به مناسبت ۸ مهر، روز بزرگداشت مولانا جلال الدین بلخی مولانا در چشم انداز جهانی (( از همشهری عزیزمان آقای دکترسلمان ساکت عضوهیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد))

مولانا امروزتمام جهان را تسخیر کرده است واین تسخیر به خاطر یک اثر یا یک نوشته یا یک شعر نیست بلکه ابعاد جهانی و انسانی مثنوی و دیوان شمس، جهان را علاقه‌مند کرده تا با دیدگاه‌ها و نگرش‌های مختلف به مولانا روی آوردند.

من کاری با برداشت‌های نه چندان درست که از مولانا و مثنوی به ویژه در آمریکا انجام شده است، ندارم ولی باید بپذیریم که امروز قونیه از قبله‌های معنوی جهان است و به مرکز توجه کسانی که به دنبال معنویت هستند، تبدیل شده است و این که نشان می‌دهد که با اینکه جهان به تکنولوژی روی آورده، عطش‌اش برای رسیدن به معنویات بیشتر شده و این معنویت را در مولانا جست‌وجو کرده است.

ادبیات کلاسیک ما در چشم‌انداز جهانی اگر بخواهد شکوفا و بالنده همچون گذشته پیش برود، باید دید که برای جهان معاصر، چه حرفی برای گفتن دارد. اگر مولانا و آثارش برای انسان امروز حرف جدیدی نداشته باشد، قطعاً انسان‌های خردگرا سراغ این آثار نمی‌آیند.

انسان برای شکوفایی خود نیازمند کرامت است و شما در جای جای مثنوی می‌بینید که انسان با کرامتش توصیف می‌شود. دیگر اینکه انسان را به مبدا و اصل هستی پیوند می‌دهد این کاری است که به بهترین شکل در مثنوی صورت می‌گیرد. انسان با مبدا و جان جهان پیوند می‌خورد و این در کمتر اثری در جهان به این شکل نمود و ظهور دارد.

در ادبیات صوفیه ما به‌طور کلی و در آثار مولانا به‌طور خاص، تکثرگرایی حرف اول را می‌زند؛ راه‌های رسیدن به خدا به عدد نفوس خلایق است و هر کسی می‌تواند از ذات خود به مبداء هستی نزدیک شود و وقتی شما این منظر را برای جهانیان توصیف می‌کنید، در برابر دیدگاه‌های کاملاً جزم‌اندیشانه خیلی نمود پیدا می‌کند و به‌حق، جهان در پی مولانا می‌آید که نمونه‌‌اش در داستان «موسی و شبان» مشاهده می‌شود.

ادبیات کلاسیک ما در چشم‌انداز جهانی اگر بخواهد شکوفا و بالنده همچون گذشته پیش برود باید دید برای جهان معاصر چه حرفی برای گفتن دارد. اگر مولانا و آثارش برای انسان امروز حرف جدیدی نداشته باشد، قطعا انسان‌های خردگرا سراغ این آثار نمی‌آیند.

در آثار او حیات توام با تراژدی است؛ به این معنا که انسان وقتی پایش را به هستی می‌گذارد، با خواسته‌های نامحدود ولی در کران محدود قرار می‌گیرد یعنی توان و امکانات انسان و ساعت‌های زیستش محدود است، ولی خواسته‌هایش نامحدود، این بی‌کرانی وقتی در کران‌مندی قرار بگیرد، یک تراژدی برای انسان می‌آفریند که یکی از مبناهای این تراژدی مرگ است، مرگ برای انسان یک تراژدی است چون باید برای چیزهایی که زحمت کشیده است، پشت سر بگذارد.

انسان در این جهان باید شاد زیست کند ولی نه شادی که فقط از ظاهر بتابد، شادی باید از درون بجوشد. این‌ها از مواردی است که به گمانم جهانیان را عاشق و شیدای مولانا کرده و مولانا امروز می‌تواند در مرکز معنویت جهان بدرخشد. شما آگوستین را هم دارید، عرفان‌های بودایی را هم دارید، ولی مولانا درخشش دیگری در جهان دارد برای همین هر روز مولانا در جهان بیشتر می‌درخشد.

در طول تاریخ مولانا در مرکز فکر و اندیشه وجود داشته و این به این معنی نیست که هر آنچه مولانا در آثارش از آنها گفته، درست است و می‌تواند برای انسان معاصر به کار بیاید، خیر؛ ما باید با یک نگاه نقادانه به سراغ این متون کهن برویم ولی هزاران گهر ناب و نفیس در این آثار وجود دارد که می‌توانیم از آن استفاده کنیم.

یکی از دلایل گسترش اسلام، چه در دل اروپا و چه در شبه قاره تا مرزهای چین، تصوف است؛ یعنی این محور، آثار عطار و آثار مولانا اسلام را به آنجا برده است؛ اسلام با فقه گسترش پیدا نکرده است اگر فقه می‌خواست اسلام را گسترش بدهد، محدوده گسترش اسلام بسیار کوچک‌تر بود. اسلام با آثار صوفیه گسترش پیدا کرد. اینکه امروز برخی نگرش‌ها در ایران فعلی ما این موضوع را قبول ندارند، نشان از بلد نبودن تاریخ و شیوه گسترش تمدن ایران اسلامی است. درواقع مولانا بار اصلی این گسترش دین را به عهده دارد و ما باید این را پاس بداریم.

*عضوهیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی

دانشگاه فردوسی مشهد روز نامه اط لاعات سه شنبه ۶ مهر ۱۴۰۰

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *