رستنیهای تاریخ طبری مقاله ای از دکتر حسن ابریشمی -۴
علاوه بر این در معطر کردن فضای بتکدهها و رایحه بخشیدن به پیکر بیجان بتها از زعفران بهره میگرفتهاند؛ و زعفران مورد مصرف عربها در ادوار پیش از اسلام از محصول نواحی همدان و کرمانشاه تأمین میشده است.
در عصر هخامنشیان از زعفران در ترکیب روغن آرایشی (به اصطلاح «کِرِم ر Creme») مورد استفاده قرار میگرفت که در عهد پارتها و ساسانیان نیز استمرار داشت. عربهای دوران جاهلی و نیز بعد از اسلام از برخی سنتهای ایرانیان پیروی مینمودند، مخصوصاً خلیفگان اموی و عباسی از آداب و رسوم دربار شهر یاران ایرانی تقلید میکردند. طبری در شرح وقایع گاهی به استفاده از زعفران توسط عربها و نیز در دارالخلافهها اشاراتی دارد. از باب نمونه، خالدبن ولید (وفات سال ۲۱ هجری)، از صحابه پیامبر و سرداران نامی مسلمانان، که رومیان را در شهر «قنسرین» معروف به «حلب کهنه» از نواحی شام شکست داد، در زمان خلافت عمر بن خطاب (۱۳-۲۳ هجری) حکمران شهر قنسرین باقی ماند. طبری در وقایع سال ۱۷ هجری از قول ابوالمجاهد نوشته است:
خالد به حمام شد، و از پی نوره، تن خویش را با جوشانده زعفران آمیخته با شراب مالش داد. عمر بدو نوشت: شنیدهام خویشتن را به شراب مالش دادهای خدا ظاهر و باطن شراب را حرام کرده است؛ چنان که ظاهر و باطن گناه را حرام شمرده، مسح شراب را نیز چون نوشیدن آن حرام کرده و باید شسته شراب را به تن خویش نمالید که نجس است، و اگر کردهاید نکنید. خالد بدو نوشت: ما شراب را کشتیم که وسیله شستشو شد و دیگر شراب نبود. عمر بدو نوشت: به گمانم خاندان مغیره بلیه خشونت دارند. خدا شما را بر این صفت نمیراند؛ و قضیه به همین جا ختم شد.۴۵
زعفرانِ زینت بتها از همدان و کرمانشاه میرفت
در برخی از منابع، از جمله در تاریخنامه طبری، به علاقه شدید اعراب به «زعفران» در دوران جاهلی و انواع مصارف عطری آن اشاره شده است.۴۶ زعفران مورد استفاده عربها از مناطق زعفران خیز باستانی ایران، یعنی از «همدان» و «کرمانشاه»، میرفته است. همچنین منشأاولیه گیاه زعفران دامنههای گسترده کوههای زاگرس، بهویژه کوه الوند، در ایالت ماد باستان، نواحی کوهستانی همدان و کرمانشاه، بوده است؛ و نخستین
زعفرانزارهای جهان نیز در همین نواحی ایجاد شده است.۴۷ سرزمینهای کوهستانی پهناوری که بعد از اسلام، در متون جغرافیایی، تحت نام «جبال»، «جبل» و «قوهستان» (وجهی مُعرَّب از کوهستان) و «کُهستان» ثبت کردهاند، ابن فقیه همدانی (وفات ۲۹۰) از معاصران طبری، شهرهای کوهستان (جبل: جبال) را: همدان، ماسبزان، مهرجانِ قِذق، صیمره (کمره)، قم، نهاوند (ماه بصره)، دینور (ماه کوفه) و کرمانشاه برشمرده است و میگوید: «این ناحیه را شهرهای پهلویان نامند».۴۸ برطبق نوشته تاریخنامه طبری، عربها محلول زعفران را به عنوان عطر بر جامه و تن خویش و نیز بتها میمالیدند:
… و «زعفران» را به آب بزدندی کافران قریش، و آیین ایشان چنان بود؛ و بر خویشتن و برجامه مالیدندی تا همه تن ایشان و جامه زردشدی، و باک نداشتندی زیرا که از همه بویهای خوش ایشان را «زعفران» عزیزتر بودی. و زعفران از کرمانشاه و حدود همدان برند. و عود و عنبر و کافورِ آنجا از راه دریا بسیار برند و ارزان بود و مشک آنجا هم ارزان بود که از هندوستان به راه دریا برند…۴۹
در تاریخنامه طبری ذیل عنوان «اسلامِ ابوبکر صدیق رضیالله عنه»، ضمن اشاره به مودَّت میان پیامبر و ابوبکر، پیش از بعثت، و آمد و شد آنان به خانه و نیز «مزگت» به معنی مسجد، و نیز بتکده قریش در مکّه، از آغشته کردن جامه بتها به انواعی از عطرها از جمله «زعفران» و «خلوق» سخن گفته است:
و میان پیغامبر علیهالسلام و میان ابوبکر دوستی بود. و ابوبکر مردی بود بزرگوار اندر میان قریش و پسندیده و با خواسته[مال و ثروت] بسیار، و در میان مردمان استوار بود و چون در مزگت بنشستی مردمان پیرو جوان بر او گرد آمدندی و سخن او سخن او بشنیدی… و جمع او به مزگت اندر بیشتر بودندی که از آن همه مهتران مکّه… و پیغامبر علیهالسلام، از جمعها به حلقه ابوبکر بنشستی و سگالش[رای زنی، مشورت] با او کردی در کارها، و هر که به مزگت اندر آمدی نخست خانه کعبه را طواف کردی، آنگه بتی را که خواستی سجود کردی و برفتی، و به هر حلقه که خواستی بنشستی. و به مزگت مکّه اندر سیصد و شصت بت بود، جز آنکه در خانه کعبه از «هُبَل[بت اعظم، به شکل انسان از عقیق]» و «مَنات[بت مورد پرستش قبایلی از عرب]»، و بتان دیگر همه از سنگ کرده، برکردار مردم، وجامهها پوشانیده از هر رنگی، و «خلوق» و «زعفران» و بویهای خوش بروی کرده. و پیغامبر علیهالسلام هرگز بت نپرستیده بود… ابوبکر به خانه او شدی و پنهان او را گفتی: تو چرا هیچ بت نپرستی و هیچ بت سجده نکنی؟ پیغامبر گفتی: از دلم برنیاید که چیزی را که به دست خویشتراشی سجده کنم، و دانم که مرا از ایشان سود و زیان نیاید، و دانم که مرا خدای عَزَّ و جَلَّ آفرید و او مرا روزی دهد. ابوبکر گفتی: راست گویی که مرا همین سخن به دل همی آید، و ندانم که این چه دین است که پدران ما از چندین سال باز به چه اندر بودند؟…۵۰
ازدیگر مصارف زعفران
در تاریخنامه طبری، شرحی درباره جراحت وخیمی که عارض ابوجهل (عمر و بن هشام)۵۱، شده بود نقل کرده، و او به منظور پنهان داشتن مرض خویش «زعفران» و «خلوق» بر جامه و تن خویش میمالیده است:
… بوجهل را به لقب «مُصَفَّر اِلاِست» خواندندی، و پارسی «زردکون» باشد، از بهر آن بود این لقب او را که بر مقعدش جراحتی بود… و از بس خاریدن آن جایگاه خونابه وریم آبه سرخ و زرد میآمدی و بر جامه میشدی. و او پیوسته «خلوق» و «زعفران» و «عطر» بر تن و جامه و ازارِ پای[: شلوار: پای جامه] مالیدی تا کس نداند که او را خون از مقعد آید… گویند که آن ریش[:زخم] بواسیر بود. ودیگر گویند که بوجهل به طفولیت با پیغمبر علیهالسلام کشتی گرفت… و رگ مقعد او بگسست… ۵۲
تقلید خلیفگان آل امیه و آل عباس از آداب و سنن شهریاران ایرانی کم و بیش در منابع تاریخی کهن مندرج است؛ مثلاً مطابق نوشته طبری، برخی از اقداماتهارون الرشید (خلافت ۱۷۰-۱۹۳)، در فراهم آوردن تدارکات و تجملات دارالخلافه، تقلیدی از دربار شاهان ایران باستان بوده است. وی همچون داریوش هخامنشی، آن طور که در سنگ نگارههای تختجمشید شاهدیم، بر روی صندلی مینشست و از رایحه بخورها سرمست میشد، و طشت یا تغاری مملو از «خَلوق»، محلولی از زعفران و مواد معطر و علفها یا گیاهان خوشبوی (اسپرغمها)، در اطاق خوابش بود، و پوشش و پیکر کنیزان زیباروی را به شیوه خاصی رایحه و لطافت میبخشیدند، تقریباً به همان روشی که در عصر هخامنشیان، در متون کتاب مقدس یهودیان، گزارش شده است.۵۳ طبری از قول یکی از مقربانهارونالرشید به نام محمد، نقل میکند که:
به نزد رشید درآمدم… پوشش نازکی بر او بود و جامه زیرین رشیدی با خطهای پهن به رنگ قرمز سیر[لباس شهریاران ایرانی، که اکثر ارغوانی گزارش شده است]، در اطاقی که وی بود کنف مرطوب نبود که وی را آزار میداد. خنکی کنف را از جای دیگر به اطاق میرسانیدند، اما مقابل آن نمینشست. نخستین کس بود که هنگام تابستان اطاق خوابگاه روزانه وی سقف کاذب داشت. و این از آن روی بود که شنیده بود که خسروان هر روز سقف اطاق خویش را از برون گِل اندود میکردند که گرمای خورشید را از آنها بدارد، و او نیز سقف کاذبی ساخت که مجاور سقف اطاق خوابگاه روزانه وی بود. محمد گوید:شنیدم تغاری[مرحوم پاینده در حاشیه میگوید در متن عربی کلمه تغاری آمده] از نقره داشت که در روز گرما، عطردار، عطر و «زعفران» و «علفهای خوشبو[سپر غمها]» و «گلاب» در آن مینهاد. آنگاه به اطاق خوابگاه روزانه وی میبرد. هفت روپوش نازک از قصب رشیدی خاص زنان به نزد وی میبردند، روپوشهای نازک را در آن عطر میآغشتند، هر روز هفت کنیز میآمدند، و هر کنیزی لباس خویش را میپوشید. سپس روپوش نازک را روی آن میپوشید و بر صندلی سوراخداری مینشست، و روپوش نازک را در اطراف صندلی رها میکرد که آن را میپوشاند. آنگاه زیر کرسی، عود آلوده به عنبر میسوختند، تا وقتی که روپوش کنیز خشک شود چنین میکردند. این کار در اطاق خواب روزانه وی بود، که اطاق از بوی بخور و عطر خوش میشد.۵۴
خنکی سیستم مزبور، عیناً به کولرهای آبی ایرانی کنونی شباهت داشته، که توسط کانال به داخل ساختمان هدایت میشده است. گزنفون میگوید، ایرانیان «در تابستان به سایه درختان اکتفا نمیکنند، بلکه برای خود وسایلی ابداع کردهاند تا هوا را خنک کنند»، و مونتنی (آزمایشها، ج ۳، قسمت ۹)، در باب همین ابداع ایرانیان میگوید «بسیار مایل بودم که بدانم پارسیان قدیم، چه وسایلی اختراع کرده بودند، تا هوا را به قول گزنفون خنک و مفرح نمایند». طبری، چگونگی خنک کردن فضاهای بسته کاخهای ساسانیان، و اقدام منصور خلیفه عباسی را شرح داده، و در پی او ابن اثیر، و هندوشاه بن سنجر نخجوانی به شرح «خیش خانه» یا در واقع کولر آبی ابداعی ایرانیان پرداختهاند.۵۵
زعفران و قارچ
طبری در ذیل عنوان «سخن از اقامت عربان در حیره و انبار» نوشته است: «از جمله حوادث ایام ملوک الطوایف اقامت بعضی قبایل در «حیره و انبار بود» و در ادامه شرحی از ایام ملوک الطوایف از قول هشام بن محمد روایت کرده است، که حکایت از اقامت قبایلی از عرب در «حیره» و «انبار» در زمان بخت نصر دارد. ۵۶ این قبایل زیاد بودند،ُ و «ملوک از آن رو نام یافتند که قلمرو هر یکیشان زمینی اندک بود»؛۵۷ و اسکندر پس از کشتن «دارا، شاه پارسیان» به رؤسای قبایل عنوان شاهی داده و «ولایتها را بر آنها تقسیم کرده بود، وقتی اردشیر پسر بابک شاه پارسیان بر ملوک الطوایف ظفر یافت و مغلوبشان کرد و همه مردم مطیع وی شدند».
پینویسها:
۴۵. تاریخ طبری، ص ۱۸۷۵٫
۴۶. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص ۴۷۷٫
۴۷. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص ۱۱۹، ۱۲۲-۱۲۹٫
۴۸. ابن فقیه همدانی (ابوبکر محمدبن احمد)، مختصر البلدان، ترجمه ح. مسعود، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹، ص ۲۳٫
۴۹. تاریخنامه طبری، ج ۳، ص ۱۱۶٫
۵۰. تاریخنامه طبری، ج ۳، ص ۳۶، ۳۷٫
۵۱. عمروبن حشام در جاهلیت به «ابوالحکم» معروف بود، با پیامبر به دشمنی کرد و هرگز اسلام نیاورد و به «ابوجهل» شهرت پیدا کرد.
۵۲. تاریخنامه طبری، ج ۳، ص ۱۱۶٫
۵۳. برابر نوشته کتاب استر (واژه پارسی «استر» به معنی ستاره): «هَدَسه» یا «استر» نام دختری زیبای یهودی، که توسط عموزادهاش با نام «مردخای بن یائیرا» پرورش یافته، و پس از گذراندن ایام تطهیر «یعنی شش ماه به روغن مُرّ و شش ماه به عطریات» به عنوان ملکه دربار هخامنشی انتخاب شده است (بنگرید: کتاب مقدس، عهد عتیق، ص ۷۷۳، کتاب استر، ص ۳، باب دوم، چاپ پاریس، ۱۹۷۷ م)؛ و نیز قاموس کتاب مقدس، تألیف و ترجمه جیمزهاکس، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۴۹، ص ۴۹ ذیل «استر»
۵۴. تاریخ طبری، ج ۱۲، ص ۵۳۸۵٫
۵۵.ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص ۳۷۷٫
۵۶. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۲۸٫
۵۷. همان کتاب، ص ۵۳۰٫