اهمیت «مصدق» احمد مسج دجامعی
نامگذاری یک مکان به نام مصدق و پاس خدمات او در سالهای اخیر تبدیل به یک خواست عمومی شده بود. همیشه در حد پیشنهاد در شورا مطرح میشد و در هیچ دورهای هم منتج به تهیه طرح نشد. اما در این دوره از شورا این پیشنهاد به طور جدی مطرح و بررسی شد. به هر حال آقای مصدق شخصیتی شناخته شده و از تبار مشخص است. خانواده مصدق در تهران قدیم نقش اجتماعی موثری داشتهاند و خوشنام بودهاند. چنان که بیمارستان نجمیه متعلق به مادر مصدق است. مصدق هم در این بیمارستان مدیریتهایی داشته و دکتر فاطمی هم در همین مکان بستری بوده است. یک مسجد و خانه تاریخی هم از این خاندان به جا مانده است؛ که اگر این خانه متعلق به فرد دیگری بود شاید تا الان اهتمام بیشتری برای خریداری آن اتفاق افتاده بود.
از سوی دیگر نقش مصدق در کنار مرحوم مدرس در زمان حضور در مجلس شورای ملی قابل تقدیر است. به جز این، نقش موثر و محوری آقای مصدق در ملی شدن صنعت نفت قابل چشمپوشی نیست. کار مهمی بوده که آغاز یک راه جدید برای کشور بود و زمانی که مهندس بازرگان به عنوان مسوول هیات رفت تا صنعت نفت را تحویل بگیرد خودش یک اتفاق پیچیده و مهم بود و سرانجام پرچم ایران بر فراز صنایع نفت برافراشته شد. مجموع این خدمت و ویژگیها نشان میدهد که نامگذاری یک خیابان به نام مصدق اهمیت دارد. البته به هر سیاستمداری ممکن است نقدهایی هم مطرح باشد اما معمولا باید مجموعه ویژگیها و عملکرد یک فرد را در نظر بگیریم و از این نظر مصدق یکی از شخصیتهایی است که ما میتوانیم به او توجه ویژهای داشته باشیم.
بعد از اینکه در شورای پنجم طرح نامگذاری یکی از اماکن شهر تهران به نام مصدق جدی شد درباره اینکه کدام مکان برای این کار در نظر گرفته شود، بحث و بررسیهای فراوانی انجام گرفت. دو سه پیشنهاد مطرح شد. از جمله اینکه خیابان کارگر شمالی را به نام ایشان برگزینیم یا بلوار کشاورز یا خیابان ۳۰ تیر که خیابانی بود که مرحوم مصدق و کاشانی حرکتشان را از آنجا شروع کردند. اما هر یک از این پیشنهادها بنا به دلایلی کنار گذاشته شد. مثلا خیابان کارگر و بلوار کشاورز به هر حال برای مردم ما دارای اهمیتند و در زمان انقلاب اسلامی هم بسیاری از شعارها بر مبنای نام این خیابانها شکل میگرفت. خیابان ۳۰ تیر هم به همین شکل خودش واجد ارزش تاریخی است. اما اینکه چه شد شورای شهر برای تغییر نام خیابان نفت به جمعبندی رسید باید یادآوری کنم که این پیشنهاد آقای دعایی بود. ایشان یک بار که پیشنهاد نامگذاری اتوبان آیتالله هاشمیرفسنجانی را مطرح کرده بودند، بحث تغییر نام خیابان نفت به مصدق را هم پیش کشیدند و ما هم در شورای شهر دیدیم که این نزدیکترین پیشنهاد برای این کار است. نکته ارزشمند این نامگذاری موافقت اکثریت حاضر در جلسه شورای شهر با این پیشنهاد بود که نشاندهنده اهمیت موضوع برای همه اعضای شورا است.
چراغ خاموش نا شدنی
را به حال خود رها کرد که هیچگاه «کمیت» به معنای «کیفیت» نیست اما همیشه «کیفیت» را با «کمیت» اندازه نمیگیرند و در طول تاریخ هنر بشریت «ماندگاری» تنها «شاقول» کیفیت بوده است. نمونه بارز این ادعا را باید در سینمای «عباس کیارستمی» جستوجو کرد و شناخت. او در سراسر جهان چنان گسترده است که هیچ فیلمساز داخلی (به جز اصغر فرهادی) را یارای مقابله با او نیست! طرفداران تز «شمارش مخاطب» برای خوب بودن یک اثر به همان اندازه فاقد منطق است که بگوییم اجناس چینی و فروش بالای این اجناس نشان از مرغوبیت کالا دارد و در مقابل، اجناس با کیفیت اما کم مشتری پس فاقد ضرورت وجودی هستند !
مدعیان این نظریه فراموش کردهاند که میزان فروش را شاید بتوان با ریال و تومان ارزیابی کرد اما ناتوانند از میزان اثرگذاری یک فیلم هنری در طول زمان که میتواند جهانی را به حیرت درآورد که نمونههای بارز این حیرت را میتوان در سینمای جهان به کرات نام برد و مگر دیدن فقط در سالن سینما آن هم در کشوری که در پایینترین سرانه سالنهای سینما در جهان قرار دارد، اتفاق میافتد!
دیده شدن چنان گسترده شده است که با فناوریهای دیجیتال امکان «چرتکهاندازی مدعیان فروش» در این زمانه دیگر مهیا نیست و باید متر و معیاری دیگر برای اثبات نظریه خود دست و پا کنند. (هر چند از اساس راه را اشتباه رفتهاند.)
تجربه بیش از ۳ سال سینمای هنر و تجربه و اختصاص یک درصد از ظرفیت سینمای ایران به این سینمای پایه و ایضا یک درصد از بودجه سینمای کشور نشان از وضعیت غریب سینمای متفاوت دارد که امیدوارانه به آینده نظر دارد و فعلا چارهای ندارد که نظارهگر لاتهای کوچهخلوتی باشد که نه تنها بیکن و دکارت متفکرین قرن را مرتد میشمارند و کیارستمی و سهراب شهیدثالث را تکفیر میگویند و این در حالی است که در کشوری که سرانه مطالعه آن همانند بارشهای سالانه به خشکی رسیده است و دیگر حتی به میمنت این سرانه مطالعه نیز مفاهیم فلسفی و حرف جدیدی تراوش نمیکند در اذهان مردمانش، طبیعی است که سینمای هنر و تجربه از نگاه کاسبکارانه مثل مولودی نامشروع و گناهکار دیده شود که آمده است خواب فیلمسازان و عادت مخاطبان را آشفته سازد (با همین مخاطب در اقلیت خود) و کیست که هم از خواب خوش دست بردارد و هم از عادات روزانه خود بر اساس تکیه بر فرضیه فروش بیشتر، یعنی فیلم بهتر !
نمایش سینمای هنر و تجربه را باید مغتنم شمرد تا پس از قرنها خشکسالی حاکم در سینمای این سرزمین به جوانان این مرز و بوم اجازه میدهد تا تجربهگرایی ناب را بر پرده سینما به نظاره بنشینند و بدانند که برای این تجربهگرایی بنیادین چارهای جز صبر و تحمل و ممارست ندارند تا عادات ویرانکننده بخش عمده سینمای این سرزمین را به چالش بکشند !
چراغ سینمای هنر و تجربه خاموش شدنی نیست و طرفداران خاموشی این چراغ «عِرض خود میبرند و زحمت ما میدارند…»