرف، سعدی‌وار بفرماید:
گر برانند و گـر ببخشایند ره به جای دگـر نمی‌دانیـم
بعدش هم این حرفها و تعارفات، مال قرن ششم هجری شمسی است. الآن اوضاع خیلی فرق کرده. هواپیمایی آمده که تا طرف ببیند او را دارند می‌رانند، بلیت می‌گیرد می‌رود آنور کره زمین که رنگش را هم نبینیم. تازه، جناب سعدی از «شهربند» سخن گفته است، نه «شهروند.» شهربند است که پابند است. الآن شهروندان می‌گویند: در بند کسی باش که دربند ـ یا درکه ـ تو باشد.
عزیزان، مهربانـی از دو سر بی که یک سر مهربانی دردسر بی
الآن در قرن چهاردهم هجری شمسی، ملت به درجه‌ای از رشد و تعالی فکری و مطالعاتی رسیده‌اند که انتخاب را حق مسلم خود می‌دانند. حتی در همان عالم شعر و شاعری و عشق و عاشقی هم اخلاق‌شان تغییر پیدا کرده و تعارف ندارند. معتقدند که باید همه چیز از اول شفاف باشد. فلذاست که از ابتدا همه گزینه‌ها را روی میز مذاکره می‌گذارند. حالا چه او با ما باشد، چه او با ما نباشد. چه بماند، چه برود.
آب در هاون کوبیدن است
این‌که من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی، آخر همه شعرهای من
تو می‌آیی
و ته همه فنجان‌های تو
من می‌روم
حالت بلاتکلیفی، نوعی آب در هاون کوبیدن است. تئوری‌های دیگری نیز همچون نظریه صائب «مرگ یک بار، شیون یک بار» و یا نظریه تاریخی «شتر مرد، حاجی خلاص»، امروزه مورد نظر بشریت پیشرفته و بی‌حوصله است. او از اول، سری را که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندد. مگر دستمالش زربافت باشد که جای بحث است و قدر زر، زرگر شناسد (و الآن با توجه به نوسانات قیمت ارز و نرخ طلا، کل ملت، قدر زر را می‌شناسد!)
خلاصه، آب در هاون کوبیدن، من و شما ندارد و برنمی‌تابد. شهرام ـ بهرام ندارد. چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصول‌گرا هم نمی‌شناسد. همه ما ـ حداقل به صورت بالقّوه ـ استعداد این عمل را داریم. حتی اگر کمبود آب داشته باشیم. مشکل مملکت است، به ما چه؟…
ـ والّا… با این نوناشون! (این مطلب معترضه را متوجه نشدیم کی گفت. بعید است روح زنده‌یاد باستانی پاریزی بوده باشد!)روزنامه اطلاعات سه شنبه ۳ خردادماه ۱۴۰۱

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *