هرکه نامخت از ‌‌گذشت روزگار _ هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار “رودکی”چرا آب و برکت بی‌پایانش به جای ماندن و آبادکردن به سیل و سیلاب ویرانگر بدل می‌شود؟ (مسعود رضوی )

پاییز واپسین سال، از قرن چهاردهم هجری خورشیدی در حال گذر است. باران‌های سیل‌آسا از آسمان بی‌کرانه، آب روان برای ما به ارمغان فرستاده و نعمت‌های بی‌کران داده تا زمین‌ها و سدها، دریاچه‌ها و رودهامان از آب که سرچشمه زندگی و رویش و جوشش است، سرشار شوند. چند روز دیگر نیز زمستان آخر این قرن شگفت‌انگیز و پر از بلا و هیاهو از راه می‌رسد و با موج سنگین گذر زمان به خاطره‌ای در تقویم و تاریخ بدل خواهد شد.
اما چرا آب و برکت بی‌پایانش به جای ماندن و آبادکردن و از لایه‌های آبخیزداری و آبخوانداری راهی سفره‌های زیرزمینی و انباشت چاه‌ها شدن، به سیل و سیلاب ویرانگر بدل می‌شود؟ ما با چندهزار سال مهندسی و دانش در مهار آب‌ها چرا به چنین رنجی گرفتار می‌شویم؟ لازم است بیندیشیم و بدانیم هم دستاوردهای خودمان و هم علم و فناوری‌های مدرن که حاصل فکر و تجارب کشورهای پیشرفته‌اند، می‌توانند با دوسه سال مدیریت بهینه و علمی و برنامه‌های دقیق و مبتنی بر دانش و تکنولوژی و اقلیم‌شناسی و بهره‌وری آینده‌نگرانه، کشور ما را به بهشتی سبز و سرزمینی در نهایت شکوفایی و زیبایی بدل کنند.
ایرانیان هماره آب و نان را تقدیس کرده‌اند؛ زیرا با کوشش و رنج بسیار به دست می‌آمده است. هنوز تکه نانی بر زمین را برمی‌دارند و گوشه‌ای می‌گذارند تا پایمال بی‌حرمتی نشود و پس از نوشیدن آب، شکر و سپاس به زبان می‌آورند.‌ بررسی تاریخ و جغرافیای ایران نشان می‌دهد ایران کشوری پهناور و گرم و خشک بوده و هست. جز کناره‌های دریای خزر و حاشیه‌های البرز و زاگرس، بیش از دوسوم ایران کم آب و بلکه کویری و تفتیده است. با این همه، مهندسان و مبتکران بزرگ ما، راه‌های ویژه و بی‌مانندی ابداع کردند تا آب و آبادانی را به زمین‌های داغ و تشنه در مناطق مرکزی ایران برسانند. قنات بی‌گمان، سرآمد این مهندسی عظیم و تاریخی بوده که پاک‌ترین و گواراترین آب‌ها را از دامنه بلندی‌های شرقی تا شهرها و شهرستان‌های یزد و کرمان و کاشان و … رسانده و صدها کیلومتر در کویر، درست در وسط شنزارهای بی‌انتهای مرکزی، باغ‌های سرسبز و شهرهای پر رونق ایجاد کرده است.
هزاران روستا و کاروانسرا، هزاران هکتار باغ و زمین‌های کشاورزی از همین آب زلال که سختکوشانه و با مهندسی دقیق و حفاظت و لایروبی مداوم و فراتر از همه، همیاری و مشارکت مدنی در جهت منافع همگانی جاری بود، سیراب می‌شدند تا شهروندان بنوشند و بازار رونق گیرد و بهترین محصولات کشاورزی بروید و روانه بازار شود.
بازارها خود حکایتی داشته‌اند و هنوز کسانی که به یزد و کاشان و کرمان، یا شیراز و اصفهان و قزوین و تبریز می‌روند، در خنکای طاق و رواق‌های پیچاپیچ، مست از رنگ‌های طبیعی و زیبای البسه و کالاها و میوه‌ها و معطر از ادویه‌ها و عطر و گلاب، در کنار شیرین‌ترین لهجه‌ها و زیباترین جلوه‌های داد و ستد و روابط انسانی، در سفر و تجارت لذت می‌برند. شاردن گفته بود: ایران بی‌تجارت، کویری بیش نخواهد بود.
در بازارهای زیبا و بی‌همتای ما، گوهر زیبای سنن و میراث هزارها سال کار و ذوق و اندیشه است. واپسین بارقه‌های این زیبایی‌های باشکوه فقط در همین سرزمین و با همین جامعه و فرهنگ هنوز زنده است و بازمانده، و امید ما آن است که در تحولی عظیم بتوانیم در تعامل با فرهنگ و علم و مدیریت و بازرگانی بین‌المللی، آن را نوسازی کنیم و گسترش دهیم و با باز شدن درهای وطنی پهناور که خود مانند یک قاره است، جایگاهی شایسته و پایگاهی قدرتمند کسب کنیم.
یکی از جالب‌ترین و مهم‌ترین ارزش‌ها و ویژگی‌های بازارهای سنتی، که بیشترشان نمایشگاه زندگی و رنگ و هنر و پیشه‌های سنتی و زیبایی‌های یگانه در شهرهای کهن و دیرپای وطن ما هستند، امنیت کامل و اطمینان خاطری است که خریداران و بازارگانان و مردمان و مشتری‌های فراوان در آنجا احساس می‎‌کنند. یکی دیگر، فروکش کردن ساختارهای طبقاتی و همسانی همه مردم در گذرراه‌ها و گذرگاه‌های تجارت و پیشه‌وری و فنون و هنرهاست. درست نقطه مقابل آنچه در پدیده‌ای به نام پاساژها و مال‌ها می‌بینیم. غوغای این بازارها و صدها هزار پاساژ و فرهنگ و شمایل و کالاهای آن در برابر حضور آن بازارها و آن سنن و بایستگی‌ها ما را به فکر فرو می‌برد اما حقیقت همین است که هست …
این تاریخ ماست که در واپسین سال از چهاردهمین قرن هجری خورشیدی به دوراهه یا هزار راهه انتخابی تاریخی رسیده و مردم و دولتمردان و اصحاب سیاسی و ارباب قدرت و حکومت باید آینده‌اش را با تصمیم‌هایی دقیق، ترسیم و تضمین کنند.
این نکات گفته شد تا بدانیم تعامل با جهان معاصر برای ما مهم و در عین حال چالش‌برانگیز خواهد بود. هیچ کشوری در جهان به وسعت و پیچیدگی ما درگیر آینده و گذشته، سنت و نوگرایی و بسته یا باز بودن درهای فرهنگ و تجارت و تعاملات دیگر نیست. از انقلاب مشروطیت و رستاخیز بیداری ایرانیان در برابر جهان جدید، هیچ ملت و کشوری به قدر ما رنج و کوشش و تلاش و پیروزی و شکست نداشته است. ما بار مصایب و رنج‌هایی را بر دوش داریم که نادر و کمیابند. اینک بر دوراهی بزرگی برای قرن نو باید انتخابی سخت و دوران‌ساز داشته باشیم. یا عظمت و شکوفایی و سختکوشی و نظم و پیشرفت و کسب دانش و ثروت یا فرو رفتن در دره‌های تاریک و غریب گذشته و جنگ و انفراد و ناامیدی …
تاریخ در شکوفاترین دوران‌های ایران به ما آموخته است که همچون شاه‌عباس بزرگ، تجارت آزاد بین‌المللی و بهره‌گیری از علم و حکمت و مهندسی و رواداری و استقبال از زیبایی و عظمت در کنار اعتقادات و ارزش‌هایمان می‌تواند یک امپراتوری بزرگ بر زمین و سرزمینمان ایجاد کند. در مقابلش سلطان خوارزمشاهی و اطرافیانش، سفرا و تجار و پیک چنگیز را غارت کنند و دست دوستی را به شمشیر هلاکت بدل سازند یا چون محمود غزنوی انگشت گرد جهان کنند و قرمطی بجویند و مشتی رند را سیم دهند که بر جنازه سنگ زنند تا روزی که باد بی‌نیازی خداوند چنان وزیدن کند که همه چیز را به باد دهد.
ما ملت حکمت و شکیب و صلح و سلامیم. بی‌شک قرن پانزدهم هجری خورشیدی، سده شکوفایی و عظمت و صلح و قدرت و ثروت و … پیشاروی ماست. در آخرین کلام از حافظ بزرگ مدد می‌گیرم:
یک حرف صوفیانه بگویم؟ اجازت است؟
ای نور دیده؛ صلح به از جنگ و داوری.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *