خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی، فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش( بخش۱ )

مطالبی که در ذیل ملاحظه  میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت تربت ما درج شده و پس از تکمیل و ویرایشی که از باز خورد ان به بدست  می اید بصورت کتابی در دسترس همشهریان قرار گیرد مانند کتاب قند و قروت روانشاد تهرانچی ولی با توجه به اینکه حتما  همشهریان  نظرات . پیشنهاد ، مطلب ، عکس و دستنوشته ای خواهند داشت که بخواهند به ان اضافه نمایند لذا خواهشمند است  درصورت داشتن نظر و یا ایده ای در این مورد لطفا با تلفنهای ۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳ اقای بختیاری و یا  ۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴خطیبی    تماس حاصل فرمایید و یا با تلگرام با همین شماره ها نظرتان را ارسال فرمایید با سپاس از همکاری صمیمانه شما.

 

این خط خطیها را به هدف یادگار گذاشتن به جهت فرزندانم نوشته بودم، که با اصرارجمعی ازدوستان تصمیم به نگارش دراین رسانه جمعی گرفتم..
گرچه من ، محلی از اِعراب ندارم که شرح آن قابل خواندن باشد ، ولی هدف ، آن است که در فحوای مطالب، ضمن ایجاد حسی نوستالژیک در خوانندگان ، یک سری آداب ، رسوم ، خرده فرهنگ ها، و آنچه سرگرمی و آداب معاشرت و تعاملات اجتماعی دهه های ۴۰ تا این زمان را تشکیل می داده است ؛ به نسل جدید انتقال دهم.
چرا که مطمئن هستم، موارد فوق، در هیچ سند رسمی و یا کتاب های شُسته رُفته و اتوکشیده و از هفت خوان نشر گذشته، درج نمی گردد. وباگذر زمان به فراموشی میگراید.
امیدوارم خوانندگان نیز، این عنوان ، و پرداختن به این گونه نوشتار را خرده نگیرند ، و در طی مسیر با راهنمایی‌های خویش، حقیر را کمک کنند.(ومن الله التوفیق).
من (ع-ب) در شهرستان تربت حیدریه و درمحله ایی به نام ( حُسنی ) که به علت قرار گرفتن مقبره یکی از کنیزان امام موسی ابن جعفر علیه السلام درآنجا ، به این نام خوانده میشود ، بدنیا آمدم ۰
اجداد پدری ، احتمالاً اصالتاً گنابادی بوده که به این شهر مهاجرت کرده بودند.
در واقع شهر تربت ، شهری مهاجر پذیر بوده است. .
هوای معتدل ، نزدیکی به شهر زیارتی  مشهد و مرقد مطهر امام هشتم علیه السلام ، آرامش و خلوتی، نسبت به مشهد، خشکسالی و قحطی ایجاد شده در دهه بیست؛ خصوصاً در شهرهای جنوب خراسان ، باعث مهاجرت از مناطق دیگر به این شهر شده است.
خانواده های کرمانی، طبسی، هراتی، کابلی، یزدی، قاینی، گنابادی، کاشمری، و… درتربت ، نمونه‌هایی از این اختلاط جمعیتی است.
(در باب شهر تربت به تفصیل ، انشاالله سخن خواهم گفت).
طوری که مرحوم پدرم تعریف می کرد ، پدرجدم، مرحوم کربلایی محمد صادق ، از صدایی خوش و قدرت صوت بالایی برخوردار بوده است، به گونه ای که با وجود فاصله زیاد بین شهر تربت و محله حُسنی در آن زمان ، هنگام اذان گفتن ، صدایش به شهر می رسیده است.
(البته اشراف داشتن این محل بر تربت و در بلندی قرار گرفتن ، و ضمنا نبود آلودگی صوتی ، مانند این زمان ، مُهرمیتواند تاییدی  بر این کلام باشد)
البته تربت، به قول مرحوم جلال آل احمد ، که نیمه شبی در هنگام بازگشت از مسافرت جنوب، با اتوبوس از این شهر عبور می‌کند ، به یک صلیب(+) بیشتر شبیه بوده است .
دوخیابان عمود برهم ،ازشرق تاغرب به نام (شاهرضای شرقی وغربی) ، و از شمال تا جنوب به نام( فردوسی شمالی وجنوبی) ؛ خیابانهای اصلی راتشکیل میداده اند.
خیابان شاهرضای غربی ، از مسجد حجت ابن الحسن علیه السلام ، که به آخر آسفالت مشهوربوده ، شروع ، و به فلکه مرکزی مسجد جامع ، منتهی می شد ، و خیابان کاشانی فعلی ، یاشاهرضای غربی آن زمان، از فلکه مرکزی شروع، و نهایت آبادی آن تافلکه کاشانی فعلی بود؛ که با آمدن سپاه دوم شرق به تربت، و استقرار آن در پادگان قائم فعلی ، و نیز ساخت بیمارستان نهم دی(آریامهر آن زمان) اندک اندک ، آبادی به بلوار قرنی فعلی کشیده می‌شود. .
خیابان فردوسی جنوبی نیز از فلکه با غسلطانی‌فعلی ، شروع وبه شمال ادامه می یافت و بعد از گذر از فلکه مسجد جامع، به فردوسی شمالی تغییر نام میافت  و اوج آبادی تا میدان ششم بهمن یافلکه مجسمه (میدان شهدای فعلی) بوده است.

میدان شهدا (مجسمه) دهه چهل تصویر

این عکس نمی تواند به صورت شخصی گرفته شده باشد، بلکه احتمالاً برای گزارش ایجاد میدان و مجسمه شاه ، به مقامات مافوق ، گرفته شده است.
نوشته زیر پای مجسمه، اصول شش گانه به اصطلاح- انقلاب سفید پهلوی

این عکس ، خیابان فردوسی جنوبی ، حدفاصل میدان مرکزی و فلکه مجسمه است که در دهه ۴۰ گرفته شده است.
عکاس احتمالا با ، شیئی پرنده ، مانند هلیکوپتر، در ارتفاع پایین این عکس را حدود ساعت های ۶ صبح گرفته است.
چراکه هیچ ساختمان بلندی در آن زمان حدفاصل میدان شهدا و دوراهی کارخانه قند (میدان بسیج فعلی) وجود نداشته است تابتواند از این ارتفاع عکس بگیرد و کامیونی هم با نردبانی بلند ، مثل نردبان آتش نشان ها حتی در مشهد نبود ، چه رسد به تربت!
سمت چپ ، نبش میدان ، منزل یکی از خانم های مُتموِّل به نام -آلمانوس خانم هادیُف- قرار داشت، که فعلا بنیاد شهید و بانک صادرات و نیز قسمتی از بیمه اجتماعی در آن قرار دارد .

دنباله آن در همان ضلع ، منزل تربتیها (بیمه البرز فعلی ) واداره راه و ترابری قرارداشت که فعلا ناحیه انتظامی شهرستان قرار دارد .
سمت راست از نبش فلکه تا جایی که در تصویر درشکه ای دیده می شود ، منزل مرحوم دکتر علوی بود که فعلا اداره پست و هیئت ثارالله و چند مغازه دیگر بناشده است.
مغازه های دیده شده در تصویر ، نبش میدان، گاراژ دکتر و منزل سرایداری بوده است.
دنباله خیابان به طرف جنوب ،آسایشگاه ارتش قرارداشت که خیابان آسایش هم به خاطر همین آسایشگاه ، به این نام ، نامیده شده است.
بعدها این آسایشگاه به شهرداری واگذارشد .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *