سونامی «دکترشدن»

نخست دیدار من با آل احمد در سال ۱۳۴۶ وقتی اتفاق افتاد که به کلاس درس ادبیات فارسی وارد شد با پیکره‌ای بلند قامت و کشیده و چهره‌ای گندمگون و گیرا و حالتی که پالتویش را با یک دست بر دوش داشت و استکانی چای در دست دیگرش، و چنین شد که این شیوه و حالت، پیامی به دانشجویان انتقال داد که با استادی سنت شکن و بی پروا و متفاوت از دیگران روبرو شده‌اند.

قاسم صافی گلپایگانی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت:

مقدمه: در آغاز ناچارم تأکید کنم که نگارنده در حد استعداد مختصری که خداوند متعال عطا داده،‌ سعی کرده از این استعداد در حد توان و امکانات،‌ استفاده کند تا در زندگی فردی و اجتماعی، خیلی عاطل نباشد. توفیق الهی هم مدد کرده که محضر بسیاری از بزرگان و نامداران خیراندیش دانش و دین و هنر را درک کند و از مصاحبت با آنان و خدماتشان لذت برد و به خصوص از مطالعۀ مکتوبات و از گردش و چرخش روزگار درس عبرت گیرد و به این نکته مهم دست یابد که مراقب و هشیار باشد امانتی است در هستی، و مرگ رویدادی گریز‌ناپذیر و حتمی و در کمین است و معلوم نیست کی و کجا، سوت پایانی عمر زده می‌شود و این زندگی را باید ترک کرد.

همچنین به تجربه و با مطالعه سرگذشت‌ها به این حقیقت پی‌برده که بهترین طریق زیستن در همه مراحل زیست، راست‌گویی و مدیریت بر زبان و مثبت‌گرایی است که اگر به عمق این صفات توجه شود مانع پیش آمد هرآنچه بلیّات است خواهد شد بنابراین امیدوار است با توجه به این مقدمه، آنچه آورده می‌شود سودمند واقع شود و خاطر شریف خوانندگان ارجمند را محظوظ گرداند.

 البته خیلی از مسائل و خاطره‌ها هست که نمی‌شود گفت و من ناگزیر باید از آن پرهیز کنم. وقت و حوصله‌‌ هم نیست و همه چیز به گفتن نمی‌آید؛ اگرچه گاه به قلم پناه آورده‌ام و یا به توصیه مولانا در مثنوی شریف، بارها خود را به سکوت، دعوت کرده‌ام و آثاری را در مدیریت بر زبان از همین زاویه، تدوین نموده‌ام. به قول جامی:
گرچه سخن خاصیت زندگی است
موجب صدگونه پراکندگی است
لب چو گشایی گرو هوش باش
ورنه زبان درکش و خاموش باش

توجه داشته باشیم که گرامیداشت یاد بزرگان در استمرار سنت‌های شایستۀ ادبی،‌ علمی و فرهنگی و تجدید حافظه تاریخی مردم، نقش مهمی ایفا می‌کند و هدف در نگارش این متن هم که نگارنده فرض اخلاقی خود می‌داند بزرگداشت و نکوداشت نویسنده سترگی است در حوزه ادبی و اجتماعی که نام درخشانی از او ثبت شده است و در سبک زندگی و انتقال اندیشه به جایگاه بلندی رسیده است.

بدیهی است کسانی که به پاس حقوق و شرط سپاسگزاری، بزرگان را آن‌گونه که هستند به نسل‌های بعد معرفی می‌کنند و فضیلت‌های آنان را بیشتر می‌بینند که ترویج فضایل شود و در عین حال در بررسی اندیشه و آثار نام‌آوران، جانب احتیاط و احترام را پاس بدارند کار ارزشمند و شایسته‌ای انجام می‌دهند. باشد که تجلیل از بزرگان، ریشۀ فضیلت و وجدان مسئولیت و شوق خدمت را در جامعه، قوام و دوام دهد و کالای آزادگی و معنویات را که امروز فراوان خریدار دارد، متمتع گرداند.

اثری نیک بیاید به جهان ورنه چه سود
به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن

با تأسف در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، شناخت و معرفی چهره‌های ستم‌ستیز و آزاده و آگاه، و ارزش کار و پیکار آنان علی‌رغم اهمیت موضوع در تاریخ حیات انسانی، به‌طور جامع مورد توجه واقع نشده و جزئیات و  گوشه‌های مهم تاریخ زندگی و افکار آنان که می‌تواند منشأ بسیاری برکات و مورد تأسی برای دیگران باشد به دیده جدی نگریسته نشده است؛ به خصوص، چگونگی ریشه‌های نفوذ و اقتدار اقتداریون و دسایس استعمارگران و استعمارگران منحط در حذف فرزانگان اندیشمند که پیوسته سبب درد و رنج برای آنان می‌شوند با عمق و حوصله و دقت علمی، بررسی نگردیده است در حالی که نگهداری و پاسداری این دهلیز، زمینه‌ساز پرورشگاه دشمنان استعمار و استثمار خواهد بود و آیندۀ ملت‌ها را از لوث وجود بیگانگان و ستمکاران و عافیت‌طلبان و فاسدان، مصون خواهد داشت و آرامش بهره‌کشان را درهم خواهد ریخت و بند از دست و پای شیران در زنجیر خواهد گشود.

اثرگذاری آل احمد 

در سال ۱۳۴۵ که برای تکمیل تحصیلات در دانشگاه تهران پذیرفته شدم توفیق یافتم که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی با استادان بزرگ و برجسته‌ای آشنا شوم. برخی از آنان به سبب ویژگی‌هایی که داشتند قادر بودند تاثیرات بسزا بر دانشجویان و دانشوران بگذارند.

آن زمان هنوز مفاخر بزرگ نظیر استاد بدیع‌الزمان فروزانفر، استاد جلال‌الدین همایی، استاد مجتبی مینویی و بزرگانی دیگر خوشبختانه در قید حیات بودند لکن شاگردان آنان نظیر روان شادان دکتر ذبیح‌اله صفا، دکتر عبدالحسین زرین کوب، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر محمد جعفر محجوب، دکتر ماهیار نوابی، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، دکتر سید حسن سادات ناصری، دکتر لطفعلی صورتگر، دکتر هدایت الله نیرسینا و دانشمندان دیگر، و در دانشکده روان‌شناسی دکتر غلامحسین شکوهی، دکتر علی محمد کاردان، دکتر سلیم نیساری، دکتر سید علی افقه و شخصیت‌هایی دیگر عهده‌دار تدریس بودند.

میان استادان، دو چهره، پرآوازه‌تر جلوه می‌نمودند به نحوی که مشتاقانی از سایر مراکز آموزشی به جمع دانشجویان کلاس درسشان افزوده می‌شدند. یکی شادروان دکتر امیرحسین آریانپور بود(متوفی ۸ مرداد ۱۳۸۰)؛ شخصیتی که هم رای و هم سنگ صاحبان علوم مترقی جهان به شمار می‌رفت و سال‌های متمادی از عمر گرانمایه را صرف یافتن حقیقت تاریخ بشر می‌کرد و به قانون تحریک تاریخ دست یافت و به واقع حضورش، نقش موثری میان دانشجویان و دانشوران و دانشگاهیان ایفا می‌نمود و من خاطره‌ها و سودمندی‌ها از وی دیده‌ام که بخشی از آن را پیشتر در روزنامه اطلاعات مورخ ۲۱ و ۲۲ مردادماه ۱۳۹۴ به طمع رسانیده‌ام. او قهرمان سابق وزنه برداری کشور و بزرگمردی آزاده و فرزانه‌ای جسور و از نسل فتیان و جوانمردان بود و ورزشکاران سال ۱۳۴۸، جام قهرمانی خود را، تقدیم او کردند.

شخصیت دیگر پرآوازه، جلال آل احمد نویسنده و داستان نویس ورزیده و یکی از منتقدان برجسته و صاحب سبک مفاخر بود و روشی بی‌مانند داشت و اتفاقاً از همراهان صدیق و شخصیت نظریه پرداز و آزادمنش مرحوم خلیل ملکی نامیده شده به معلم بزرگ بود. همچنین همسایه و دوست با صفا و همدوره‌ای‌های تحصیلی مرحوم آریانپور در دوره‌ای از تحصیلات آموزشگاهی و در دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم بعدی و اکنون خوارزمی) یاد می‌شد.

رسالت او که به تعبیری، جایگاه حساسی را در زمانه خود احراز کرده بود موضوع این نوشتار است و در حقیقت یادداشتی در پاسخ به افرادی است که جسته گریخته با وجهه برداشت محدود و ناقص از بعضی گفتار وی و بی‌توجه به رفتار و کردار خودشان، مطالب مستهجنی به اندیشه و آثار او ابراز می‌کنند و مرحله‌ای از تحصیلات وی را منکر شده، به تمسخر می‌گیرند و بسا که اغلب آنان، آثار وی را نخوانده‌اند و یا توجه ندارند که نقد غرب زدگی، امری علیحده و تفوق گروهی بر گروه‌های دیگر برای احراز حاکمیت بر اثر ضعف حکومت وقت و عملکرد چپ گرایان، امری دیگر و موضوعی کاملاً متفاوت است و این روش عدم تحمل عقاید باید اصلاح گردد.

اینجا لازم می‌دانم قبل از پرداختن به موضوع، نکته‌ای را تذکر دهم این که ارتباط و پیوند من با آن بزرگواران تا پایان عمرشان برقرار بود و غصه ما این است که خیلی از بزرگان و نخبگانمان درگذشته‌اند و با جهان خداحافظی کرده‌اند و برخی پا در رکاب رفتن دارند و باید زمینه‌ای مساعد باشد که جوشش فکری صاحبان اندیشه در درجه‌ای قرار گیرد که بتواند به سمت تاثیرگذاری برای توسعه کشور و بهره‌وری اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مردم هدایت شود.

افسوس که آخرین دیدار من با مرحوم آل احمد در ابن بابویه بود که او را شست و شو و غسل می‌دادند و پس از سخنرانی مرحوم نادر ابراهیمی و زنده یاد دکتر رضا براهنی و مشاهده بی‌تابی‌های دکتر غلامحسین ساعدی در مسجد فیروز‌آبادی شهر ری به خاک سپردند. او در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸(۱۹۶۹ م) بدرود حیات گفت و بسیاری از آثارش در حیات خود و پس از فقدانش در زبان‌های گوناگون ترجمه شده و خواهنده و مشتاقان زیادی داشته است.

نخستین دیدار:

نخست دیدار من با آل احمد در سال ۱۳۴۶ وقتی اتفاق افتاد که به کلاس درس ادبیات فارسی وارد شد با پیکره‌ای بلند قامت و کشیده و چهره‌ای گندمگون و گیرا و حالتی که پالتویش را با یک دست بر دوش داشت و استکانی چای در دست دیگرش، و چنین شد که این شیوه و حالت، پیامی به دانشجویان انتقال داد که با استادی سنت شکن و بی پروا و متفاوت از دیگران روبرو شده‌اند.

در همان جلسه نخست که دانشجویی برای پرسشی، او را استاد خطاب کرد با نکته‌گیری و شوخ طبعی تاکید کرد که وی را آقا معلم و یا آقای معلم خطاب کنند. گریزهای او و مرحوم دکتر آریانپور ضمن تدریس در مواقعی چنان بود که این تصور را در ذهن متبادر می‌کرد آنان که شجاعت بیان انتقادی تاریخی و اجتماعی داشتند و گویی بر لبه شمشیر حرکت می‌کردند چگونه از وجودشان در دانشگاه تهران و دارالعلوم مرکزی (دانشسرای عالی) استفاده می‌شد. بعدها متوجه شدم روسای این مراکز با توجه به وظیفه مهم در رسالت تربیت معلم که به عهده داشتند علاقه مند بودند با چهره‌های مطرح آن زمان که با مبانی و آموزش نیز آشنایی دارند همکاری داشته باشند.

پاکسازی فضای ذهنی جامعه 

شایان ذکر است که گذشته از آنچه پیشینیان نوشته‌اند اخیراً یک سلسله گفتارها با بحث‌هایی جدید و ارزشمند درباره جلال آل احمد بیان شده است از جمله توسط جناب مهدی خلجی در کانال تلگرامی سخنرانی‌ها و در فضای کلاب‌هاوس انجام گرفته است که به نظر می‌رسد شنیدن آن در تبیین افکار و نوشته‌های آل احمد می‌تواند به لحاظ نحوه استقلال و شیوه ارائه مطلب، تا حدودی راهگشا باشد و نیز جلال ناخوانده از جناب دکتر غلامرضا خاکی و گفتارهایی از پروفسور دکتر حسن امین، و دو برادر (خاطرات محمدحسین دانایی) به اهتمام محمدرضا کائینی.
همچنین دو اثر جدید با عنوان «در شرح حال» و دیگر «راز حج جلال» تألیف جناب محمدحسین دانایی و آثار دیگری که او پیرامون یادداشت‌ها و مکتوباتی از آل احمد به تازگی کشف کرده است. یادداشت‌های روزانه که از ابهات کارهای مستمر آل احمد بوده در پنج جلد مشتمل بر غریب سه هزار صفحه تدوین شده است و بخشی از آن به تدریج در روزنامه اطلاعات نشر یافته و قرار است جلد اول در سال جاری به زیور طبع آراسته گردد و مجموعاً این آثار می‌تواند راهگشای معتبر و دست اولی در شناخت بهتر آل احمد و زمانه او باشند.

تالیفات عدیده و نگارش چند هزار صفحه یادداشت روزانه متضمن و معرفی چهره‌های سرشناس ادبی و سیاسی و فرهنگی و هنری و علمی زمانه خود که حکم فرهنگی از رجال دارد و ذکر اماکن و موضوعات و اصطلاحات قابل ملاحظه و کار مداوم و معلمی در کوتاه‌مدت عمر او با هر نگاهی، کاری است کارستان و تحسین‌برانگیز و نشانی از نگاه بلندمدت و عشق و علاقه نویسنده به فرهنگ و میراث سرزمین و مردم ایران دارد.

باری از این حقیقت نمی‌توان چشم پوشید که آدمی بسا در خط مشی و اندیشه و ارتباطات اجتماعی و زندگی خصوصی دچار لغزش‌ها و اشتباهاتی می‌شود و کیست که طبیعت انسانی داشته باشد و اشتباه نکرده باشد و یا خط بطلان در بعضی گفتارهایش نکشد و آل احمد هم که بخصوص نویسنده‌ای فوق‌العاده و فعال و در نگارش شرح فراوان از دیده‌ها و رویدادها گزارش‌های مبسوط نگاشته و تالیفاتی عدیده پدید آورده استثنا نیست و ذکر احوالش از زبان یکی از شاگردانش که محضر او را درک کرده به این معنی نیست که به چشم یک اسطوره نگریسته شود و در بررسی زندگی و آثار و محیط اجتماعی عصر او، برخورد علمی و منصفانه‌ای نداشته باشیم.

او هنوز در مرحله نقد و نظر و مورد استناد است و به هر حال یکی از چهره‌های مطرح و بلند آوازه در جامعه روشنفکری و یکی از توسعه‌دهندگان تفکر انتقادی پیش از واقعه ۱۳۵۷ است که زیاد می‌خوانده و پربار و منظم می‌نگاشته و نوشتن را یک فریضه مقدس می‌دانسته است.

او اهل تعصب و تقلب و لاپوشانی نبوده و در هنر تک نگاری و یادداشت‌برداری و روز نگاشت‌ها و خودزیست‌نامه‌ها، همت عالی و شامه‌ای تیز و دیدی دوربین داشته و با تمامی حرکت‌های مشابه خود میان روشنفکران، متفاوت برمی‌نمود ضمن آن‌که از نقد و بازنگری نظراتش باکی نداشت و با دقت نظر و تسلطی که به زبان و ادبیات فارسی در کنار آشنایی با آثار بزرگان ادب جهان از طریق زبان فرانسه و مجالست با سیمین دانشور و نیما یوشیج و صادق هدایت و ادیبان و فرهیختگان بی‌شمار دیگر داشت و بسیار مطالعه می‌کرد.

 به ذخایر فرهنگ ملت ایران و ظهور و افول چهره‌ها و جریان‌ها در جبهه روشنفکری توجه ویژه می‌نمود و به مخاطبان گفتار و نوشتارش با نثر شتابنده و بیان شورانگیز و با اصطلاحات عامیانه روزمره مردم که از آن می‌توان فرهنگی مستقل تدوین کرد ـ و کمتر کسی توانسته بود از زاویه و سویه نگاه او بنگرد و تسلط عجیب و عالمانه او را بر واژه‌های فارسی داشته باشد ـ امید و نیرو و حرکت و نشاط می‌بخشید در عین حال که نسبت به پیش‌آمدها و نادرستی‌ها و ناروایی‌ها و موقعیت اجتماعی و فرهنگی و سیاسی عصر خود حساسیت نشان می‌داد و بی‌وقفه می‌کوشید دیدگاه و ایده‌هایی را که به نظرش می‌رسیده در گسترش دانش و روشنفکری و به رسمیت‌شناختن حق آزادی بیان تا آنجا که به درک و فهم انسان مربوط می‌شود به عنوان حق اولیه شهروندی آحاد افراد جامعه به کار گیرد و سودمندی یا زیان بخش بودن هر چیز، فقط به تشخیص خود و نظام قانونی و مروت نتیجه اراده عقلانی تجمیع انسانی، اعتبار پیدا کند و روابط بین‌الملل ایران و سایر دول در زمینه‌های سیاسی، تجاری، اقتصادی، فرهنگی و سایر امور در چارچوب همکاری‌های سالم و بشردوستانه و در بهترین شکل ممکن دیپلماسی معقول علمی و سیاستگزاری و اجرایی عزتمندانه با در نظر گرفتن مشارکت و آرای مردم انجام گیرد.

اما مرگ نابهنگام او در ۴۶ سالگی، کوشش او را ناتمام گذاشت و جامعه ادبی و علاقه‌مند روشنفکری حال و هوای خود را در بهت و اندوه فرو برد و شاعران به‌نام، اشعاری در سوگ او سرودند و کانون نویسندگان که سر حلقه خود را از دست داده بود در ماتم فرو رفت و لذا سزا نیست شرایط نامطلوب تاریخ معاصر متاخر را ناشی از افکار و اندیشه‌ها و تاثیرات اجتماعی کسانی بگذاریم که در اصل با بسیاری از رویدادهای نابسامان گذشته و حال، مناسبت نداشته‌اند.

خود را دچار یک ورطه تاریک از کلی‌گویی و قضاوت‌ها و داوری‌های ناشیانه، ناآگاهانه و بعضاً مغرضانه و عجولانه کنیم و یا چند نکته از اجزای وجودی نویسنده‌ای یا استناد به بخشی از یک مفهوم یا عبارتی از او بدون تحقیق در مبنای آن، حکم به کلیتش دهیم و با واکنشی احساسی، تجلی خرد و انسانیت را از دست داده منکر تحولات تاریخی شویم.

ساده‌انگاری و تلاش‌های خام غیرعلمی و فهم‌عوامانه است که کسانی از روی گرایش‌‌های سلیقه‌ای و یا ناآگاهی از دست‌آویزهای سیاست‌کارانه و سناریوی فرصت‌طلبانه جماعتی که نبض جامعه را به عهده گرفتند وقایع و نابهنجاری‌ها و چالش‌هایی را به کسی نسبت دهند که سال‌ها بعد از او به وجود آمده و هر موردی را که در آینده رخ داده یا می‌دهد در تصور و آرزوی آنان خطاب کنند و از خود غافل شده، دنبال مقصر خارجی و مغلطه زمان‌پریشی شوند؟! به قول علامه محمد اقبال:
آدمی اندر جهان خیر و شر
کم شناسد نفع خود را از ضرر
کس نداند زشت و خوب کار چیست
جاده هموار و ناهموار چیست

بر کسی پوشیده نیست که در جریان نهضت و انقلاب ۱۳۵۷ و قبل آن، مردم دنبال دموکراسی و تحقق آزادی و عدالت و دیگر هدف‌های متعالی و متعهدانه و توجه به حفظ کرامت انسانی بودند و عمدتاً اصلاح امور که قدرت زمامدار را محدود کند و رای مردم را در مقدرات خویش محترم شمارد مطالبه می‌کردند لکن میان گروه‌های مختلف که همراه در مقصدی متفق بودند در ایستگاه آخر، اختلاف و شکاف افتاد و نزاع کردند و تجربه بیش از چهار دهه سوالات بسیار با ابهامات پیچیده پیش آمد که موجب شده حالا برای توجیه ابهامات، به امثال آل احمد و برخی از اهل فکر و نظر که دخلی به آنان ندارد و یک تا سه دهه پیش از واقعه می‌زیستند خرده بگیرند و به آنها ناسزا گویند. حال آن‌که احتمالاً اگر زنده بودند جلوتر از منتقدان، به نقد و اصلاح می‌پرداختند و بسا که جانشان را هم در این راه می‌دادند. به قول جنید بغدادی: صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و مرائی (ریاکار) چهل سال بر یک حال بماند.

واکاوی پایان‌نامه و تحصیل دوره دکترا 

در ارزیابی اشخاص، اساساً دو اصل مهم را مد نظر می‌گیرند و در دو سطح تعریف می‌کنند: یکی وابستگی و دیگر وارستگی. صاحبنظرانی بر این عقیده‌اند که نیازهای عادی و طبیعی، با ارزش‌هایی که دیگران به آدمی می‌دهند نوعی وابستگی و اعتباری است و ارزش حقیقی نیست، ارزش، چیزی است که از درون آدم می‌جوشد و به نسبت وارستگی روانی، ارزش‌های انسانی بالا می‌رود و لاجرم به هیچ کس متکی و وابسته نمی‌شود.

می‌توان گفت آل احمد از این زمره است و بنا به روایتی که خود نقل کرده میل نداشته که با گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران که شرایط لازم و کافی را داشته زیر مدرک برود و ارزشش را به مدرک بدارند. بسا صرف فکر اخذ مدرک و عنوان اگر جزء مبانی قومی بیفتد، حکم تابویی پیدا کند که معنویت آدم را خراب کند چنان که با تاسف، امروز دامنگیر عده‌ای شده است و قابل ملاحظه‌‌ای از استادانی که هیچ‌گونه اعتراض و واکنشی نسبت به مسائل عمومی جامعه نداشته و ندارند و انبوه مقالاتی که تدوین می‌کنند اغلب به جز برای ترفیع رتبه، هیچ مشکل اجتماعی را حل نمی‌کند و حتی سرنوشت دانشگاه‌ها و مرزهای دانش را جلو نمی‌برد با تأسف «سونامی عنوان» دکترا یقه عده‌ای را هم گرفته است.

با این اوصاف بالاخره، آل احمد به اصرار نزدیکان و آشنایان، به دوره دکتری در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ثبت نام می‌کند و او پس از آزمون و مصاحبه که در دانش این رشته،پهلو به استادان می‌زد یک راست از لیسانس به تحصیل دوره دکترا پذیرفته می‌شود و در کلاس‌های این دوره شرکت می‌کند و در مرحله گزینش پایان نامه و تعیین عنوان رساله و مطالعه روی موضوع تعیین شده ادامه می‌دهد و به شرایطی که با توجه به توانایی علمی و دستی که در ادبیات و علوم انسانی و ریزه‌کاری‌های آن داشت به مقامی دست می‌یابد که نمی‌تواند برای کسی ممکن شود.

آل احمد پایان نامه خود را با موضوع: «طرحی به عنوان مقدمه برای تدوین قواعد عوامانه شدن کلمات فارسی در لهجه تهران» زیرنظر مرحوم دکتر محمد معین به منزله استاد راهنما تعیین می‌کند و در کلاس درس ایشان و استاد دکتر صادق کیا، دکتر علی اصغر حکمت و برهمن ایندوشکر استاد زبان سانسکریت که استاد مشاورش نیز می‌شوند شرکت می‌کند و واحدهایی را می‌گذراند. لکن بر اساس همان گرایش فکری که عرض شد پس از مدتی، از ادامه تحصیل منصرف می‌شود.

در مرحله دیگر باز به سفارش نزدیکان به ویژه همسر هنرمند و مهرورز صاحب نامش زنده یاد بانو دکتر سیمین دانشور که خود عضو هیات علمی دانشگاه تهران بود به این راه سوق داده می‌شود. این بار، عنوان پایان نامه خود را تغییر می‌دهد و به راهنمایی و هدایت مرحوم دکتر علی اصغر حکمت، موضوعی با عنوان «هزار و یک شب و ریشه‌ هندی و ایرانی داستان‌های آن» که بسیار مورد علاقه‌اش بوده برمی‌گزیند..

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *