محمدمهدی عسگرپور در گفتوگو با ایلنا: کار زیربنایی نیازمند دولت جسور است نه وزیری که از ترس جملههایش را تغییر میدهد از نماینده مجلس میپرسند آخرین فیلم و تئاتری که دیدید چه بوده؛ و او میگوید؛ فیلم و تئاتر نمیبیند. وقتی هم در مورد آخرین فعالیت فرهنگیاش از او سوال میشود؛ خواندن نماز صبح را عنوان میکند. از قرآن هم به عنوان آخرین کتابی که خوانده یاد میکند
غیر از دولت دهم که یک وصله نچسب در تمام دولتها بود؛ دولتهای مختلف را براساس سلیقههایشان در بخش فرهنگ میتوان به دولت خوشسلیقه و بدسلیقه تقسیم کرد. یعنی بخش عظیمی از وقت و انرژی مسئولان و مدیران دولتی صرف تثبیت موقعیت خودشان میشود که ثابت کنند وابسته به کجا هستند یا نیستند تا در داخل دایره نظام پذیرفته شوند. این اتفاق حتما در روند بودجهبندی نیز تاثیر دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ چرا تمام نهادها و ارگانهای غیررسمی علاقهمند به دایر کردن بخش فرهنگی و اجرای فعالیت فرهنگی هستند؟ چرا بعد از گذشتن چهار دهه از انقلاب قسمت اعظم بودجه فرهنگی کشور هنوز مصرف فعالیتهای تبلیغاتی و شعاری دارد تا زیرساختهای فرهنگی؟ اساسا تقسیمبندی بودجه برای حوزههای مختلف فرهنگی چقدر واقعگرایانه و براساس وظایف اصلی نهادهاییست که نامشان در ردیف دریافت بودجه آمده؟
اساسا در لوایج بودجه سالهای مختلف علاوه بر ردیفهای مشخص بودجهای که برای اقدامات فرهنگی به نهادها و ارگانهای مختلف تخصیص داده میشود، برخی مؤسسات، شوراها، ستادها، بنیادها و سازمانهای غیردولتی هم هستند که فعالیتهای آنها به نحوی در دایره اقدامات فرهنگی گنجانده میشود. همچنین در لایحه بودجه جدولی تحت عنوان جدول ۱۷ پیوست میشود تا میزان بودجه ۵۹ موسسه و مرکز فرهنگی خاص که با توسل به راهها و استنادهای مختلف به این لیست وارد شدهاند؛ در آن مشخص و قطعی شده باشد.
در لایحه بودجه سال ۱۳۹۵ به ۸۴ موسسه یا نهاد بهصورت رسمی ردیفهای بودجه مشخص ازجمله بودجه فرهنگی اختصاص یافته که بیش از ۳۳درصد آن شامل سازمان بسیج میشود و حوزههای علمیه رتبه دوم را در برخورداری از بودجههای فرهنگی دارند. یعنی ۱۴ موسسه نزدیک به ۸۰ درصد سهم بودجه فرهنگی کشور را در اختیار دارند.
محمدمهدی عسگرپور (گارگردان؛ تهیهکننده و مدیرعامل سابق خانه سینما) نظراتی جالب و خواندنی درباره این جدول و ماهیت آن دارد.
آقای عسگرپور درمورد روند تخصیص بودجههای فرهنگی مسائل و نکات مختلفی ازسوی کارشناسان عنوان میشود که مهمترین آن روند اختصاص بودجه به نزدیک ۶۰ ارگان و موسسه غیردولتی است که بنا بر تعاریف خاص خود فعالیت فرهنگی دارند. جالب آنکه در این میان؛ برخی از نهادها در لیست بودجه ثابت نیز قرار دارند یعنی جز بودجه جاری و مصوب خود؛ در جدول ۱۷ هم گنجانده شدهاند تا بودجه دیگری به نام بودجه فرهنگی را نیز از آن خود کنند. در این شرایط تقسیمبندی بودجه برای حوزه فرهنگ چقدر واقعگرایانه و براساس وظایف اصلی نهادهاست؟
فکر میکنم اگر ساختار قدرت را کشور خودمان نگاه کنیم شاید پاسخ خیلی از این سوالات برایمان روشن شود. به نظرم باید از این زاوایه هم نگاه کنیم که واقعا از چه چیزی صحبت میکنیم. ما در کشوری زندگی میکنیم که مقولاتی داریم به نام نظام، حکومت، دولت و قدرتهایی که به صورت پراکنده در هر نهاد و ارگانی ممکن است وجود داشته باشند و در هر دورهای میتواند دستِ بخشهای نظامی باشد یا نباشد. بنابراین ما از یک پدیده واحد صحبت نمیکنیم که مثلا بگوییم ما درباره دولت صحبت میکنیم و بپرسیم این بودجه چرا با این شیوه توسط دولت توزیع میشود. بخش بسیار کمی از بودجه مخصوصا در حوزه فرهنگ در اختیار دولت قرار دارد و بخش اصلی آن به نهادها و ارگانهایی میرسد که دولت میتواند بگوید زیرنظر موسسات تابعهی آن قرار ندارند و بخشهایی غیر از دولت باید پاسخگوی چگونگی استفاده از این مبالغ معمولا هنگفت باشند.
شناخت این ساختار حکومتی برای نتیجهگیری در چنین حوزهای بسیار مهم است. گاه شخصا فکر میکنم به عنوان کسی که میخواهم از بیرون ساختار حکومت را بشناسم؛ میتوانم باتوجه به همین جداول بودجه و سایر قوانین موجود؛ حدس بزنم موضوعات مختلف و ازجمله حوزه فرهنگ کشور ما چگونه اداره میشود.
همچنان اصرار داریم که صداوسیما به صورت دولتی و براساس قدرت اداره شود و به همین دلیل هم خیلی به مرگ نزدیک شده است
در بسیاری از کشورهای پیشرفته یکی از اصلیترین فعالیتهای شهرداریها اقدامات فرهنگی است و دولتها تنها به عنوان یک سیاستگذار و ناظر از یک گوشه هدایت امور را برعهده دارند. در کشور ما دولت و بخشهای متعدد دیگری هستند که عملا فعالیتهای فرهنگی را برعهده دارند. اگر بخواهیم سرمنشاء این "سایر نهادها" را پیگیری کنیم؛ موضوع پیچیده میشود چون احتمالا بخشی از آن به مقوله حاکمیت میرسد، بخشی دیگر به مقوله نظام یا دولت و قدرتهای پراکندهای که عنوان شد. مادام که این تفکر وجود دارد که برای پیگیری هر موضوعی در کشور باید بیش از یک نهاد وجود داشته باشد؛ ما با این آنارشی مواجه خواهیم بود. البته نه فقط در حوزه فرهنگ بلکه در بسیاری از حوزههای دیگر مثل صنعت، سازندگی و جادهسازی و … نیز این تقسیمبندیها وجود دارد. منتها ما صدای چنین ایرادی را از سایر حوزهها چندان نمیشنویم چون اساسا عرصه فرهنگ و موضوعات مربوط به آن؛ به شکل طبیعی در عصر حاضر بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
بخش قابل توجهی از پدیدههایی مثل اختلاس که امروز با آنها مواجه هستیم از همین فاصلهها به وجود میآید. مثلا قرار است جادهای ساخته شود، روی کاغذ شرکتی که در زمینه راهسازی و مهندسی فعالیت میکند با دولتی مواجه میشود که سفارش مشخص دارد و از طریق مزایده و مناقصه واگذاری کار انجام میشود. اما در عمل چه اتفاقی میافتد؟ چون اعمال نفوذ و قدرت به صورت پراکنده در کشور تقسیم شده؛ شرکتی به وجود میآید که به یکی از این ارگانهای قدرت که نام برده شد؛ متصل است و در این شرایط هر مناقصه و مزایدهای فرمالیته به نظر میرسد چون این قدرتها در روند تخصیص پروژه تاثیرگذاری میکنند. پس این مقدمه ورود به بحث است که اول باید ساختار قدرت را بشناسیم تا ببینیم چرا به این شیوه تصمیمگیری میکند. مثلا در حوزه فرهنگ به شکل رسمی و مشخص هم باید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نقش داشته باشد؛ هم سازمان تبلیغات اسلامی و هم حوزه هنری و صداوسیما و …. در اینجا نگاه ما به تلویزیون نیز جالب است چراکه در این دوره تاریخی؛ در هیچ کجای دنیا موسسات صداوسیما بدین شکل فعالیت نمیکنند اما ما همچنان اصرار داریم که صداوسیما به صورت دولتی و براساس قدرت اداره شود و به همین دلیل هم خیلی به مرگ نزدیک شده است.
بعد از شناخت این ساختارها ما با رفتار دیگری مواجه هستیم که توسط همین نهادهای قدرت ایجاد میشوند (بخشی از نظام، بخشی از حاکمیت یا بخشی از قدرت). فاز بعدی است. اینکه در داخل هرکدام از این عرصههای قدرت به دلیل نبودن ساختار درست؛ هرکدام از بخشها به واسطه یک فاکتور امتیازی مثل یک مدیر قدرتمند در دورهای خاص، داشتن ارتباطات گسترده با نهادهای بالادستی روندی شکل دادهاند و براساس آن میخواهند گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. نهایتا این اتفاق میافتد که در هر دورهای تجمیع بودجه به شکلی عجیب و نامتوازن به سمت یک یا چند موسسه و نهاد محدود میشود. روند مذکور هم اصولی نیست و هم دوام چندانی نخواهد داشت.
جامعه ما از یک جایی دوقطبی یا با دید خوشبینانهتر چندقطبی شد. سال ۸۸ هم تاثیر مضاعفی بر این فضای دوقطبی داشت. مسئولان فعلی در هر نهاد و ارگانی که میخواهند باشند؛ اول باید به اصطلاح برادری خود را ثابت کنند تا بتوانند زندگی کاری داشته باشند
به عنوان مثال در همان سازمان صداوسیما، روابط عمومی باید وظیفه جمعآوری نظرات مردم و انتقال آن به مدیران و دستاندکاران شبکهها را برعهده داشته باشد. کافی است روابط عمومی اعلام کند من مسائل مردم را جمعآوری و منتقل میکنم اما مدیران و دستاندرکاران شبکهها متوجه نمیشوند و این انتقال اطلاعات سخت صورت میگیرد و درنهایت به مدیر بالادست خودش که معمولا هم غیرمسلط است؛ میگوید چون ما مستقیم نظرات مردم را جمعآوری کردهایم و در اختیار داریم؛ پس اگر خودمان سریالسازی هم انجام بدهیم در جذب مخاطب موفقتر خواهیم بود. این مسئله نهایتا منجر به این میشود که در ردیف سریالسازی صداوسیما موضوع مذکور گنجانده شود. این قصه تقریبا در تمام نهادهای دولتی تکرار میشود و هر بخش و زیرگروهی با این تصور که با سرعت و کیفیت بیشتری میتواند فعالیتهای مشخصی را انجام بدهد؛ درخواست ردیف بودجه مستقل هم میکند. به همین ترتیب با ردیفهای بودجه تکه تکه مواجه میشویم.
اگر برنامهای برای ایجاد یک جشنواره باشد به اثبات هماهنگی فعالیتهایش با آرمانها و شعارهای انقلاب نیاز دارد. درواقع این برچسب؛ اختصاص بودجه را بسیار آسان و حتمی میکند. برگزارکنندگان هم سر تقسیمکنندگان بودجه را گرم میکنند تا کمتر مزاحمت ایجاد کنند
این پدیده در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم دیده میشود. ردیف بودجه سینما از تئاتر جداست. یکی؛ از مسیر اداره بودجه میگذرد و دیگری؛ خیر. برخی دیگر هم خارج از این دایره وجود دارند که همواره به عنوان نیروهای مخالف دولت وقت (هر دولتی که میخواهد باشد) میخواهند نشان بدهند به درستی به وظایف اجرایی و دولتی عمل نمیشود و بیکفایتی وجود دارد. در مواردی هم فضا شعارزده شده و حتی برچسبهایی مثل سرسپردگی و وابستگی به یک رنگ و جناح خاص زده میشود تا افرادی خاص خودشان را متعهد و دلسوز معرفی کنند و بر حسب آن بودجههای مشخص برای فعالیتهای مذکور تقاضا کنند. اصولا بسیاری از نهادها و ارگانهایی که اشاره شد و بدون هیچ پاسخگویی ردیف بودجه فرهنگی دریافت میکنند؛ ریشهشان همینجاست.
وقتی فعالیتها و برنامههای سازمانها و ارگانهای مذکور ازجمله جدول ۱۷ لایحه بودجه را بررسی و ارزیابی میکنیم؛ مشخص میشود بیشتر این فعالیتها جزو برنامههای تبلیغاتی و شعاری و … دستهبندی میشود که در ابتدای راه انقلاب توجیهپذیر بودند اما امروز که ریشه انقلاب در کشور نهادینه شده ما بیشتر نیازمند کارهای بنیادی هستیم اما فعالیتهای تبلیغاتی که عمدتا خوراک بودجهای بالایی هم دارند؛ هنوز جزو اصلیترین فعالیتهای این سازمانهاست. بعد از گذشت نزدیک به ۴۰ دهه از انقلاب آیا قدرت و پس از آن قوه مجریه قانع نشده برای آنکه فعالیتهای تبلیغاتی از این دست را کنار بگذارد؟
این اقدام یک جسارت و فضای اجتماعی خاصی نیاز دارد که واقعا در حال حاضر وجود ندارد. جامعه ما از یک جایی دوقطبی یا با دید خوشبینانهتر چندقطبی شد. سال ۸۸ هم تاثیر مضاعفی بر این فضای دوقطبی داشت که تا امروز هم احساس میشود. بر همین اساس؛ مسئولان فعلی در هر نهاد و ارگانی که میخواهند باشند؛ اول باید به اصطلاح برادری خود را نسبت به برخی موارد ثابت کنند تا بتوانند زندگی کاری داشته باشند. پس بخش قابل توجهی از اقدامات افراد به شعار تبدیل میشود تا بمانند.
هر بخش و زیرگروهی با این تصور که با سرعت و کیفیت بیشتری میتواند فعالیتهای مشخصی را انجام بدهد درخواست ردیف بودجه مستقل میکند و به همین دلیل با ردیفهای بودجه تکه تکه مواجه میشویم
مثلا میخواهند با رئیس سازمان حج و زیارت یک گفتوگویی بگیرند که او اعلام کند برای رفتن به زیارت کربلای معلی یا حج و … باید حتما ویزا و روادید دریافت کرد، او قبل از هر صحبتی میگوید بنا به گفته فلان فرد مثلا رئیسجمهور و ……… یعنی باید کلی مقدمهچینی کند که درنهایت دو جمله بگوید اینکه برای سفر به کربلا الزام دریافت روادید وجود دارد. یا یک مسئول ورزشی میخواهد مسابقه دو ویژه سالمندان برگزار کند؛ اول میگوید بنا به تاکید فلان فرد مثلا رئیس فلان قوه در بحث ورزش و سلامتی؛ از آنجا که دولت تدبیر و امید مسئله ورزش را مهم میداند و … قرار است مسابقه دو برای سالمندان برگزار شود….
بخش عظیمی از وقت و انرژی مدیران دولتی صرف تثبیت موقعیت خودشان میشود که ثابت کنند وابسته به کجا هستند یا نیستند تا در داخل دایره نظام پذیرفته شوند
یعنی بخش عظیمی از وقت و انرژی مسئولان و مدیران دولتی صرف تثبیت موقعیت خودشان میشود که ثابت کنند وابسته به کجا هستند یا نیستند تا در داخل دایره نظام پذیرفته شوند. این اتفاق حتما در روند بودجهبندی نیز تاثیر دارد.
مثلا در حوزه سینما اگر برنامهای برای ایجاد یک جشنواره باشد ازسوی عدهای به اثبات هماهنگی فعالیتهایش با آرمانها و شعارهای انقلاب نیاز دارد. درواقع این برچسب؛ اختصاص بودجه را بسیار آسان و حتمی میکند. برگزارکنندگان هم با این کار سر تقسیمکنندگان بودجه را گرم میکنند تا شاید با داشتن برخی مشغولیتها؛ کمتر جشنواره مذکور را زیر سوال ببرند و مزاحمت ایجاد کنند…
اینکه دوره شعار تمام شده و باید رفت دنبال کارهای زیربنایی؛ به یک دولت مسلط و جسور نیاز دارد که از کار توام با نتیجه دفاع کند، نه اینکه وزیر فرهنگ آن برای دلخوشی یک جماعت فرهنگی و هنری مطلبی را بگوید و همه او را تشویق کنند بعد فردا روزی؛ وقتی مورد کوچکترین سوالی قرار میگیرد؛ با تغییر جملهبندیهای خودش؛ به نوعی صحبتهای قبلیاش را بیاثر کند
پس آنچه شما میگویید که دوره شعار تمام شده و باید رفت دنبال کارهای زیربنایی؛ به یک دولت مسلط و جسور نیاز دارد که از کار توام با نتیجه دفاع کند، نه اینکه وزیر فرهنگ آن برای دلخوشی یک جماعت فرهنگی و هنری مطلبی را بگوید و همه او را تشویق کنند بعد فردا روزی؛ وقتی مورد کوچکترین سوالی قرار میگیرد؛ با تغییر جملهبندیهای خودش؛ به نوعی صحبتهای قبلیاش را بیاثر کند. شاید با یک مجموعه و تیم جسور و مسلط در عرصههای دولتی و اجرایی چنین اتفاقی ممکن باشد ولی در حال حاضر این امکان وجود ندارد.
به نظر میرسد یکی از علایق نهادهای قدرت و سیاست راهاندازی بخشها و توابع فرهنگی است از همین روست که تمام ارگانهای وابسته به اصحاب قدرت دستکم یک بخش تحت عنوان فرهنگ برای خودشان دایر کردهاند. این اقدام را چگونه میتوان تعبیر کرد، آیا فرهنگ در این بخش نقش پولشویی را برای نهادهای مذکور ایفا میکند؟ در اینصورت چرا ما فکر میکنیم فرهنگ مظلوم است وقتی میتواند اینهمه ارگان و افراد را به خودش علاقمند کند و این همه پول دریافت کند؟!
اینکه هر نهاد و سازمانی بخواهد فعالیت فرهنگی داشته باشد یا به فعالیتهای فرهنگی بپردازد به خودی خود اشکالی ندارد، البته نه در کشور ما. به عنوان نمونه در ایالات متحده آمریکا؛ وزارت فرهنگی وجود ندارد اما تمام دستگاههای فرهنگی نه اینکه بخش فرهنگی داشته باشند اما فعالیت فرهنگی دارند. طبیعی هم هست چون این مسئله جزو لاینفک زندگی بشر امروزی است که باید برای فعالیت مختلف خود فضای فرهنگی به وجود بیاورد تا از آن استفاده کند.
حالا اینکه این اصل در کشور ما چگونه ترجمه شده خودش نکتهای است. مدتی در سازمان فرهنگی و هنری شهرداری مشغول بودم. از دوستانی که پیش از ما سمتی در این نهاد داشتند پرسوجو کردم که این سازمان چه منش و دیدگاهی را تاکنون دنبال میکرده؟
در دوره کدام شهردار؟
در ان دوره آقای احمدینژاد در شهرداری بود…. یکی از فعالیتهایی که سازمان فرهنگی و هنری به عنوان اقدام فرهنگی اجرا کرده بود و واقعا هم برایش بودجه تخصیص داده بودند؛ برپایی نمایشگاه مارهای خانگی بود. در بخش دیگر؛ اوج خلاقیت شهرداری نصب بیلبوردهای «آقا مخلصیم» ( جالب بود که همه فکر میکردند که هرچه لحن به اصطلاح لاتی و عامیانهتر باشد؛ استقبال از آن بیشتر است) آنهم در قبال امام زمان(ع) در خیابان ولیعصر بود یا در ماه محرم نمایشگاه عطر سیب برای عرضه رایگان طبل و سنج و … برپا میشد که اتفاقا تمام هیئتها را هم درگیر خود کرده بود و همگی در صف میایستادند تا طبل و سنج بگیرند. وقتی این اقدامات تبلیغی تحت عنوان فعالیت فرهنگی در ذهن مسئولان جا افتاده؛ حتی مسابقه طنابکشی و هندوانه خوری زیرگروه فعالیت فرهنگی قلمداد میشود.
برمیگردم به این نکته که حتما باید ساختار قدرت در ایران را بشناسیم. در بسیاری کشورها بودجههای دولتی در اختیار زیرساختها قرار دارد مثلا برای ساخت سالنهای سینما و نمایش صرف میشود و در وهله اول هم امنیت شغلی و معاش را درنظر میگیرند و به بیمه ازجمله بیمههای بیکاری و تکمیلی تاکید زیادی دارند. در کشور ما این نگاه به هیچ وجه اولویت نداشته و مسئولان فکر میکنند اگر هم بودجهای وجود دارد باید صرف فعالیت شود نه سرمایهگذاری روی نیروی انسانی آن حوزه. مثلا اینجا بحث بیمه هنرمند و اهل فرهنگ جایی ندارد بلکه میخواهیم از بیان فعالیتها به سرمایههای انسانی توجه کنیم. همین میشود که سازمانهای مختلف ولع فعالیت فرهنگی پیدا میکنند؛ بهجای صرف بودجه برای نیروی انسانی که خودبهخود و ذاتا میتواند این اقدامات را اجرایی کند. آنها نمیدانند اگر هنرمندان امنیت شغلی داشته باشند به احتمال بسیار زیاد میتوانند فعالیت خوب هم داشته باشند و دولت و حکومت هم میتواند از آن بهرهمند شود.
وقتی اقدامات تبلیغی تحت عنوان فعالیت فرهنگی در ذهن مسئولان جا افتاد حتی مسابقه طنابکشی و هندوانه خوری هم تحت زیر گروه فعالیت فرهنگی قلمداد میشود
در برنامه چهارهم توسعه آمده دولت موظف است بیمه و حتی بیمه بیکاری تمام فعالان عرصه فرهنگ و هنر را نهایی کند که مطلقا عمل نشد. وقتی بودجه صرف فعالیت میشود یعنی تمام حوزههای رقابتی هم به این سمت دعوت میشوند که نهاد، ارگانها و … به تولید محتوا بپردازید. تولید محتوا هم که نهاتا به مسابقه طنابکشی تبدیل میشود.
از نماینده مجلس میپرسند آخرین فیلم و تئاتری که دیدید چه بوده؛ و او میگوید؛ فیلم و تئاتر نمیبیند. وقتی هم در مورد آخرین فعالیت فرهنگیاش از او سوال میشود؛ خواندن نماز صبح را عنوان میکند. از قرآن هم به عنوان آخرین کتابی که خوانده یاد میکند
مگر غیر از این است که از نماینده مجلس میپرسند آخرین فیلم و تئاتری که دیدید چه بوده؛ و او میگوید؛ فیلم و تئاتر نمیبیند. وقتی هم در مورد آخرین فعالیت فرهنگیاش از او سوال میشود؛ خواندن نماز صبح را عنوان میکند. از قرآن هم به عنوان آخرین کتابی که خوانده یاد میکند.
اگر بخش اعظم بودجه صرف زیرساختهای فرهنگی و امنیت شغلی هنرمندان میشد مشکل نیاز به حمایت دولتی هم از بین میرفت. البته این مسئله منوط به این هم هست که من هنرمند و اهل فرهنگ که مشغول تولید فرهنگ هستم با این مسئله مواجه نشوم که یک نهاد و ارگان امنیتی با وابسته به قدرت به صورت موازی وارد رقابت با من شود و من تنها با همکار خودم رقابت داشته باشم. در حال حاضر امنیت شغلی و اقتصادی را از فعالان فرهنگی گرفتهایم و در عوض به فعالیتهای فرهنگی بودجه تخصیص دادهایم. نتیجه هم میشود اینکه فلان بنیاد و بهمان ارگان به سبب فعالیت؛ بودجه دریافت میکند. با این شیوه بخش اعظم بودجه هرز میرود و رانت و رابطه با قدرت؛ میزات تخصیص را تعیین میکند. اگر این نگاه تغییر کند و به فضایی برگردیم که بودجه برای امنیت شغلی افراد صرف شود؛ خود آدمها از پس رقابت با یکدیگر برمیآیند.
غیر از دولت دهم که یک وصله نچسب در تمام این دولتها بود؛ دولتهای مختلف را براساس سلیقههایشان میتوانیم تقسیمبندی کنیم. یعنی در حوزه فرهنگ؛ دولت خوشسلیقه داریم و دولت بدسلیقه
درحال حاضر یکی از مشکلات عرصه هنر این است که مثلا من نمیتوانم جایگاه خودم را در پلان کلی صنعت سینما تعیین کنم. چرا؟ چون یک نفر ۵ فیلم ناموفق میسازد اما فیلم ۶ و ۷ هم توسط او ساخته میشود. قانون رقابت میگوید اگر در پلات رتبه دهم را دارم و یک فیلم ناموفق میسازم باید به رده پانزدهم یا بیستم سقوط کنم. نه اینکه رتبه ده باشم، فیلم ناموفق بسازم و اتفاقا تا رتبه دوم بالا بیایم و مدال هم بگیرم.
چنین نگاه درستی به فرهنگ و شرایط تخصیص آن؛ در دولتهای قبل مثل آقایان خاتمی و هاشمیرفسنجانی مشمول چنین نگاهی میشد یا در این دورهها نیز فقط شرایط در بخش ممیزی و دریافت مجوزها بیشتر فراهم بود و در کل آش همان آش بود و کاسه همان کاسه؟
به غیر از دولت دهم که یک وصله نچسب در تمام این دولتها بود؛ دولتهای مختلف را براساس سلیقههایشان میتوانیم تقسیمبندی کنیم. یعنی در حوزه فرهنگ؛ دولت خوشسلیقه داریم و دولت بدسلیقه.
امنیت شغلی و اقتصادی را از فعالان فرهنگی گرفتهایم و در عوض به فعالیتهای فرهنگی بودجه تخصیص دادهایم
اگر در قانون ما و نه آییننامهها، تشکیل سازمانهای صنفی دیده شده بود و آنها بودجههای خودشان را برای فعالیت صنفی و معیشتی داشتند؛ شاید میتوانستیم بگوییم با یک قاعده مواجه هستیم. اما وقتی قاعدهای وجود ندارد فقط میتوانیم درباره سلیقه مدیران در حوزه ممیزی یا فهم و درک فرهنگی مدیران صحبت کنیم.
اساس این حرکت که نگرشهای اصولی به حوزه فرهنگ باید در قانون گنجانده شود؛ باید از دولت آغاز شود یا مجلس؟
قطعا باید از دولت شروع شود چون مجلس در کمیسیونهای تخصصی دستکم تا دوره قبل که به واسطه مشغولیت در خانه سینما برخورد با کمیسیون فرهنگی داشتم؛ خیلی ضعیف بود. درثانی ما در کشوری زندگی میکنیم که برای پیگیری مطالبات حتما باید اول دولتمان اقدام کند و صنوف خودشان اصلا نمیتوانند مستقلا حرکتی داشته باشند چون نگاه امنیتی به این مسئله وجود دارد.َ