آفتاب یزد – یوسف خاکیان: ۱- آخرین دقایق شامگاه شنبه ۲۶ تیرماه بود که خبر رسید اصغر فرهادی با «قهرمان»ش جایزه بزرگ هیئت داوران هفتاد و چهارمین فستیوال بینالمللی کن را به طور مشترک با فیلم سینمایی «کوپه شماره ۶» به کارگردانی «یوهو کاسمانن» کسب کرد و یک بار دیگر جهان را به تحسین سینمای ایران واداشت. جایزهای که پس از نخل طلای کن ارزشمندترین جایزه این رویداد جهانی محسوب میشود. این اتفاق فرخنده و مبارک در حالی رخ داد که بیش از یکسال و نیم است که جشنوارههای معتبر جهانی در حالت نیمه تعطیل و حتی تعطیل بسر میبرند و این یعنی سینمای ایران در طول این زمان نتوانسته بود به جایزه مهمی دست پیدا کند، هرچند که در حوزه فیلم کوتاه، انیمیشن و مستند، سینمای ایران در این مدت بیکار نبود و سینماگران این عرصهها در گستره جهانی هم حضوری فعال داشتند و هم توانسته بودند جوایزی را از جشنوارههایی که در کشورهای مختلف برگزار میشد کسب کنند. اما همانطور که بیان شد در اشلی به شهرت جشنواره کن، سینمای ایران عملا به این دلیل که پاندمی کرونا در حال تاخت و تاز در دنیاست، نتوانسته بود حضور چشمگیری در عرصه جهانی داشته باشد. اما در طول این مدت اصغر فرهادی یکی از کارگردانان مطرح سینمای ایران جدیدترین فیلم خود یعنی «قهرمان» را جلوی دوربین برد و توانست آن را به هفتادوچهارمین فستیوال بینالمللی کن که حتی بیم آن میرفت که برگزار نشود، برساند و خودش نیز در این جشنواره حضور پیدا کند. بالاخره
پس از گذشت بیش از ده روز شامگاه شنبه برندگان این دوره از جشنواره معرفی شدند و «قهرمان» اصغر فرهادی توانست به یک جایزه معتبر جهانی که اتفاقا اولین جایزه در اولین اکران جدیدترین فیلمش محسوب میشود، دست یابد. البته پرواضح است که به دست آوردن اینگونه جوایز برای کارگردانی مانند اصغر فرهادی حالا دیگر به مسئلهای عادی و روتین تبدیل شده، چه آنکه کارگردان فیلم سینمایی «فروشنده» انبوهی از جوایز معتبر جهانی که برخی شان حتی از جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره کن هم مشهورترند را به دست آورده است، از میان این جوایزه میتوان به دو اسکار و یک جایزه گلدن گلوب که برای فیلمهای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» که اتفاقا هر دوی این فیلمها محصول کشور ایران هستند اشاره کرد. جوایزی که توانستند هم نام سینمای ایران را بر قلههای جهانی تثبیت کنند و هم نام اصغر فرهادی را روی زبان سینماگران شهیر دنیا بیندازند. گفتیم «تثبیت» به این دلیل که سینمای ایران حتی پیش از اصغر فرهادی نیز با سینماگر دیگری به نام عباس کیارستمی در دنیا شناخته شده بود، چه آنکه همین کارگردان در سال ۱۹۹۷ در پنجاهمین دوره فستیوال کن توانسته بود نخل طلای بهترین فیلم این جشنواره را برای «طعم گیلاس» به دست آورد.
2- متاسفانه یکی از نکات بارز و البته شاید بتوان گفت منفیای که ما ایرانیان داریم این است که همه چیز را با هم در میآمیزیم و به قول معروف شوربایی پدید میآوریم که بسیار عجیب و غریب جلوه میکند. مثلا در همین حوزه هنر، خیلی از ما رسانهای ها، سیاست را داخل فرهنگ و هنر کرده و اصرار بیش از اندازهای داریم که هر موضوع فرهنگی و هنری را با مسائل سیاسی و اظهارنظرهای مختلف این حوزه که البته هیچ ارتباطی هم با هم ندارند به هم پیوند دهیم و به هنر و هنرمند و اثر هنری که خلق میکند رنگ و بوی سیاسی دهیم و آن را مشمول عقاید سیاسی جلوه دهیم. فکتهای بسیار زیادی برای این استدلال میتوان بیان کرد، در همین سینما متاسفانه هر کارگردان مشهور و غیرمشهوری که فیلمی تولید میکند و آن را در جشنوارههای معتبر جهانی شرکت داده و جوایزی را هم
به دست میآورد به این موضوع متهم میشود که در فیلمش سیاه نمایی کرده و واقعیت را وارونه جلوه داده و سعی کرده طوری
فیلمش را بسازد که جشنوارههای بینالمللی در آنسوی آبها
به به و چه چه راه بیندازند و بگویند که این فیلمساز، هنرمند خوبی است و آنچه را که به عنوان اثر هنری تولید کرده همان چیزی است که باید میساخته و همان چیزی ست که میتواند ما و سیاستمداران سرزمین ما را به اهداف سیاسی مان برساند. این افکار درباره هنرمندان خارجی و برگزارکنندگان فستیوالهای بینالمللی در حالی در ذهن اهالی رسانه و البته برخی از افراد دیگر که بیرون از دایره رسانه هستند صورت میگیرد که یکی از مهمترین و شاید بتوان عنوان کرد که مهمترین ویژگی یک هنرمند این است که اصلا با سیاست و مسائل سیاسی کاری ندارد و در هنر به دنبال اهداف فرهنگی خودش است و اگر اثر هنریاش احتمالا رنگ و بوی سیاسی میدهد به این دلیل نیست که او یک هنرمند سیاسی با اندیشه خاص است، بلکه دلیل این امر آن است که جامعهای که او در آن زندگی میکند جامعهای سیاست زده است و هر چیزی که در سطح آن جامعه رخ میدهد به نوعی یا با سیاست ارتباط دارد و یا آن را به سیاست ارتباط میدهند، در حالیکه هدف هنرمند در ساخت اثر هنری نشان دادن ناهنجاریها و مشکلاتی است که در بطن جامعه وجود دارد اما به این دلیل که این ناهنجاریها و مشکلات در جامعه او رنگ و بوی سیاست گرفته، این شائبه پیش میآید که وی به خاطر اهداف سیاسی در حال نمایش مشکلات و معضلات نهفته در بطن جامعهاش است. اگر خاطرتان باشد بارها و بارها همین عباس کیارستمی را به خاطر فیلمهایی که میساخت متهم به فیلمساز جشنوارههای خارجی بودن کردند و بیان نمودند که این کارگردان دارد روی ریل خارجی حرکت میکند و برای اینکه زحماتش هم هدر نرود به او جایزهای میدهند که دلش خوش باشد. همین جایزه نخل طلای کنی که کیارستمی در سال ۱۹۹۷ به دست آورد را به یاد بیاورید، تو گویی که او بزرگترین خطای تاریخ بشریت را مرتکب شده، در حالیکه واقعا اینطور نبود و او برای سرزمین خودش افتخار آفریده بود اما همین نخل طلای کن از او در میان بسیاری از افراد جامعه ما فردی منفور ساخته بود و درجه این منفوریت حتی تا حدی بود که آقای کارگردان زمان برگشتن به سرزمین خودش مجبور شد از در پشتی فرودگاه خارج شود تا مورد حمله و اهانت برخی تندروها که خیال میکردند کیارستمی بیش از آنکه یک هنرمندی اجتماعی باشد یک هنرمند سیاسی با اهداف تخریب سرزمین خودش در نظر بیگانگان است، قرار نگیرد. این ماجرا البته درباره کارگردانان دیگر هم صدق میکند، کارگردانانی که اثرشان جهانی نمیشود اما به این دلیل که فیلمشان رنگ و بوی سیاسی میدهد (حداقل به زعم برخی از تندروها) به سیاه نمایی متهم میشوند در حالیکه هدف اصلی این فیلمسازان بیان مشکلات فردی و اجتماعی جامعه است که بعضا به دلیل برخی سنتهای غلط ایجاد شده و در بستر زمان به عنوان امری رایج در میان برخی از خانوادهها تبدیل شده است. (مثلا فیلم سینمایی «خانه پدری» به کارگردانی کیانوش عیاری که موضوع فرزندکشی را به تصویر کشیده بود، همین فیلم به دلیل سوژه تقریبا تابویش چیزی نزدیک به ده سال در محاق توقیف بود و دست آخر هم هنگامی که اکران شد خیلی روی پرده نماند) اینگونه برخوردها در حوزه هنر متاسفانه نهادینه شده و شوربختانه ما رسانهایها در ایجاد چنین رفتارهایی بیشترین نقش را ایفا میکنیم. همین ماجرای «قهرمان» اصغر فرهادی را در نظر بگیرید که در اولین حضور جهانیاش در فستیوال کن رونمایی شد. اظهارنظرهایی که این کارگردان در گفتگو با یکی از نشریههای بینالمللی بیان کرده بود بیش از حضور فیلم این کارگردان در کن بازتاب داشت (آنهم در برخی از رسانههای داخلی که عمدتا جهت گیریهای سیاسی را وارد فعالیتهای رسانهای در حوزه فرهنگی کرده بودند) در حالیکه جدا از اظهارنظرهای سیاسی (که البته به زعم نگارنده بیشتر اجتماعی بودند تا سیاسی) اصغر فرهادی توانسته بود در یکی از مهمترین جشنوارههای معتبر جهانی حضور پیدا کند و این خودش یک افتخار بزرگ است. اینکه این همه سروصدا برای حضور اصغر فرهادی و امیرجدیدی در جشنواره کن به پا شد نشانگر آن است که حضور سینمای ایران در درجه اول و حضور این کارگردان در درجه دوم در این فستیوال برای هنرمندان خارجی که اکثریت آنها هم در سرزمینهای خودشان نظرات گاها سیاسی خودشان را بیان میکنند از اهمیت ویژهای برخوردار است. کافی بود که فیلم ورود اصغر فرهادی و امیرجدیدی را به سالن نمایش فیلم «قهرمان» مشاهده میکردید، به معنای واقعی کلمه جای سوزن انداختن در آن سالن نبود، این یعنی همه آمده بودند روی صندلیها نشسته بودند تا یک فیلم ایرانی را به تماشا بنشینند، آیا این افتخاربرانگیز نیست؟ خوشحالی ندارد؟ با اینکه فرهادی دو اسکار در کارنامه هنری خود دارد اما از همان لحظه اکران فیلم ما به عنوان هموطنان این کارگردان شهیر ایرانی باید خودمان را آماده میکردیم تا بابت جایزهای که شنبه شب به «قهرمان» فرهادی رسید جشن میگرفتیم، چرا؟ به این دلیل که هنر سرزمینمان در سکوهای بینالمللی افتخار آفریده است، اما همه چیز را رها کردیم و به اظهارنظری که این کارگردان در گفتگو با آن نشریه بیان کرده بود چسبیده و مدام روی آن مانور میدادیم، به چه دلیل؟ به این دلیل که سخنانش رنگ و بوی سیاسی میداد. سوال اینجاست که در این میان جایگاه هنر کجاست؟ یک اثر هنری در یک فستیوال هنری در میان انبوهی از هنرمندان شناخته شده جهانی حضور یافته و
دست آخر افتخار هم کسب کرده، اما قلاب ماهیگیری برخی از ما رسانهایها که اتفاقا در حوزه فرهنگ هم قلمفرسایی میکنیم به سخنان کارگردان این اثر هنری گیر کرده و مدام در تلاشیم که آن را بُلد کنیم، این یعنی دو دستی به حاشیه چسبیدهایم و متن را به حال خود رها کرده ایم. حتی زمانی که آقای کارگردان درباره اشتباه ترجمه شدن سخنانش توضیح میدهد و حتی زمانی که مترجم آن نشریه اعلام میکند که هیچ اشکالی در ترجمه وجود نداشته، باز هم این ماییم که میخواهیم ماجرا را طوری به ضرر آقای کارگردان جلوه دهیم که انگار در آن جلسه
گفتگو بودهایم و از حقیقت ماجرا باخبریم و میدانیم که قضیه از چه قرار بوده است.
3- پیشتر بیان کردیم که ذات هنر، خلق اثر ماندگار است و سیاست تحت هیچ شرایطی داخلش نمیشود و اصلا هنر اجازه چنین ورودی را به سیاست نمیدهد و فرد هنرمند هم به این دلیل که از سیاست گریزان است به دامن هنر پناه آورده که اگر جز این بود او به جای هنرمند شدن، یک سیاستمدار میشد. حالا هم بیان میکنیم با تمام این تفاسیر، این موضوع هم وجود دارد که در هنر مسئلهای تحت عنوان «هر کسی از ظن خود شد یار من» نیز بسیار مصداق دارد. مفهوم این ضرب المثل یا شعر آن است که در عالم هنر یک اثر هنری و حتی اظهارنظری که یک هنرمند درباره مشکلاتی که در جامعه خودش و حتی در جامعه جهانی وجود دارد در ذهن و باور هر کسی میتواند هر مفهوم و منظوری داشته باشد اما این موضوع دلیل نمیشود که آن مفهوم و منظور همان اندیشهای باشد که در ذهن هنرمند خالق آن اثر هنری شکل گرفته است. یعنی هر فردی میتواند از هنر یا سخن یک هنرمند برداشت شخصی خودش را داشته باشد اما اینکه آن فرد بخواهد برداشت شخصی خودش را به همه تعمیم دهد و اصرار اکید داشته باشد که منظور نظر آن هنرمند در اثر هنری که خلق و یا سخنی که بیان کرده، همان چیزی ست که در ذهن آن فرد ایجاد شده، اشتباه است. یکی از بزرگترین ایرادات ما این است که میخواهیم آنچه که خودمان قبول داریم و فکر میکنیم درست است را به همه دیکته کنیم و بگوییم که منظور هنرمند از اثری که خلق کرده یا سخنی که بیان کرده همان چیزی ست که ما برداشت کرده ایم. متاسفانه این ماجرا از دیرباز از زمان «کیارستمی»ها در جامعه رسانهای ما که نقش مهمی در چگونه اندیشیدن مردم دارد وجود داشته و امروز هم در زمان «فرهادی»ها ادامه دارد.