لوریس چکناواریان((اولویت بازسازی کشور باید بر اساس فرهنگ باشد ))حرف آخر من این است :دست به دست هم دهیم و با هر آنچه که از هنر و ثروت و زمان داریم ، فرهنگ این مرز و بوم را زنده نگه داریم؛ چون اولین و مهمترین موضوع در بازسازی یک کشور، فرهنگ آن کشور است که تضمینکننده و سازنده آینده درخشان آن کشور خواهد بود.
لوریس چکناواریان گفت: برای من بسیار الهام بخش است که میبینم امروز و در این شرایط دشوار مردم همراه ما هستند. دست به دست هم دهیم و با هر آنچه از هنر و ثروت و زمان داریم ، فرهنگ این مرز و بوم را زنده نگه داریم؛ چون اولین و مهمترین موضوع در بازسازی یک کشور، فرهنگ آن کشور است که تضمینکننده و سازنده آینده درخشان آن کشور خواهد بود.
به گزارش ایرنا، لوریس چکناواریان، آهنگساز و رهبر ارکستر، در هفتمین شب از نتگپهای یونسکو، در گفتگو با آرش امینی، پس از پخش بخشی از اپرای رستم و سهراب، اظهار کرد: من از کودکی از رادیو، صدای شیرخدا را میشنیدم و نمیدانستم مبداً آن زورخانه است اما ضربها و صدای قشنگ او مرا تحت تأثیر قرار داد. مبدا آن را پیدا کردم و عاشق این سنت شدم. با فردوسی و رستم و سهراب آشنا شدم. حدود ۱۳ساله بودم که با خودم عهد کردم اگر روزی اپرایی نوشتم، نخستین آن باید رستم و سهراب باشد. نمیدانستم کار سخت و بزرگی است.
چکناواریان با بیان خاطراتی از نخستین رهبری ارکستر در تهران و کسانی که به نوشته شدن اپرای رستم و سهراب کمک کردند، گفت: قراردادی با وزات فرهنگ برای ساختن اپرای رستم و سهراب داشتم اما به دلیل بدگوییها این قرارداد لغو شد.
من به اتریش رفتم تا با کارل وولف دیدار کنم؛ فرصت دیدار با او را به سختی به دست آوردم و قطعه اول اپرای رستم و سهراب را برایش اجرا کردم. او همه شرایط را برای من فراهم کرد که در سالزبورگ بمانم و این کار را بنویسم. در هشت نسخه، این کار را نوشتم اما وولف هم از آن خوشش آمد؛ البته به نظر من کاملا غربزده بود و با آنچه در زورخانه شنیده بودم بسیار تفاوت داشت و آنچه میخواستم نبود.
در طول ۲۵سال ۸نسخه نوشتم، و هر نسخه را برای ارکستر متفاوتی؛ برای کر، آکاپلا و انواع دیگر اما در نهایت برای ارکستر بزرگ
نوشتم.
وی ادامه داد: وقتی برای اجرا به ایران آمدم، از من پرسیدند کار چقدر طول میکشد؟ گفتم ۲ساعت و ۲۰دقیقه بدون توقف، اجرا خواهیم داشت. دوستان گفتند: مردم سالن را ترک میکنند. این کار را با ارکستر کر ارمنستان اجرا کردیم و من به دلیل سکوت سالن احساس میکردم که مردم سالن را ترک کردهاند، اما وقتی کار تمام شد، سالن از صدای تشویق و فریاد منفجر شد؛ به سوی مردم برگشتم و دیدم هیچکس از جایش تکان نخورده است، این بزرگترین هدیه من در تمامی طول عمرم بود که چنین استقبالی را از ۲۵سال تلاش گرفتم. حتی وقتی میخواستیم از مجموعه خارج شویم، مردم در سرما ایستاده بودند که از من امضا بگیرند و استقبال از اپرای رستم و سهراب به گونهای بود که انگار مردم و خداوند میخواستند به من بگویند خسته نباشی.
ایران برای من الهامبخش است
چکناواریان همچنین در مورد اجرایش در کلیسای سن سولپیس پاریس پس از زلزله بم، توضیح داد: من در ارمنستان بودم، وقتی این اتفاق افتاد از ایروان تا چند شهر پیاده رفتم، پولی جمع کردم که دانشگاه هنر و سالن کنسرت ساختیم. میخواستم تا بم پیاده بروم و پول جمع کنم؛ چون معتقدم هرجا اتفاق بدی میافتد قبل از ساختن هر چیزی باید به بازسازی فرهنگ رفت و دل مردم را خوش کرد. تصمیم گرفتیم کنسرت برگزار و پولی جمع کنیم که بتوانیم به بازسازی بم کمک کنیم و اولین کنسرت، اجرا کلیسای سن سولپیس درپاریس بود.
امینی با اشاره به ارکستراسیون و سازهای متفاوت در کار چکناواریان و همکاری با بزرگان موسیقی ایران، به پخش بخشی از آهنگ سیمرغ پرداخت و از وی خواست درباره آن توضیح بدهد. چکناواریان، نیز در پاسخ گفت: باله سیمرغ را برای این ساختم که یک ارکستراسیون پلی فونیک باشد و با همکاری فرامرز پایور آن را با سازهای ایرانی هماهنگ کردم، چون سازهای ایرانی همنوازی میکنند. این کار اولین پارتیتور برای سازهای ایرانی است که ۳۵پیش سال آن را نوشتم که به صورت باله در تهران، انگلستان و هنگ کنگ اجرا شد. با این ترجمه یک ورژن از اپرای رستم و سهراب را هم برای سازهای ایرانی نوشتم.
امینی، موسیقی چکناواریان را توصیفی دانست و از وی خواست این نوع موسیقی را تشریح کند. چکناواریان گفت: سیمرغ را در آکادمی وین به عنوان پایاننامه برای پیانو نوشتم، این کار بسیار اجرا شده است و نام آن باله دانس فانتاستیک است که در هفت موومان برای ارکستر بزرگ نوشته شده است.
چکناواریان افزود: برای تدریس به آمریکا دعوت شدم اما بعد به ایران بازگشتم. ایران را دوست دارم؛ کشور و وطن من است، از همه جا جالبتر است و ادبیات ما بسیار الهام بخش، و از نظر مردمی، فرهنگی، سنتی بسیار ارزشمند است. مثلا زورخانه یا سینهزنی، الهام بخش موسیقی هستند. من نواهای محرم را سالها جمع کردم و اپرای عاشورا را نوشتم؛ ایران برای من الهامبخش است و موسیقی ارامنه هم برای من جذاب و همیشه قوی بوده است.
هنر نیاز به حمایت مالی دارد
پس از پخش قطعهای از اپرای پردیس و پریسا، چکناواریان گفت: این اپرا ملودیک است و بسیار مورد توجه قرار گرفت. رستم و سهراب، مولانا، سیاوش، پردیس و پریسا و آخرین ساعت زندگی هدایت و ضحاک، هفت اپرایی هستند که تا امروز نوشتهام. اپرای مولانا سفارش حجت اله ایوبی در زمان معاونت سینمایی بود و قرار بود عباس کیارستمی آن را بسازد که متأسفانه او را از دست دادیم. وی ادامه داد: هیچ کدام از آثار اپرایی من نمیتوانند روی صحنه بیایند چون در ایران اپرا نداریم. بیش از ۹۵کار در دههزار صفحه نوشتهام و همه را به موزه موسیقی تقدیم کردهام. البته من آهنگساز خوشبختی هستم که کارهای بسیاری از ساختههایم اجرا و ضبط شدهاند. مثلا کار کوروش کبیر را در لندن اجرا کردهام و بعضی از آثار من ضبط شدهاند؛ اما کاش اسپانسری داشتم تا دیگرآثارم ضبط میشدند. برای مثال قطعهای برای غلامرضا تختی نوشتهام که میخواستم برای سالگرد ۹۰سالگی او اجرا شود اما به دلیل نداشتن اسپانسر ضبط نشده است و امیدوارم یک روز اسپانسری به میدان بیاید تا بتوانم این قطعه را در اروپا اجرا کنم. علاقه زیادی به تختی دارم. یادم است در دوران جوانی وقتی زلزلهای آمد، ما برای این که مثل تختی باشیم در خیابانها برای کمک به مردم پول جمع کردیم. چکناواریان گفت: شاید حدود سی درصد آثارم اجرا نشدهاست. برخی از قطعات در طول زندگی یک آهنگساز هیچوقت اجرا نمیشوند اما ممکن است این امر بعد از مرگشان صورت بگیرد. موسیقی یکی از خلاقترین هنرهاست و پیچیدهترین تکنیک ها را دارد، اما تا زمانی که اجرا نشود نمیتوانید آن را بشنوید. بسیاری کارها صد سال بعد از مرگ هنرمند اجرا میشوند. من حالا ۸۳سال دارم و امیدوارم شرایطی پیش بیاید که در طول عمر باقی مانده از زندگیام، بتوانم چند کار دیگر را ضبط کنم و چند کار را چاپ کنم که برای بعد از من باقی بمانند.
وی تأکید کرد:یک کشور بدون فرهنگ، ارزشی ندارد؛ هر قدر هم ثروت داشته باشد بدون فرهنگ ارزش ندارد اما این تاج فرهنگ را بر سر مردم نمیگذاریم. ما آدمهای پولدار زیادی در کشورمان داریم، باید بتوانیم آنها را متقاعد کنیم که از اهالی فرهنگ و هنرمندان حمایت کنند تا این چنین به مملکت خود خدمت کنند؛ باید کاری کنیم که دو هزار سال دیگر، فرهنگی ساخته باشیم. امینی به همکاری کیارستمی و چکناواریان اشاره کرد و چکناواریان در این باره توضیح داد: در دوران جوانی من برای فیلمهای بسیاری موسیقی میساختم. یک بار عباس کیارستمی خواست برای فیلمش موسیقی بسازم، فیلم او را دو بار دیدم اما در نهایت به او گفتم که فیلمت نیازی به موسیقی ندارد، چون خودش یک موسیقی است. کیارستمی در آن هنگام خیلی ناراحت شد و اتاق را ترک کرد. واقعیت این است که من دنبال پول نبودم و واقعا به نظرم فیلمش نیازی به موسیقی نداشت. کیارستمی خودش بعد از چهل سال در جایی این داستان را تعریف کرد و فهمیدم که او متوجه شده واقعا فیلمش نیاز به موسیقی نداشته است؛ بعد از آن دیگر دنبال موسیقی برای فیلمهایش نبود.
چکناواریان درباره اجرای مجموعه عاشقانههایش اظهار کرد: من همیشه عاشق هستم، عشق برای من موضوع مهمی است، اگر عشق نباشد احساس میکنم مردهام؛ عشق مثل آب برای گل است. مجموعه کارهای عاشقانهام، کلاسیک هستند و شعرهای آنها را هم خودم گفتهام. اگر عاشق نباشم نمیتوانم آهنگ بنویسم. عشق باعث تولد اثر هنری میشود و همه هنرمندان مثل مادرانی هستند که با عشق، فرزندان خود را متولد میکنند. عشق همه جا هست و هر اثر هنری درونش عشق وجود دارد.
وی درباره کار تازه منتشر شدهاش با موضوع کرونا، توضیح داد: هر هنرمند مسیر خود را پیدا میکند. کارهای جدید من موسیقی آبستره است، اثری که برای کرونا نوشتهام، این ویژگی را دارد.کرونا چهره ندارد و باید به آن کلی نگاه کرد. برخی احساسات آبستره هستند، وقتی اثری را گوش میدهید، باید بر اساس آنچه ساخته شده بشنوید، نه این که بگوییم چون ملودی ندارد، نمیخواهیم آن را بشنویم.
چکناواریان با اشاره به اجرای سفمونی۵ بتهوون با ارکستر لندن گفت: این سمفونی را با ریتم متفاوتی اجرا کردم و بر اساس آن نسخه اصلی و دستنویس خود بتهوون را روی صحنه بردم؛ بتهوون تاج آهنگسازهاست، باخ مثل یک پیامبر است و موتزارت یکی از نابغه هاست اما بتهوون یک شخصیت عجیب است. خیلی از نوشتهها و کارهای او اجرا شدهاند اما باید با کارهای او آشنا شویم. مثلا شوبرت در جوانی مرد اما آثار بسیاری را نوشته است. باور کردنی نیست که در سی و یک سالگی یک نفر بتواند این همه کار بنویسد. وی در پایان گفت: برای من بسیار الهامبخش است که میبینم امروز و در این شرایط دشوار، مردم همراه ما هستند و از این طریق ما را میبینند. حرف آخر من این است:
دست به دست هم دهیم و با هر آنچه که از هنر و ثروت و زمان داریم ، فرهنگ این مرز و بوم را زنده نگه داریم؛ چون اولین و مهمترین موضوع در بازسازی یک کشور، فرهنگ آن کشور است که تضمینکننده و سازنده آینده درخشان آن کشور خواهد بود.