به بهانه ۴ شهریور؛ سالمرگ شاعر پرآوازه ایران ادبیات معترض اخوان ثالث : آری؛ ۲۸ مرداد،هرساله،ما را به این اندوه می رساند که به قول مهدی اخوان ثالث، پیرمحمد احمد آبادی در تلبیس ابلیسی کودتاچیان، ساکن حصرمحبس شد. زنده یاد مهدی اخوان ثالث- که خدایش در پناه لطف خویش مینوی نگه داراد – برای دوستداران شعر ایران، نه راوی شکست، که راوی اندوه دل سوخته مام وطن است (( شاهرخ تندروصالح))

درنگ: مهدی اخوان ثالث شاعر ، راوی شعر تسلی و سلام است. شعری که باتوفیدن بر کودتا، مرهمی بر جگر سوخته مام وطن می خواهد و ۲۸ مرداد روزی نفرین شده در تاریخ معاصر ماست. روز ترانه های تلخ، روز خون گریستن جوانان وطن،روز بر سنگ خوردن سر امیدواران میهن، روز تبرهای امریکایی برای فرو انداختن سرو ِ سروستانِ ایران؛ دکتر محمد مصدق. و این روز، تا امروز در غروب ننشسته است که وقایع تلخ و تیره آن روز، همچنان بر همان بار و نشانی است که بود و داغ ننگ آن همچنان جان هر ایرانی را می سوزاند.
آری؛ ۲۸ مرداد،هرساله،ما را به این اندوه می رساند که به قول مهدی اخوان ثالث، پیرمحمد احمد آبادی در تلبیس ابلیسی کودتاچیان، ساکن حصرمحبس شد. زنده یاد مهدی اخوان ثالث- که خدایش در پناه لطف خویش مینوی نگه داراد – برای دوستداران شعر ایران، نه راوی شکست، که راوی اندوه دل سوخته مام وطن است. اندوهی که ۲۸ مرداد، بغضش در گلوی دکتر محمد مصدق نشست و فریادی بر سر خودفروختگان و دشمنان میهن شد و روایت ادبیات،همواره خار چشم توده کودتاچی خواهد بود. و از آن روز تا حالا، ۲۸ مرداد، ما سوگوار دو اندوهیم: اندوه پیرمحمد احمد آبادی و مهدی اخوان ثالث. یادشان گرامی.
این روز در سرزمین ما که شعرهنر ملی یا به عبارتی، میوه سر چراغ شمرده می شود، مأیوس کننده تر از این درد ِ بی درمانی نیست که شاعر و نویسنده شریف و دانشور و اهل نقد و نظر، بر فنون بلاغت و صناعت ادبی پارسی و تازی سوار باشد،امّا دریغا در تفهیم یک نکته از هزاران معنی حقوق انسانی و انسانیّت، با نزدیک ترین کسان، اسیر تقلا و تلف باشد.
اخوان می توانست تربیت کننده دانشجویانی اهل نقد و نظر باشد. امّا برخی نخواستند، برخی نگذاشتند و خب نشد. او منتقدی بزرگ بود که شرایط پلشت، در دام افسردگی و بی توجهی اش رها می خواست. این تحفه ای بود که توده سرطانی با کودتای وابستگان حزب منفور در دامان اخوان گذاشت و ماجرا کش پیدا کرد. هیچ چیز برای شاعر متفکر،نویسنده و پژوهشگر اهل نقد و نظر، بدتر از این نیست که در دام دشمنی های حقیر بیفتد و در مصافی دروغ آلود، پرچم تسلیم خود را بالا ببرد و سر خویش گیرد و عطای اندیشه و انتقاد را به لقای نداشته اش ببخشد و نان منت آلوده را بر سفره حلال شاعرانه ننهد و به کار خویش رود تا دقمرگ بشود …
اخوان در مقام یک شاعر و انسانی عاشق و ناظر بر مسائل عاطفی و اجتماعی دوره خود، از معدود صداهای منتقد ادبیات مدرن ایران است. مهم ترین ویژگی های دانشی و بینشی اخوان ثالث را مرور کنیم:
ـ اخوان، معرف اصلی شعرتوفنده اجتماعی تمثیلی است.
ـ اخوان در سه دوره شعر و شاعری خود، اصیل ترین موضوعات شعری روز را دنبال می کرد. نگاه انتقادی او بر محورهای زیر متمرکز است:
– تاختن بر فساد سیاسی و اقتصادی مستولی شده بر شرایط و ارکان حیاتی کشور
– هشدار استیلای عوامل و عناصر تحریف گر تاریخ و فرهنگ
– ترس از رسوخ تلقی های بدوی از مسائل اندیشه ای معرفتی در سطوح خرده فرهنگ های اجتماعی که به نوعی کارکردهای انتقاد و اندیشه های انتقادی را از منتقدان دردمند و پیش آهنگان اصلاح گر امور، کم و کمتر می سازد.
– مسلط شدن شرایطی که از انسان های فرزانه و فرهیخته،موجوداتی بی تفاوت به حقوق انسانی دیگران می سازد.
-ترسیم نمادین وضعیت تلخ و شرایط مسلط اجتماعی وارائه مختصات تاریخی از سلسله جنبان جریانات چپاول و چپاولگر در سایه تاج و تاراج.
از هوشمندی شاعرانه اخوان به شعر پس از انقلاب نیز یادگاری هایی رسیده است. این موارد را بازخوانی کنیم:
– تلفیق و ترکیب روایت ماجرا و شخصیت پردازی در شعر-داستان
ـ رهاندن مضامین نو از قیود قالبهای شعری
ـ نزدیک ساختن قلمرو تغزل– حماسه ایرانی به ساحت مفهومی اندیشه های مدرن
ـ راهبری دقیق عواطف و حافظه جمعی مخاطبان
ـ گسترش دامنه نمادها و نشانه های اعتراض در شعر اجتماعی
عرصه گشایان اندیشه های انتقادی در مسئله شناسی انتقاد و جریانات انتقادی ادبیات معاصر، از جذاب ترین مباحث است. تمثیلات و نمادهای اجتماعی در شعر اخوان، بیش از شاعرانی چون ابتهاج و شاملو است. تامل او بر رویدادها و پدیده‌های فرهنگی اجتماعی جامعه و واکنش انسانی اش به آنها، اخوان را شاعری معرفی می کند که آشنا با مسائل و درد مردم و روزگار است. قلمروی که شعر ایران پس از انقلاب همچنان می تواند روایتگر آن باشد.
اخوان ثالث را دو بار در عمرم دیده ام. یک بار در مشهد در جلسه شعری که در منزل استاد فرخ خراسانی تشکیل می شد و بسیاری از بزرگان شعر و ادب ایران در آن جلسه شعر می خواندند و یک بار هم، رو به روی دانشگاه تهران. هر دو بار توفیق یارم بود تا خوشه چین آن خرمن دانش و بینش و شعور باشم.
بارنخست،اخوان سپرد که واژه ها و کلمات،به تنهایی و در جهان،سازنده و تولید کننده شعر و شعور نیستند؛ مگر آن که چاشنی اش از جان آدمی و سلامت نفس آدمی و بی دروغی آدمی باشد. او پیام سپرد که آدم برای شاعر بودن، نخست باید مشق شرافت و بی دروغی را پیش ببرد و کم آزار باشد و ابتدایی ترین حقوق حیات انسان های دیگر را با خودکامی مخدوش نسازد و نان کسی را نبُرّد و رستگاری جاوید را از این زاویه دنبال کند.
حالااگر چنین آدمی شاعر شد و دست بر قضا به مرگ نیز رسید، جانمایه های زندگی شاعرانه اش، در کوی و برزن زمزمه می شود. او گفت: ذات جاودانگی و عطش آدمی، به جست و جو در آن قلمرو، چیزی جز مهربان بودن و بی دروغ بودن نیست؛همین. این اندرزهای اخوان، مرا یاد مقاله ای از استاد فرزانه مان شفیعی کدکنی انداخت که اندیشه های انسانی را پیش نیاز بر آمدن آفتاب شعر اندیشه و شعر انسان مدار برشمرده اند. چه این که شعر بی اندیشه انسانی، تنها زیر و بم
خمیازه هاست .
دومین بار، اخوان را رو به روی دانشگاه دیدم. چپ و راست می شنیدم که اخوان کسی را تحویل نمی گیرد و نصیحت کرده بودند که نه نزدیکش بروید و نه به نزدیکش بخوانید. نشسته بود در سکوت و لبخندی غمگین. از او پرسیدم: استاد، شما طنز هم نوشته اید؟! خندید و گفت: از طنزمی پرسید؟ و بلافاصله مرا به شنیدن این تک بیت مهمان ساخت:
زمانه ای است شتر گربه، عقل گُر گیرد که گربه دام فکنـده است تا شتر گیـرد
نویسنده ها و شاعران ایران، چشم دیدن یکدیگر را ندارند! این را با گوش های خودم از زبان یک منتقد ادبی فرانسوی شنیدم. معمولاً ما از غریبه ها حرف شنوی بی بدیلی داریم. غریبه ها راحت تر ماجراهای شان ختم به خیر می شود. این را خیلی وقت است فهمیده اند و نانش را می خورند. با شنیدن این جمله، از خجالت سرم را پایین انداختم. قدری که گذشت، پرسیدم: فلانی! واقعاً این طور است؟ خندید و گفت: بدتر، خیلی بدتر!…. و قاه قاه قاه خندید!
اخوان، یکی از بدشانس ترین شاعران در بی اخلاق ترین شرایط فرهنگی اجتماعی وطن مان بود. بعد از انقلاب، سهم او از جیره نانِ بیات، آجر شد و در یک انتشاراتی مصادره شده فرانکلین، نتوانستند نوع رفتن و آمدن پیرمرد و نوع کارکردن او را ببینند و کمی به قضایای یک شاعر مثل آدم نگاه کنند و بگذارند تب تند توفان بگذرد و بعد، پای صحبت اخوان بنشینند و او را بشناسند و از مواهب دانش و بینش او – همانی که بود، نه چیزی که دیگران خصوصاً متولیان داغ تر از آش فرهنگ، دوست داشتند باشد – بهره مند بشوند. همان ها اخوان را به سمت منفور دقمرگی راندند.
حکایت خوبی نیست که شاعر در سرزمین شعر دقمرگ شود. تلخ و عبث آلوده است که شاعر ، چشم بر دست ِ سفارش دهندگانی باشد که نمی توان زیر هیچ سقفی با آنها نشست و شنیدشان. فضیلت نیست و حقارت در حقارت است که با یک سفارش،تو را تا پای گور بکشانند و سفارشی دیگر، شاعر را در طبقه ای، پشت میزی عاریتی بنشانند.
اینها همه حقیر و حقارت آلوده است. با این حال هیچ شاعری شعری بر شاعر پیش از خود نمی افزاید؛ مگر تجربه ای بر تجارب دیگران افزوده باشد. اخوان تجربه سترگ دقمرگی را دارد. به همین خاطر در قرن بیست و یکم نیز،در شبستان شعر پارسی نفس می کشد و شعر می خواند:
ــ هان کجایی ای عموی مهربان، بنویس!
او اکنون در آغوش خاکی حکیم توس، غریبانه و غمگنانه آرمیده است

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *